رد پای احساس ...

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=1]
آدمها جدا از عطری که به خودشون می‌زنن
عطر دیگه‌ای هم دارن
که اتفاقا تاثیر گذارتر هم هست
عطر چشم هاشون، عطر حرف هاشون، عطری که فقط مختص شخصیت اون هاست
و متاسفانه
در هیچ مغازه ی عطر فروشی
پیدا نمیشه !
[/h]
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیداری؟
ارسال کننده ی این پیام ، دارد جان می کَنَد....
هوایش را داشته باش......
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دلت تنگ می شود...
تنگِ تنگِ تنگ آنقدر تنگ که دیگر اسمش دل نیست!
شاید، نقطه ای جا مانده از خاطراتی دود شده باشد در اعماق وجودت،
که روزی نامش دل بود و تنگ می شد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
لای کتابت را بسته ام بگذار سرانگشتانت لای همین کتاب بشود همدم نبودنهایت
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گفته بودی که دلم تا بتپد می مانی
چتر برداشتی و رفتی از این بارانی
ای که در زندگیم غیر تو یک سطر نبود
یعنی این خانه به اندازه ی یک چتر نبود ؟
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه ، باید چو سکوتی ، به دلِ شب زد و رفت...
همچو هذیان ، به حقیقت ، عطشِ تب زد و رفت...

خانه ای را که در آن ، عشق ، نمادِ هوس است
عاقبت باید از آن حیطه ، مؤدّب ، زد و رفت....!!!

گاه باید که از این فاصله ها ، چیز ، نوشت
یا که آهسته ، به معجونِ سفر ، لب زد و رفت...

مکتبی را که غمِ یــــــــــــــــــــــار ندارد...! به خدا
باید آتش به چنین ، مکتب و مذهب زد و رفت...

تا بفهمیم چه کس یار و کجا منزلِ اوست
حرکتی باید و ، باید که مُرتب زد و رفت...

یا که از دستِ رفیقانِ پُر از طعنه و کین...!
خنده بر سینه ی بی کینه ی عقرب زد و رفت..
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تـــــ❤️ـــــو

انتخاب مڹ نبودے؛

سرنوشتم بودے...

تنها انڪَیزه ے ماندنم؛

در ایڹ زندڪَے بـے اعتبار ... !

💕💕
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد . . .
دانشگاه که قبول شد، همه گفتند: با سهمیه قبول شده!!!
ولی ... هیچوقت نفهمیدند
کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا !
یک هفته در تب ســـــــوخت . . . !!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


وقتی می نویسم « عشق »

« تو » تنها واژه ای ست

که دست هایم به یاد می آورند !


 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دربعضی طوفان های زندگی..... کم کم یادمی گیری که...
نباید توقعی داشته باشی....مگر ازخودت...
متوجه میشی...بعضی را هرچند نزدیک اما نباید باورکرد...
متوجه میشی..روی بعضی هرچند صمیمی...امانباید حساب کرد...
میفهمی بعضی را.....هرچند آشنا...امانمیتوان شناخت..
واین اصلا تلخ نیست..... شکست نیست..
آگاه شدن نام دارد ممکن است..... درحین اگاه شدن....درد بکشی... این آگاهی .... دردناک است ... اما تلخ هرگز!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جمعه
مرد با احساسی ست،
که دلش معشوقه ای زیبا می خواهد،
که دست های ظریفش را بگیرد وببوسد
جمعه زن دل نازکی ست ،
که دلش همزبانی می خواهد،
با دست های قوی
و انگشت هایی آماده ی نوازش چند تار مو
جمعه وقتی این چیزها را ندارد
عجیب دلش می گیرد .....
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
💕✨ بہ چہ

💕✨ تشبیہ ڪنم

💕✨ نامِ تو را

💕✨ بہ بهار ؟

💕✨ یا بہ آبےِ زلالِ دریا

💕✨ ساده‌تر مےگویم

💕✨ « تو تمامیَّتِ احساسِ منی
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن چای لب‌سوز لب‌دوز
جوانی من بود
که در دست‌های سردت
یخ کرد و از دهن افتاد . . .
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


کارگر خسته ای...
سکه ای از جیب
جلیقه کهنه اش در آورد
تا صدقه دهد .....
روی صندوق را دید
و منصرف شد!!!
صدقه عمر را زیاد میکند!!!!!
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدانم عطر تن تو به فراموشی سپارده نمیشود!
باد هم میداند چگونه مرا دیوانه کند،
مدام عطر تو را از پس کوچه های خیال من عبور میدهد!
این ماجرا به سر نمیاید!
این بار خودت را به باد بسپار …
پریچهر
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی تو نیستی...

شادی کلام نامفهومی ست!

و "دوستت می‌دارم" رازی‌ ست
که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند

و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم؟


حسین_منزوی
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگ که باشی آدم دیگری میشوی خشن تر...
عصبی تر...
کلافه تر و تلخ تر!!!!!
و جالب تر اینکه با اطراف هم کاری نداری همه اش را نگه میداری و دقیقا سر کسی خالی می کنی که دلتنگش هستی
 

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دل َم
آرامش ِتُرد وُ لطیف ِصُبح شالیزار

دل َم صُبحی

سلامی

بوسه ای

عشقی

نسیمی

عطر لبخندی

دل َم شعری سراسر
دوستت دارم

دل َم
تغییر میخواهد ./
:gol:
 

N O X

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو می تونی بهم بگی بذارش کنار
اما نمی تونی بگی دوستش نداشته باش!
حتی نمی تونی بپرسی با وجود همه بدیایی که کرد چرا باز دوستش دارم...؟!
می دونی این دو تا هیچ ربطی به هم ندارن!
شبیه دلی که شکسته اس... اما تنگ!
شبیه خاطره ای که تلخه... اما عزیز!
شبیه رویایی که کوتاهه... اما شیرین!
دوست داشتن همینه
یه حس ساده و بی دلیله...
از عشقای بزرگ حرف نمیزنم.
از یه حس ناخودآگاه، یه هیجان شیرین میگم...
شاید بگی یه روز تموم میشه
آره شاید
ولی تا اون روز نمی تونی بگی دوستش نداشته باش..
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا