khorshid777
عضو جدید
دلم گرفته از این قلبها که از چوب استازین زمانه که خوبی همیشه مصلوب است
من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه میبینم...... میبینم.......
تو به اندازه ی تنهایی من زیبایی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را در خور؟ هیچ
من چه دارم که سزاوار تو؟ هیچ
تو همه هستی من هستی من تو همه زندگی من هستی
تو چه داری؟ همه چیز
تو چه کم داری؟ هیچ
"چه روزگار غریبی، چه روزگار بدی"
به حکم عقل دچاریم و عشق مغلوب است
چگونه شاد بمانم درین غروبی که .....
نگاهها همه مانند ابر مرطوب است
ستارههای صمیمی! درین فضای سیاه
چقدر نور شما، نور مطلوب است!
دلم گرفته ازین دوزخی که تکراری ست
فقط کنار تو ای خوب! زندگی خوب است.
آخرین ویرایش: