رد پای احساس ...

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگی
خیابان شلوغی است
که تو در میانه‌اش ایستاده باشی
ببینی می‌آیند
ببینی می‌روند
و تو هم‌چنان
ایستاده باشی!
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
آهــاے همیشـــگی ترینـ ـم....
تمـــــام فعــــل هاے ماضـ ـی ام را ببـــــر
چـﮧ در گـ ـذر بــاشی، چـﮧ نبـ ـاشی،
بـــراے مـ ـن، استــمرارے خـ ـواهی بود.....
مـ ـن هــر لحظــﮧ تــ ـو را صــرف میکنــم...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
عاشقانه های حسود
میتــرســم…

کسـی بــوی ِ تنـت را بگیــرد

نغمــه ِ دلـت را بشنــود

و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش!!!

چـه احســآس ِخـط خطــی و مبـهـمـ یسـت!

ایــن عــآشقــآنـه هــآی حســود مــن
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
حتے از هَمین راه دور...


شاید تو سُکـوت میـان کلامم بـاشـے...


دیـده نمی شوی!


امـــا مـن، تـو را اِحسـاس مـے كنمـ ...


شایــد تــو...


هَیاهـوی قلبـم بـاشـے ..


شنیـده نمـے شوی...


امـا مـن، تـو را نـفس مـے کشمـ ـ ـ ... دیوانه وار.
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد ِ آن روزی که ما هم "آب بابا" داشتیم
دفتر ِ خط خورده ی ِ مشق ِ الفبا داشتیم

کفشهایی وصله دار و کوچک و شاید گِلی
یک دل اما بی نهایت مثل ِ دریا داشتیم

صبح میشد عطر ِ نان ِ تازه و چای و پنیر
سفره ای هرچند ساده.. دلخوشی ها داشتیم

زندگی یک ده ریالی بود در دست ِ پدر
پول ِ توجیبی که نه، انگار دنیا داشتیم

بوسه ی پُر مهر مادر وقت ِ رفتن هایمان
راه ِ خانه تا دبستان شور و غوغا داشتیم

نم نم ِ باران که میشد مثل ِ گنجشکان ِ خیس
از پی ِ هم می دویدیم و تماشا داشتیم
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز







پاییز را دیدی؟!
آنان که رنگ عوض کردند، افتادند!
یادمان باشد،
محبت تجارت پایاپای نیست،
چرتکه نیندازیم که من چه کردم و در مقابل تو چه کردی!
بی شمار محبت کنیم،
حتی اگر به هردلیلی کفه ی ترازوی دیگران سبک تربود...
اگرقرارباشدخوبی ما،وابسته به رفتاردیگران باشد..
این دیگرخوبی نیست؛بلکه معامله است...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانه های قدیمی را دوست دارم...
چــایی همیشه دم است
روی سماور
توی قوری
در خانه همیشه باز است
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد
غذاها ساده و خانگی است
بویش نیازی به هود ندارد
عطرش تا هفت خانه می رود
کسی نان خشکه ندارد
نان برکت سفره است
مهمان ناخوانده آب خورشت را زیاد می کند
دلخوری ها مشاوره نمی خواهد
دوستی ها حساب و کتاب ندارد
سلام ها اینقدر معنا ندارد
سلام گرگی وجود ندارد
افسردگی بیماری نایابی است ...
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز


دلم برای مداد سفید میسوزد.....!!!!‌
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻡ ﺁﺧﺮ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ
ﮐﺎﺭﺑﺮﺩ ﻣﺪﺍﺩ ﺳﻔﯿﺪ در ﺟﻌﺒﻪ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ
چه ﺑﻮﺩ؟
ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ !!
ﻣﺜﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺁﺩمها ....
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺭﻧﮓ ﻧﺪﺍﺭند ﻭ ﺧﺎلصند...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
افســانه ی پینوکیـو
کاش حقیقت داشت
معـــیار "راســتی"
- تا -
"درستی" بینی بود
- نه -
خیانت اشک به چشم!
.
.
بشرّ دیگر
آدم بشو نیست...
پدر ژپتو آدمک بساز!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ !
ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻭﺳﺘﻨﺪ ...
ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﺴﺎﺯ ...!
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ؛
ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺗﺎ ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﺎﺵ ﺑﻮﺩ؛
ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎﺷﯽ؛
ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺷﻮﻧﺪ...
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﯽ ...!
ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺪ ﮐﺮﺩ،
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﮐﻢ ﻧﺒﻮﺩ...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﻣـﯿـﺪﺍﻧـﯽ ﺩﺧـﺘـﺮﺍﻧـﻪ ﺗـﺮﯾـﻦ ﺗـﻌـﺒـﯿـﺮﻡ ﺍﺯ ﺗـﻮ ﭼـﻪ ﺑـﻮﺩ؟
ﺑـﻪ ﻧـﺎﺧـﻦ ﺗـﺮﮎ ﺧـﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﻣـﯿـﻤـﺎﻧـﺪﯼ ..
ﺩﻟـﻢ ﻧـﻤـﯽ ﺧـﻮﺍﺳـﺖ ﮐـﻮﺗـﺎﻫـﺖ ﮐـﻨـﻢ
، ﺣـﯿـﻔـﻢ ﻣـﯽ ﺁﻣـﺪ ..
ﻃـﻮﻝ ﮐـﺸـﯿـﺪ ﺗـﺎ ﺍﯾـﻨـﻘـﺪﺭ ﺷـﺪﻩ ﺑـﻮﺩﮮ
ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺩﻭﺳـﺘـﺖ ﺩﺍﺷـﺘـﻢ ...
ﺑـﻮﺩﻧـﺖ ﺑـﻪ ﻣـﻦ ﺍﻋـﺘـﻤـﺎﺩ ﺑـﻪ ﻧـﻔـﺲ ﻣـﯿـﺪﺍﺩ ...
ﻭﻟـﯽ ﺍﺧـﺮ ﺑـﯽ ﺍﺟـﺎﺯﻩﮮ ﻣـﻦ ..
ﮔـﯿـﺮ ﮐـﺮﺩﮮ ﺑـﻪ ﺟـﺎﯾـﯽ
ﻭ ﺍﺷـﮑـﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﮮ ...
ﺗـﻤـﺎﻡ ﺗـﻨـﻢ ﺗـﯿـﺮ ﮐـﺸـﯿـﺪ ...
ﺩﯾـﺸـﺐ ﺭﯾـﺸـﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺯﺩﻡ
ﺍﺯ ﺗـﻪ ...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کودکی را به تماشا نشستم که فارغ از تمااااامِ اتفاقاتِ دنیا
با چوبی نتراشیدهُ بد فرم , که بر او نامِ شمشیر نهاده بود !
چنان به بازی مشغول بود که انگار تمامِ لذائذِ هستی
آن هم یکجا !
در دستانش قرار دارد
لبخند بر لبم
و حسرتی نا تمامُ بزرگ بر دلم
ای کاش در کودکی اُتراق کرده بودم !
و آرزوی آقا شدن را مُحَقَق نمیدیدم!

بوسه ای بر گونه های کودک نشاندم
و حال در میانِ هَمهَمه ی روزمرگی هایم ,کماکان به پسرک و رویاهای او فکر میکنم
و هنوز حسرتی بس بزرگ در دلم جا خوش کردهُ دلم برای کودکی هایم تنگـــــــــــــــــــــــــــــــــ شده
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پاره ای از جانم جا مانده است
پیشِ تو ...
آنگاه که دستت را در آغوشِ دستانم گرفته بودم
خدا میداند که اگر آن رهگذر به دادم نمی آمدُ از ترس دستانم رها نمی شد از آن مخزنِ شورُ احساس .

دستانت را می گویم ...
حالا جانی برایم نمانده بود که در نوشته ام بگویم که چه رخ داده بود...
آخر کسی که جانی برایش نماند که قادر به نوشتن نیست !...
آری ...
پاره ای از جانم جا مانده است ....
پیشِ تو ...
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا هياهوى ريل مى آمد
ميدويدم تو را نگه دارم
حال و روزم مگر چقدر ابرى است
كه پس از هر قطار ميبارم!
در تمام قطار ها مُردم
زندگى در خيال يعنى اين
آخرين كوپه هم تو را كم داشت
آرزوى محال يعنى اين!


#عليرضا_آذر
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تیغ را برداشتم رگ احساسم را زدم اینگونه دیگر فراموش میکنم چقدر ساده باور کردم تمام دروغهایت را حداقل فراموش میکنم به ادمی اشتباه اعتماد کردم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
پاره ای از جانم جا مانده است
پیشِ تو ...
آنگاه که دستت را در آغوشِ دستانم گرفته بودم
خدا میداند که اگر آن رهگذر به دادم نمی آمدُ از ترس دستانم رها نمی شد از آن مخزنِ شورُ احساس .

دستانت را می گویم ...
حالا جانی برایم نمانده بود که در نوشته ام بگویم که چه رخ داده بود...
آخر کسی که جانی برایش نماند که قادر به نوشتن نیست !...
آری ...
پاره ای از جانم جا مانده است ....
پیشِ تو ...


جانم بودی
ولی چه ساده دیگری شد جانت !!!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه وقت هایی باید بروی

بروی به ایستگاهی
منتظر شوی
منتظر بمانی
چشم براه شوی
تا بیاید
نه،
نه آن اسب سپیدِ رویا ها
فقط یک آمدنِ ساده
سادهِ ساده
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


شاعری که نشانی ات را نداشت
شعر هایش را
به پیراهن باد سنجاق کرده است..!!

کاش امشب...........
پنجره اتاقت،باز مانده باشد..!!

بهرام محمودی
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ وقت تصاحب کردن را یاد نگرفتم!
این که بروی با چنگ و دندان یک کسی را مال خودت کنی، یک چیزی را به خودت
ببندی، دست کسی را تنها برای آن بگیری که فرار نکند؛ مگر نه اینکه هر کس تنها
به خویشتنش تعلق دارد، پس ‏جنگ برای چه؟!
آدمیزاد بخواهد دلش به ‏ماندن باشد هزار فرسخ هم دور شود، باز هم مانده است...!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
طرز خودکشی در هرکس، منحصربه خودشه...
یکی دیگه شیک نمی پوشه...
یکی دیگه آرزویی نمیکنه...
یکی دیگه به تحصیل ادامه نمیده...
یکی دیگه به خودش نمیرسه...
یکی مدام ترانه های غمگین گوش میده...
یکی دیگه از خودش عکس یادگاری نمیگیره...
یکی محبت نمیکنه...
یکی دیگه محبت نمی پذیره...
و ....
اینگونه است که اکثر آدمها در 30 سالگی میمیرند و در 80 سالگی دفن میشوند.

پائولو کوئیلو
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من امیدی را در خود،
بارور ساخته ام
تار و پودش را با عشق تو پرداخته ام،
مثل تابیدن مهری در دل،
مثل جوشیدن شعری از جان،
مثل بالیدن عطری در گل،
جریان خواهم یافت،
راه خواهم افتاد،
باز از ریشه به برگ،
باز از "بود" به "هست"...

#فریدون_مشیری
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
قندان خانه را پُر کردم از حرفهایت ...
تو که می دانی
من چای را تلخ دوست ندارم
هوس فنجانی دیگر کرده ام ...
کــمــی بــیــشــتــر بــمــان !!!

 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک روز......... دلت
چنان هوای دستانم را خواهد کردکه
چشمانت را ببندی و خالی از هر فکر دیگری ...
زیر آوازی بزنی که هیچگاه فرصت نشد
با هم بخوانیمش.....!!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساده که می شوی همه چیز خوب می شود. خودت، غمت، مشکلت، غصه ات، هوای شهرت، حتی دشمنت.
یک آدم ساده که باشی همیشه لبخند بر لب داری. بر روی جدول های کنار خیابان راه می روی.
زیر باران، دهانت را باز می کنی و قطره قطره می نوشی.
آدم برفی که درست می کنی شال گردنت را به او می بخشی.
انسان های ساده را دوست دارم. آنها بوی ناب انسان می دهند
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا