دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی همگان بسر شود بی تو بسر نمیشود
داغ تو دارد اين دلم جای دگر نمیشود

ديده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی تو بسر نمیشود

جام ز تو جوش میکند دل زتو نوش میکند
عقل خروش میکند بی تو بسر نمیشود

خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بی تو بسر نمیشود

جاه و جلال من تويی ملکت و مال من تويی
آب زلال من تويی بی تو بسر نمیشود

گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بی تو بسر نمیشود

دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
اين همه خود تو می کنی بی تو بسر نمیشود

بی تو اگر بسر شدی زير جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بی تو بسر نمیشود

گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
وربروی عدم شوم بی تو بسر نمیشود

گر تو نباشی يار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بی تو بسر نمیشود

بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم
سر زغم تو چون کشم بی تو بسر نمیشود

هر چه بگويم ای سند نيست جدت ز نيک و بد
هم تو بگو به لطف خود بی تو بسر نمیشود
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بيخيال تو اين تاپيكو زدي تا هر كسي دوست داشت بياد شعري بگه حالا اگه ناراحتيشونو بازگو كردن ببين چقدر براشون حسه خوبي بوده كه بگن:gol:
آخه همه ناراحتی میگن ، کجا داریم زندگی میکنیم
 

bahareh s

عضو جدید
کاربر ممتاز
من منتظرت شدم ولي در نزدي

بر زخم دلم گل معطر نزدي

گفتي كه اگر شود مي آيم اما

مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي
 

bahareh s

عضو جدید
کاربر ممتاز
در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد / در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد / آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد / آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد.
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
يـار مـرا , غار مـرا , عشق جگر خـوار مـرا
يـار تـوئی , غار تـوئی , خواجه نگهدار مـرا

نوح تـوئی , روح تـوئی , فاتح و مفتوح تـوئی
سينه مشروح تـوی , بر در اسرار مـرا

نـور تـوئی , سـور تـوئی , دولت منصور تـوئی
مرغ کــه طور تـوئی , خسته به منقار مـرا

قطره توئی , بحر توئی , لطف توئی , قهر تـوئی
قند تـوئی , زهر تـوئی , بيش ميازار مـرا

حجره خورشيد تـوئی , خانـه ناهيـد تـوئی
روضه اوميد تـوئی , راه ده ای يار مـرا

روز تـوئی , روزه تـوئی , حاصل در يـوزه تـوئی
آب تـوئی , کوزه تـوئی , آب ده اين بار مـرا

دانه تـوئی , دام تـوی , باده تـوئی , جام تـوئی
پخته تـوئی , خام تـوئی , خام بمـگذار مـرا

اين تن اگر کم تندی , راه دلم کم زنـدی
راه شـدی تا نبـدی , اين همه گفتار مـرا
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گرد آمده از نیستی این مزرعه را برگ ای برق مزن خرمن ما سوختنی نیست
گویند که در خانه ی دل هست چراغی افروخته کاندر حرم افروختنی نیست
 

bahareh s

عضو جدید
کاربر ممتاز
سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت، دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من

ورنه این دنیا که من دیدم خندیدن نداشت
 

bahareh s

عضو جدید
کاربر ممتاز
نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست

بشنو از دل ، دل حریم کبریاست

نی بسوزد خاک و خاکستر شود

دل بسوزد خانه ی دلبر شود
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يـار مـرا , غار مـرا , عشق جگر خـوار مـرا
يـار تـوئی , غار تـوئی , خواجه نگهدار مـرا

نوح تـوئی , روح تـوئی , فاتح و مفتوح تـوئی
سينه مشروح تـوی , بر در اسرار مـرا

نـور تـوئی , سـور تـوئی , دولت منصور تـوئی
مرغ کــه طور تـوئی , خسته به منقار مـرا

قطره توئی , بحر توئی , لطف توئی , قهر تـوئی
قند تـوئی , زهر تـوئی , بيش ميازار مـرا

حجره خورشيد تـوئی , خانـه ناهيـد تـوئی
روضه اوميد تـوئی , راه ده ای يار مـرا

روز تـوئی , روزه تـوئی , حاصل در يـوزه تـوئی
آب تـوئی , کوزه تـوئی , آب ده اين بار مـرا

دانه تـوئی , دام تـوی , باده تـوئی , جام تـوئی
پخته تـوئی , خام تـوئی , خام بمـگذار مـرا

اين تن اگر کم تندی , راه دلم کم زنـدی
راه شـدی تا نبـدی , اين همه گفتار مـرا
این کیه نگین که هم یاره هم غاره
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب است،
شبی بس تیرگی دمساز با آن.
به روی شاخ انجیر کهن « وگ دار» می خواند، به هر دم
خبر می آورد طوفان و باران را. و من اندیشناکم.

شب است،
جهان با آن، چنان چون مرده ای در گور.
و من اندیشناکم باز:
ـــ اگر باران کند سرریز از هر جای؟
ـــ اگر چون زورقی در آب اندازد جهان را؟...

در این تاریکی آور شب
چه اندیشه ولیکن، که چه خواهد بود با ما صبح؟
چو صبح از کوه سر بر کرد، می پوشد ازین طوفان رخ آیا صبح؟
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر سر قایقش اندیشه کنان قایق بان
دائماً میزند از رنج سفر بر سر دریا فریاد:
"اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی میداد."
*
سخت طوفان زده روی دریاست
نا شکیباست به دل قایق بان
شب پر از حادثه.دهشت افزاست.
*
بر سر ساحل هم لیکن اندیشه کنان قایق بان
نا شکیباتر بر می شود از او فریاد:
"کاش بازم ره بر خطه ی دریای گران می افتاد!"
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
خانه ام ابری است
یکسره روی زمین ابری است با آن
از فراز گردنه خُرد و خراب و مست
باد می پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن که ترا آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟
خانه ام ابری است اما
ابر بارانش گرفته است.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم بر ساحت دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره، نی زن که دایم می نوازد نی، در این دنیای دود اندود
راه خود را دارد اندر پیش
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بر آن خنده که او دارد می گریم
و بر آن گریه که اوراست به لب می خندم.
و طراز شب را، سرد و خاموش
بر خراب تن شب می بندم.
چه به خامی به ره آمد کودک!
چه نیابیده همه یافته دید!
گفت: راهم بنما
گفتم او را که: بر اندازه بگو
پیش تر بایدت از راه شنید
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگین جان دلمون داغون شد اینقدر اینجا گریه کردم
چرا ما نباید مسخره بازی در بیاریم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا