برادر! شما باید خودتون چاره ای بیندیشید و با پدرتون رایزنی بفرمایید و ایشون رو راضی کنید. مگر کم بودن نوجوانانی که در سنین کم رفتند والدینشون رو برای جبهه رفتنشون با هزار لطایف الحیل راضی کردن و بعد هم شهید شدن... خب والدین که نمیخوان بچه هاشون رو از دست بدن... آن نوجوانها و جوانها براشون مهم بود که انجام وظیفه کنن... مگر آنها از شخص سوم کمک گرفتن برای راضی کردن و همراه کردن والدینشون؟ همینجاست که میگن پسرای الان هم کودک تشریف دارن دیگه... شما اگر تونستید والدین خودتون رو راضی بفرمایید با طرفندهایی، این نشون میده به بلوغ عقلی کافی نائل آمدید برای ازدواج. همین اولین پله امتحان آمادگی ازدواج شماست. باید هدفمند و دانا و با اخلاق پیش برید در این مسیر... روی پای خودتون باشید و... مسائل دیگه که لازمه برای بلوغ عقلی و اجتماعی و...
اگه بچه ایم..........چون نخواستن بزرگ شیم!!!!!!
20سال دستمون تا ارنج توی جیب بابا بوده..........هیچ وخت نذاشت مستقل شیم...........هر وخت هرچی خواستیم گفتن بیا بگیر!!!!!!
حالاست که از یه طرف خجالت می کشم از بابام پول بگیرم.........از طرف دیگه هم تا حالا کار نکردم!!!!!!!( کارای سه ماه تابستون و.........نه کار ثابت!!!!!!!)
حالا ازدواج که جای خود داره...........
وختی از همون اول دبستان می گن بابا نان داد.......بابا اب داد..........بابا همه چی داددددددددددد...........چه انتظاری از جوون دارن؟؟؟؟؟؟

من خیلی دوس دارم مستقل شم و برنامه هایی تو سرم دارم!!!!!!
