دل نامه یا نامه دل
- شروع کننده موضوع MAHDI.VALVE
- تاریخ شروع
- وضعیت
تنهایم
تنهای تنها
چون قطره ای که از ابر جدا میشود و تا بر زمین افتد یا بر گونه ی گلی نشیند تنهایم
چون قلبی که میشکند
چون ساقه ای که دست کودک همسایه او را شکست و در گوشه ای رها کرد تنهایم
چون برگ خشکی که بر آب گل آلود برکه میغلتد تنهایم
تنهایم چون من
چون تنهاییم...
تنهای تنها
چون قطره ای که از ابر جدا میشود و تا بر زمین افتد یا بر گونه ی گلی نشیند تنهایم
چون قلبی که میشکند
چون ساقه ای که دست کودک همسایه او را شکست و در گوشه ای رها کرد تنهایم
چون برگ خشکی که بر آب گل آلود برکه میغلتد تنهایم
تنهایم چون من
چون تنهاییم...
چرا بهاره کجا میری چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بهاره چی شده زود بگو ، کی ناراحتت کرده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا ز عشق خیال سبزم
خدایا به فرمانت سراپا مستم
خدایا خورشید را مددی ده
خدایا زخیالم هر آینه بلاره
خدایا میخوانمت به نام صبح امید
خدایا گر رود خیالم به سیاره ناهید
خدایا توانی ده که کنم عمل به اکلام
خدایا کرمی ده تا نشوم ضعیف ز آلام
خدایا کودکان را مسحور چشمان خیال کردم
خدایا چشمانم کور باد گر نکنم وفا به عهدم
خدایا به فرمانت سراپا مستم
خدایا خورشید را مددی ده
خدایا زخیالم هر آینه بلاره
خدایا میخوانمت به نام صبح امید
خدایا گر رود خیالم به سیاره ناهید
خدایا توانی ده که کنم عمل به اکلام
خدایا کرمی ده تا نشوم ضعیف ز آلام
خدایا کودکان را مسحور چشمان خیال کردم
خدایا چشمانم کور باد گر نکنم وفا به عهدم
کلاله ابر های بهار ی
به سپیدی برف های کوهساران
معلق در میان آسمان لایتناهی
ای کاش گوش سمیعت میداشتم از برای زمزمه های پنهانی ابرها
که رعدش پرده استماع بی خبران را درید
و برقش چشم کور دلان بینا کرد
دوباره احساس پاکی بواسطه گناهان شسته
دوباره احساس دعا بواسطه اقبال توبه
و سبزی بوته گلی که در این اطراف است ...
آمیخته به بوی پاک طبیعت
که ماه ها از اذهان پوسیده فراموش
و تو زشتی گناهان را از وجودشان زدودی
و چه حیف که ایشان باز به راهشان ادامه میدهند
به سپیدی برف های کوهساران
معلق در میان آسمان لایتناهی
ای کاش گوش سمیعت میداشتم از برای زمزمه های پنهانی ابرها
که رعدش پرده استماع بی خبران را درید
و برقش چشم کور دلان بینا کرد
دوباره احساس پاکی بواسطه گناهان شسته
دوباره احساس دعا بواسطه اقبال توبه
و سبزی بوته گلی که در این اطراف است ...
آمیخته به بوی پاک طبیعت
که ماه ها از اذهان پوسیده فراموش
و تو زشتی گناهان را از وجودشان زدودی
و چه حیف که ایشان باز به راهشان ادامه میدهند
میترا جان ممنون عزیزم
تشکرم تموم شده
Elham 6661
عضو جدید
دل نامه
دل نامه
خدایا دوست دارم
تو هم مرا دوست بدار
دل نامه
خدایا دوست دارم
تو هم مرا دوست بدار
خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد
چرا غم میخوری از بهر مردن مگر آنانکه غم خوردن نمردن
زندگی چیست خون دل خوردن اولش عشق آخرش مردن
زندگی چیست خون دل خوردن اولش عشق آخرش مردن
من به دنبال سکوتی هستم که انگار قبل از هر فریادی لازم است
اینو باید دشتی بخونید تا مزه بده
فلک بر گردنم زنجیر داره آخ دل من طاقت دوری نداره
فلک بر گردنم زنجیر داره آخ دل من طاقت دوری نداره
من از دسته كسي ناراحت نيستم فقط نميدونم چرا تو جمعتون غريبه ام خوش باشيد همگيييييييي دوستون دارمممممممممممممممم من ميام شعراتونو ميبينم اما ديگه چيزي نميذارم دوست دارم هيچ كدوم از دوستام كه اينجا هستن بهم پيغام ندن البته ببخشيداااااااااااااااااااااااااا ولي ديگه نميدونم شايد باشگاه هم نيام باي
خواهش میکنم نیازی به تشکر نیست
من برا تشکر مطلب نمیذارم برا دل خودمه
شعرای همه رو میخونم و اگه مطلب خوبی داشته باشم میذارم.
امیدوارم از متن هایی که میذارم خوشتون بیاد
آخرین ویرایش:
آن زمان که در سبز طبیعت
نگاه دوخته به آسمانت را
در دل پنهان کرده ای
شاید هرگز به معنای عشق نیندیشه ای
ورنه سبکبال برافراز ابرها پرمی گشودی
از دریای اشک مهر
تخته سنگی باقی است
که درونش قلبی است مملو از صبر و استقامت
کین زاده پرده نفاقی است
که بر شالوده عشق پهن کرده اند
نگاه دوخته به آسمانت را
در دل پنهان کرده ای
شاید هرگز به معنای عشق نیندیشه ای
ورنه سبکبال برافراز ابرها پرمی گشودی
از دریای اشک مهر
تخته سنگی باقی است
که درونش قلبی است مملو از صبر و استقامت
کین زاده پرده نفاقی است
که بر شالوده عشق پهن کرده اند
در تاریکی خلوت، اشکها ناخواسته بر جگر سوخته فرود می آید
چرا که نور ایمان عشق باقی کم سو شده است
غرور، رخصت التماس زکامم برگرفته
چرا که دامان ظن بر دلم سایه فکنده
با غروری شکسته نیست چشمانم را توان نگریستن
نخواهم که ببیند اشکهایم، که طاقت ندارد
چرا همی دانم که می دانم مرا دوست نداشت و نمی دارد و همه تظاهر بود
ولی دوست می داشتمش و همی نخواهم که دگر این را بداند
چرا که نور ایمان عشق باقی کم سو شده است
غرور، رخصت التماس زکامم برگرفته
چرا که دامان ظن بر دلم سایه فکنده
با غروری شکسته نیست چشمانم را توان نگریستن
نخواهم که ببیند اشکهایم، که طاقت ندارد
چرا همی دانم که می دانم مرا دوست نداشت و نمی دارد و همه تظاهر بود
ولی دوست می داشتمش و همی نخواهم که دگر این را بداند
غريبي بس مرا دلگير دارد
فلك بر گردنم زنجير دارد
فلك از گردنم زنجير بردار
كه غربت خاك دامن گير دارد
اخ اخ خیلی راس میگه ها
بچه های دلنامه!!!
لطف کنین هرکس داره از تاپیک میره بهش اصراری واسه موندن نکنین
هر کس بخواد بیاد اینجا و بقیه رو از حضورش و پست هایی که میذاره بهره مند کنه قدمش روی چشم
کسی هم که نمیاد و تازه میگه کسی بهم پیام هم نده لطف کنین مزاحمش نشین تا راحت باشه
بچه های دلنامه!!!
لطف کنین هرکس داره از تاپیک میره بهش اصراری واسه موندن نکنین
هر کس بخواد بیاد اینجا و بقیه رو از حضورش و پست هایی که میذاره بهره مند کنه قدمش روی چشم
کسی هم که نمیاد و تازه میگه کسی بهم پیام هم نده لطف کنین مزاحمش نشین تا راحت باشه
ممنون باي
ممنون سارای جان من سعی کردم اصل شعرو پیدا کنم نتونستم مرسی خانم
بچه های دلنامه!!!
لطف کنین هرکس داره از تاپیک میره بهش اصراری واسه موندن نکنین
هر کس بخواد بیاد اینجا و بقیه رو از حضورش و پست هایی که میذاره بهره مند کنه قدمش روی چشم
کسی هم که نمیاد و تازه میگه کسی بهم پیام هم نده لطف کنین مزاحمش نشین تا راحت باشه
نگین عزیزم، خودتو ناراحت نکن
شاید برای بعضی دوستان گلمون مواردی پیش میاد که ناراحت میشن یا مشکلی دارن یا چیزهایی میدونن که خودشونو غریبه فرض میکنن
من همه بچه های این تاپیک و دوست دارم نمیخوام کسی با رنجش از ما جدا بشه ، نمیخوام کسی بخاطر ما جدا بشه قدم همه دوستان روی چشم منه
دوستدارم همشون اینجا رو خونه خودشون بدونن، دلامون به هم نزدیک باشه .
ایمان دارم بچه هایی که میرن به زودی بر میگردن
بی تو این زندگی پوچ چه سود سینه با یاد تو بود و دل به امید تو بود
- وضعیت
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
معماری با مصالحی از جنس دل | ادبیات | 18262 | |
|
گریه کن ای دل.......... | ادبیات | 427 | |
|
دل نوشته‌هاي عرفاني | ادبیات | 430 | |
|
|
*****حرف دل***** | ادبیات | 117 | |
|
۩ ۞ ۩ جایی برای حرفهای دل فیدل ۩ ۞ ۩ | ادبیات | 13 |