دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را شناخته ام بی شناسنامه و نام
چگونه ؟با هيجان همين يکی دو کلام

همين يکی دو کلامی که می وزی بر من
به انضمام کمی لکنت و کمی ابهامچقدر ساده سرک میکشی به خلوت من و نرم مثل فرود کبوتری بر بامچه نعمتی است که لب باز می کنی . همه صبحسلام ... ای گل زيبای نو شکفته ... سلامدر اين جهان بر آشفته اين جهان عبوس
فقط نگاه تو از عشق میدهد پيغام

دوباره همسفرم باش . پس چه آسان است

عبور از اقيانوسهای نا آرام
.....
نه دلخوشم به خيابان مه گرفته شهر

نه اين اتاقک سرد خزيده در اوهام

فقط به اينکه سلامی کنی و باز شود
زبان بسته اين شعرهای نيمه تمام ..................
 

Elham 6661

عضو جدید
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مزگان بلندت را
می خوابانی
آه وقتی که تو چشمانت

آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه جان سوخته می گردانی
موج موسیقی عشق
ازدلم می گذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم میکند ای غنچه رنگین! پرپر!
 

nymphet

عضو جدید
حمید مصدق خرداد 1343"




*تو به من خندیدی و نمی دانستی


من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم


باغبان از پی من تند دوید


سیب را دست تو دید


غضب آلود به من كرد نگاه


سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك


و تو رفتی و هنوز،


سالهاست كه در گوش من آرام آرام


خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم

و من اندیشه كنان غرق در این پندارم


كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت


" جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق"



من به تو خندیدم


چون كه می دانستم


تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی


پدرم از پی تو تند دوید


و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه


پدر پیر من است


من به تو خندیدم


تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم


بغض چشمان تو لیك لرزه انداخت به دستان من و


سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك


دل من گفت: برو


چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را


و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام


حیرت و بغض تو تكرار كنان


می دهد آزارم


و من اندیشه كنان غرق در این پندارم


كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت


مجموعه اشعار فروغ فرخ زاد
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تمام زندگيم را دلتنگي پر کرده است...
دلتنگي از کسي که دوستش داشتم و عميق ترين درد ها و رنجهاي عالم را در رگهايم جاري کرد !
درد هايي که کابوس شبها و حقيقت روزهايم شد٬ دوری از تو حسرتي عميق به قلبم آويخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهاي دردناک داغ ستم پوشاند .
دلتنگی براي کسي که فرصت اندکي براي خواستنش ٬ براي داشتنش داشتم.
دلتنگي از مرزهايي که دورم کشيدند و مرا وادار کردند به دست خويش از کساني که دوستشان دارم کنده شوم .
در انسوي مرزها دوست داشتن گناه است ٬ حق من نيست ٬ به اتش گناهي که عشق در آن سهمی داشت مرا بسوزانند .
رنجي انچنان زندگي مرا پر کرده است٬ آنچنان دستهاي مرا از پشت بسته است٬ آنچنان قدمهاي مرا زنجير کرده است که نفسهايم نيز از ميان زنجير ها به درد عبور مي کنند . . .
دوست داشتن تو چنان تاوان سنگيني داشت که براي همه عمر بايد آنرا بپردازم ... و من این تاوان سنگین را با جان و دل پذیرا شدم .
همه عمر ٬ داغ تو بر پيشاني و دلم نشسته است و مرا می سوزاند .
تو نمايش زندگي مرا چنان در هم پيچيدي که هرگز از آن بيرون نيايم. . . آنقدر دلتنگ دوريش هستم .. آنقدر دلتنگ سرنوشت خويشم .. آنقدر دل آزرده عشق تو هستم که همه هستيم را خوره بي کسي و تنهايي مي جود . . .
به او نگاه مي کنم ٬ به او که چون بهشت بر من مي پيچد و پروازم مي دهد .
به او که لبهايش از اندوه من مي لرزند .
به او که دستهاي نيرومندش ٬عشقي که سالها پيش اجازه اش را از من گرفتند جرعه جرعه به من مي نوشاند . . . . .
به او که چشمهايش در عمق سياهي مي خندید و دنيايم را ستاره باران مي کرد.
به او که باورش کردم و دل به او باختم
به او که دلم مي خواهد در آغوشش چشمهايم را بر هم بگذارم و هرگز ٬ هرگز ٬هرگز به روي دنيا بازشان نکنم .
به او که تکه اي از قلب مرا با خود خواهد برد
به او که مرزهاي سرنوشت ٬ سالها پيش دوريش را از من رقم زده است. سراسر زندگيم را اندوهي پر کرده است که روزها و ماهها از اين سال به سال ديگر آنها را با خود مي کشم و ميدانم که زمان ٬ شايد زمان ٬ داغ مرا بهبود بخشد ولي هرگز فراموش نخواهم کرد که از پشت اين ديوار شيشه اي نگاهش چگونه عمق وجودم را لرزاند .
لبهايش لرزش لبهايم را نوشيد و دستانش ترس تنم را چيد و نفسهايش برگهاي رنگين خزان را به باران عاشقانه بهار سپرد .:gol:
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم
و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است
میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...
کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...
میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود
میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...
انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...
شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي !
تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد!
تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛
هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !
براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد
و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد
تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم

از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمای من میل به گریه داره میخواد بباره دل نمیدونی که چه حالی داره چه حالی داره غصه بجر گریه دوا نداره خدا نداره
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بوم خالی و سفید
تو یه اتاق یخ زده
جلوش پر از رنگ سیاه با یکی که حالش بده
دراز شدم کف اتاق
پنجره ها تا ته بازن
تو دنیایی که من توشم خرسا به موشا میبازن


میرم سراغ بوم و رنگ
شروع میشه دوباره جنگ
منو قلموم با همیم
میون این اتاق تنگ


اول صداتو میکشم
بعد میرسم به خنده هات
حقه هاتم رو میکنم
بعد وا میمونم تو نگات

دو تا نگاه خمار و خواب
یه کم غرور یه ذره مرگ
نه نمیشه در نمیاد
یه جاش بدجور میزنه لنگ


 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتی اما نه چنان سهل که من بنشانم
ز دلم شوکت آن حس غریبی که تو را ست

رفتی اما نه چنان سهل که من بنشینم
در میان غم چشمان نجیبت در عکس
در میان رگبار
در نگاهی که مرا بی دریغت میخواند
و دگر از نفسش هیچ خبر نیست که نیست...



بچه ها این شعر مال خودمه:love:
 

majid.ph

عضو جدید






گشته­ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده­ام که مپرس
آنچنان در هوای خاک درش
می­رود آب دیده­ام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده­ام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده­ام که مپرس
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفتی اما نه چنان سهل که من بنشانم
ز دلم شوکت آن حس غریبی که تو را ست

رفتی اما نه چنان سهل که من بنشینم
در میان غم چشمان نجیبت در عکس
در میان رگبار
در نگاهی که مرا بی دریغت میخواند
و دگر از نفسش هیچ خبر نیست که نیست...



بچه ها این شعر مال خودمه:love:

تبریک میگم نگین جان خیلی قشنگه کی گفتی اینو ؟
اگه شعرهای دیگه ای هم داری بگو
 

elina1362

عضو جدید
آرزوهاي عشق …
من تو را به کسي هديه مي دهم که از من عاشق تر باشد و از من براي تومهربان تر.
من تو را به کسي هديه مي دهم که صداي تو را از دور، در خشم، در مهرباني، در دلتنگي، در خستگي، در هزار همهمه ي دنيا، يکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسي هديه مي دهم که راز معصوميت گل مريم و تمام سخاوت هاي عاشقانه اين دل معصوم دريايي را بداند؛ و ترنم دلپذير هر آهنگ، هر نجواي کوچک، برايش يک خاطره باشد.
او بايد از نگاه سبز تو تشخيص بدهد که امروز هواي دلت آفتابي است؛ يا آن دلي که من برايش مي ميرم، سرد و باراني است.
اي.... ،اي بهانه ي زنده بودنم؛ من تو را به کسي هديه مي دهم که قلبش بعد از هزار بار ديدن تو، باز هم بهديوانگي و بي پروايي اولين نگاه منبتپد. همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...
تو را با دنيايي حسرت به او خواهم بخشيد؛
ولي آيا او از من عاشق تر و از من براي تو مهربان تر است؟آيا او بيشتر از من براي تو گريسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولي، تو در عين ناباوري، او را برگزيدي...
مي دانم... من دير رسيدم...خيلي دير...خيلي...
يك بار ديگر بگذار بي ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم برايت تنگ مي شود. روزهايي که تو را نمي بينم، به خفته ….
 
آخرین ویرایش:

jolie

عضو جدید
کاربر ممتاز
آروم آروم رفته بودی...


تو از دلم کنده بودی...


انگار نه انگار که یه روز ...


تو با دلم مونده بودی ...


آروم آروم با دلم از تنهاییا گفته بودم...


همون دلی رو که یه روز،خودم بهت بسته بودم...


دل میگه مهربونی،رفیق همزبونی...


من میگم آخه من چی،همش به فکر اونی...


دل میگه آروم بگیر،به این یکی خو بگیر...


من میگم روی خوشتو نشون نده،رو بگیر...


دل میگه همنشینه،رفیق دل نشینه...


من میگم عادتت شد،دشمن خوش نشینه...
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه سخته جدایی
امیدی ندارم
که بی تو بخندم
که طاقت بیارم
نگامو باور کن اگرچه دلگیره
پرواز ما از هم گناه تقدیره
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
بار خدایا بر من رحم کن

بر من که میدانم ناتوانم رحم کن
باشد که خانه ای نداشته باشم
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
اما نباشد...
هرگز نباشد که در قلبم عشق نباشد
هرگز نباشد...
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
من کمی میدانم

هدف فاصله ی شهر خدا تا دل ما

به دمی عشق... دمی دلتنگی است
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمری که اجل در عقبش میتازد

هرکس غم بیهوده خورد میبازد
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیدی ای دل که غم عشق دگرباره چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
اندیشیدن به پایان هرچیز شیرینی حضورش را از بین میبرد
بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
از چه دلتنگ شدی؟

دلخوشی ها کم نیست

مثلا این خورشید

کودک پس فردا

کفتر آن هفته
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک نفر دیشب مرد

و هنوز نان گندم خوب است

و هنوز آب میریزد پایین اسب ها مینوشند
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا