دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

khorshid777

عضو جدید
جلسه محاكمه عشق بود
و قاضي عقل ،
و عشق محكوم به تبعيد به دورترين نقطه مغز شده بود
يعني فراموشي ،
قلب تقاضاي عفو عشق را داشت
ولي همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع كرد به طرفداري از عشق
آهاي چشم مگر تو نبودي كه هر روز آرزوي ديدن اونو داشتي
اي گوش مگر تو نبودي كه در آرزوي شنيدن صدايش بودي
و شما پاها كه هميشه آماده رفتن به سويش بوديد
حالا چرا اينچنين با او مخالفيد؟
همه اعضا روي برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند
تنها عقل و قلب در جلسه مادند
عقل گفت :ديدي قلب همه از عشق بيزارند !
ولي من متحيرم كه با وجودي كه عشق بيشتر از همه تو را آزرده
چرا هنوز از او حمايت ميكني !؟
قلب ناليد:كه من بدون وجود عشق ديگر نخواهم بود
و تنها تكه گوشتي هستم كه هر ثانيه كار ثانيه قبل را تكرار ميكند
و فقط با عشق ميتوانم يك قلب واقعي باشم .
پس من هميشه از او حمايت خواهم كرد حتي اگر نابود شوم...

دل نوشت:
خوب رويان جهان رحم ندارد دلشان
بايد ازجان گذرد هركه شود عاشقشان
روز اول كه سرشتند زگل پيكرشان
سنگي اندر گلشان بود همان شد دلشان
 

hannaneh-sh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو مرا می‌فهمی
من تو را می‌خواهم
و همین ساده‌ترین قصه یک انسان است
تو مرا می‌خوانی
من تو را ناب‌ترین شعر زمان می‌دانم
و تو هم می‌دانی
تا ابد در دل من می‌مانی
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت ****** آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین ****** کس واقف ما نیست که از دیده چه‌ها رفت
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش ****** آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم ****** سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت
از پای فتادیم چو آمد غم هجران ****** در درد بمردیم چو از دست دوا رفت
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت ****** عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست ****** در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید ****** هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه ****** زان پیش که گویند که از دار فنا رفت
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر روز دلم بزیر باری دگرست
در دیده من زهجر خاری دگرست

من جهد همی کنم قضا میگوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگرست
 

jolie

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنياي اين روزاي من هم قد تن پوشم شده
انقدر دورم از تو كه دنيا فراموشم شده

دنياي اين روزای من درگير تنهاييم شده
تنها مدارا مي كنيم دنيا عجب جايي شده
هر شب تو روياي خودم آغوشتو تن مي كنم
آينده ي اين خونه رو با شمع روشن مي كنم
در حسرت فرداي تو تقويممو پر مي كنم
هر روز اين تنهاييو فرداتصور مي كنم
هم سنگ اين روزاي من حتي شبم تاريك نيست
اينجا به جز دوري توچيزي به من نزديك نيست
.
.
.
 

سوگلییی

عضو جدید
تو باز خواهی گشت
به خاطر همان دستان گرم
و به خاطر حرفهایی که پنهان ماند
در پس کوچه نجابت
تو باز خواهی گشت
حتی اگر من در آغاز آن خیابان
به انتظارت نمانده باشم
و بدان !
یک گل ،
یک نسیم ،
و بارش بیشرمانه باران
و یا شاید
زمزمه عاشقی در گوش معشوق
مرا با تو همراه سازد
باورکن تو باز خواهی گشت
درست در زمانی که برگی زرد
مرا به تو پیوندی تازه دهد !
و دستانت
برای همیشه مهمان دستانم خواهد شد
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
قمار عاشقان بردی نباشد از نداران پرس
کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
خودت دعا بکن ای نازنین که برگردی

دعای این همه شب زنده دار کافی نیست
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مثل هميشه تنهام، مثل هميشه ساکتتو قابي خاک گرفته، يه گوشه ي اتاقتديگه سرت شلوغه براي ديدن منحالا عکساي تازه رو ديوار ديده مي شنجام ديگه توي شبها کنار بالشت نيستهمدم تازه ي تو بگو که غير من کيست؟غبار شيشه ي قاب مي گه که رفتم از يادعشق بين من و تو افسوس به عادت افتاد مي دوني خيلي وقته نگاهتو نديدمتو انزواي ديوار چه غصه ها کشيدمبي تو ديگه برا من زنده بودن حرومهموندن توي اتاقت تموم آرزومهمثل هميشه تنهام، مثل هميشه ساکتتو قابي خاک گرفته، يه گوشه ي اتاقتدلخوشيم اما هنوز ديداري گاه به گاههاين قاب عکس برا تو هميشه چشم به راهه
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

و این منم

زنی تنها

در آستانه ی فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده زمین

و ناتوانی این دست های سیمانی
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]یادم نمی آید دقیق از کی بود؟!![/FONT]
[FONT=&quot]اما از همان موقع به بعد هیجان عجیبی در من غلیان گرفت..[/FONT]
[FONT=&quot]روزها می گذشتند و من راضی از این جنون سر مست [/FONT]
[FONT=&quot]بعدتر ها!!![/FONT]
[FONT=&quot]دیدم اااااااووووه..چه راه های طولانی و عجیب و پر پیچ وخمی در پیش رویمان است ..[/FONT]
[FONT=&quot]چقدر دنیای وهم با دنیای واقعیت متفاوت است [/FONT]
[FONT=&quot]و چقدر افسانه ساختن راحت تر از این عبور سال های انتظار است [/FONT]
[FONT=&quot]گاه نگران می شدم .[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]می پرسیدم ..[/FONT][FONT=&quot]"داری مرا به کجا می بری؟"[/FONT]
[FONT=&quot] در ماوایش می خندید..و جوابم را نمی داد!![/FONT]
[FONT=&quot]و من کم کم دریافتم [/FONT][FONT=&quot]"دارم به او اعتماد می کنم"[/FONT]
[FONT=&quot]خیلی زود تمام اما و اگر و شاید ها رنگ باخت از باورهایم[/FONT]
[FONT=&quot]من بودم و تمام دنیای خیالی پیش رویم[/FONT]
[FONT=&quot]براستی چقدر شیرین بود آن روزها و چقدر تلخ تر از تلخی هاست تمام این روزها!!![/FONT]
[FONT=&quot]من وارد دنیای عجیبی شدم!!که به آن می گفتند دنیای [/FONT][FONT=&quot]"ما وقع ها"[/FONT]
[FONT=&quot]دنیای بزرگترها با دردهای بزرگ منشانه!![/FONT]
[FONT=&quot]وقتی می گفتم [/FONT][FONT=&quot]"هی ..پسر!!دارم می ترسم هاااااا"[/FONT]
[FONT=&quot]بر می گشت ..نگاهم میکرد ..لبخند می زد ...[/FONT]
[FONT=&quot]و دستم را می گرفت درخیال..[/FONT]
[FONT=&quot]و من دیگر نمی ترسیدم!![/FONT]
[FONT=&quot]یادم می داد وقتی می خواهم بترسم باید چشماهایم را ببندم و فقط حس کنم [/FONT][FONT=&quot]"او"[/FONT][FONT=&quot] کنارم است!![/FONT]
[FONT=&quot]می گفت این یک اصل مهم بودن هاست!![/FONT]
[FONT=&quot]می گفت هر بار رنجیدی..ترسیدی..چشمانت را ببند ..من کنارت هستم ..[/FONT]
[FONT=&quot]اووه!![/FONT]
[FONT=&quot]حالا من خیلی ترسیدم ..خیلی رنجیدم ..خیلی!![/FONT]
[FONT=&quot]مدام چشم هایم را می بندم..مدام حرف هایش را به خاطر می آورم..[/FONT]
[FONT=&quot]اما دیگر [/FONT][FONT=&quot]"او"[/FONT][FONT=&quot] نمی آید کنارم ..نمی آید در ذهنم..[/FONT]
[FONT=&quot]نمی آید که آرامم کند ..[/FONT]
[FONT=&quot]نمی آید که تکرار کنیم همان اصل همیشگی مان را[/FONT]
[FONT=&quot]نمی آید که ماوایم شود حتی در همان خیال[/FONT]
[FONT=&quot]..که پناهم دهد ..که اغوشش مرا ببرد از این کبودی های شوم [/FONT]
[FONT=&quot]و مرا برساند به انوارابدی ها!![/FONT]
[FONT=&quot]و نه تنها نمی آید که گویی مرا هم با خود به بیرا هه ها می برد [/FONT]
[FONT=&quot]به همان بن بست های بی در وپیکر [/FONT]
[FONT=&quot]به تمام پایان های سردتر از بوران بی پناهی ها[/FONT]
[FONT=&quot]به سردی آغوش مرگ وبه فردای نبودن ها[/FONT]
[FONT=&quot]و در خیال مرا از تمام شناخته شده ها گم می کند[/FONT]
[FONT=&quot]و حتی اینجا در دل آرزوها مرا این چنین از خود دور می کند[/FONT]
[FONT=&quot]و من حتی گاهی نمی دانم که کجایم؟ و چرا اینجا ..تنها [/FONT]
[FONT=&quot]..بی کس ..بی پناه و بی اغوش مدام سرود طفیلی سر می دهم؟!![/FONT]
[FONT=&quot]
چه مهربان بودی ای یار !![/FONT]

"خودم"
 

Narges *

عضو جدید
چقدر سخته که تو چشمای کسی که تموم عشقتو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زل بزنی و به جای اینکه لبریزه کینه و نفرت شی حس کنی که هنوزم دوسش داری...
چقدر سخته که دلت بخواد سرتو به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آواره غرورش همه وجودت له شده...
چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی و وقتی دیدیش هیچی به جز سلام نتونی بگی...
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک رو گونه هاتو خیس کنه اما مجبور شی بخندی تا نفهمه هنوزم دوسش داری...
چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغچه ی دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت زیر لب آروم بگی: گل من باغچه ی نو مبارک.
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااانم؟
هستم....

به خدا هر وقت بتونم میام سر میزنم...


خبر میدادی کی میای
گاوی گوسفندی چیزی قربونی میکردیم
امسال دوست پارسال آشنا
کجا بودی ؟
حاجی حاجی مکه
نگفتی شاید کسی منتظرت باشه
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر سخته که تو چشمای کسی که تموم عشقتو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زل بزنی و به جای اینکه لبریزه کینه و نفرت شی حس کنی که هنوزم دوسش داری...
چقدر سخته که دلت بخواد سرتو به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آواره غرورش همه وجودت له شده...
چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی و وقتی دیدیش هیچی به جز سلام نتونی بگی...
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک رو گونه هاتو خیس کنه اما مجبور شی بخندی تا نفهمه هنوزم دوسش داری...
چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغچه ی دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت زیر لب آروم بگی: گل من باغچه ی نو مبارک.

نرگس جان نبودی
خوشحالم پست گذاشتی
 

elina1362

عضو جدید
و آن زمان که خدا تو را آفرید به فکر نا امیدی دل من بود


که با دیدن تو توان زندگی پیدا کرد


دوباره رنگ گرفت


دوباره نفس کشید


دوباره خندید


و امروز به یاد آن لحظه دوباره گریه خواهد کرد...
 

elina1362

عضو جدید
عروسکی می خواستی رو طاقچتون بکاریش


وقتی بازیت تموم شد کنج اطاق بذاریش


دیگه برای بازی اطاق تو شلوغه


عروسکا بدونید که عاشقی دروغه
 

elina1362

عضو جدید
خداوندا !


مگر نه‌اینکه من نیز چون تو تنهایم


پس مرا دریاب


و به سوی خویش بازگردان ،


دستان مهربانت را بگشا


که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موی سپید و توی آینه دیدم ، آهی بلند از ته دل کشیدم
تازیر لب شکوه رو کردم آغاز ، عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پا درمیونی کنه تا آدم احساس جوونی کنه
رفته بودم تا مثل یک کبوتر ، باز کنم تو آسمون بال و پر
دیدم که شوقی ندارم به پرواز ، عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پادر میونی کنه ، تا آدم احساس جوونی کنه
موی سپید و توی آینه دیدم ، آهی بلند از ته دل کشیدم
تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز ، عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پا درمیونی کنه تا آدم احساس جوونی کنه
 

elina1362

عضو جدید
تويي عاشقترين تنهاي دنيا ............. منم خسته ترين مغموم دنيا
تويي صادقترين حرف رو لبها ............. منم غمگين ترين راز تو دلها
تويي زيبا طلوع صبح فردا ...............منم اينجا غروبي مثل شبها
تويي همچون قناري شاد و شيدا ...... منم مثل كلاغي رو درختا
تويي آشفته دل مغرور و رعنا............. منم همراز و همراه يه رويا
تويي عشق و محبت توي قلبها...........منم ديوونه مثل موج دريا
تويي تنها تويي ياد غريبها..................منم فرياد بي پايان غمها
تويي شاخه گل سرخ صدفها...............منم تنها شقايق توي صحرا
تويي آب زلال اشك چشمها................منم مرداب سرد توي دشتها
تويي عاشقترين تنهاي دنيا.................منم خسته ترين مغموم دنيا
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا