دست‌نوشته‌ها

*mahda*

عضو جدید
عقربه های ساعت بایستید این جا اخر خط است.پایان تمام دل بستگی ها،خستگی ها و گریه ها...
ثانیه ها را نگه دارید شاید این اخرین لحضه ی دیدار باشد...
به دستهایتان ساعت مچی ببندید و گذر زمان را با نبض خود حس کنید.
راه دراز است و بس دشوار،زمان سپری میشود و من در خیال دیدار تو...
 

*mahda*

عضو جدید
باران امده ومن خیس خیس ابرویم.نگاه دیگران بر پیکرم سایه افکنده و هیاهوی سکوت شنوایی را از من گرفته.
قاصدکی از پشت بام خانه مان به دیدار پیکر سایه گرفته ام امده و با خود پیغام باران و ابرو را اورده
نرم نرمک باران میاید و از من میگذرد ومن خیس خیس ابرویم...
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه آنچه میپنداشتم تمامیت عمرم را ثابت میکند طعمه آب و آتش و گریه کردم...در روزنامه پیچیدم...دوباره در روزنامه ای دیگر...کیسه زباله روی کیسه زباله که مبادا چشم نا محرم به خاطرات تباه شده ام
بیافتد...پله ها رابا سرگیجه ای ممتد همراه با قیقاج زشتی طی کردم...همه آنچه میپنداشتم تمامیت عمرم را ثابت میکند را مهمان سطل زباله کردم...از امشب همه آنچه میپنداشتم تمامیت عمرم را ثابت میکند شاید به چنگال گربه ای منحوس تباه تر شود و شاید طعم تنهایی و آتش را دوباره بچشد...کاش تراوشات ذهن مشوشم هم دور ریختنی بود...برای همه آنچه میپنداشتم تمامیت عمرم را ثابت میکند دل نمیسوزانم...من مدتهاست آتش و تنهایی میچشم.
 

shanli

مدیر بازنشسته

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]۱.آقاي ِ جبران خليل جبران ِعزيز ![/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ما پذيرفته ايم- آن چه را كه نمي توانيم تغيير دهيم - البته بدون آرامش![/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ولي نمي توانيم تغيير دهيم- آن چه را كه مي توانيم ـآخر تنبليمان مي آيد [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]لطفا" براي ما يك دعاي جديد اختراع كنيد [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اين دعايتان به كار ما نمي آيد[/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]۲.لطفا" يكي بيايد ما را يك فصل كتك بزند، ما احساس مي كنيم مستحق تنبيه شدنيم ،زيرا از يك سوراخ شونصد هزاربار گزيده مي شويم[/FONT]


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]۳.ما ازاين دنيا جي مي خوايم ؟غير از 2 تا بال براي پرواز!!!خواب ،كتاب ،هات چاكلتم آرزوست در این روزهای ِ Beeb، شاید هم فرار کردیم ![/FONT]




 

Tutulmaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجا،هر آنچه هم باشد،صمیمیت دارد
اگرچه همدیگر را نشناسیم اما آراء ،مستقل از رابطه هاست.
اینجا اگرچه حقیقی نیست،اما به حقیقت نزدیک تر است.
پر حرف ها حرفی برای گفتن ندارند،کم حرف ها بیشتر سخن می گویند.
مأیؤس نیستم،گاهاً باید فرصتی بر همدیگر دهیم.انتقاد پذیر باشیم مگر آنکه ایمان کافی به خود داشته باشیم.این ایمان آنچنان هم به آسانی بدست نمی آید.اینکه بتوانید استوارانه و حکیمانه قلم بر مرکب کاغذ بچرخانید معلوم نیست،اما آزمایش آن آسان است.اکثراً بعداً متوجه خواهند شد.می توانید جملات را نقد کنید اما محتاط باشید .اثر شما،ممکن است یک احساس درون باشد و یا خواسته ناگفته.اگر می خواهید نوشته تان پر تأثیر باشد،کمتر سخن بگویید،انسانهای بی ارزش بیشتر سخن می گویند.اینکه حتماً پیشرفت خواهید کرد معلوم نیست،باید احساس داشته باشید،از نبوغ بی بهره نباشید.دانستن آنکه ویلگور چه زمانی می آید آنچنان هم مهم نیست،اگرچه لازم است.اما،مهمترین فاکتور چیزی ست که بسیار پیش تر از شما متولد شده است.سرنوشت شما نوشته شده است.
 

Dreamland

عضو جدید
← صــــــرفـــا جهـــــــت ِ اطـــــــــلاع :

√ فعــــالیــــت ِ ایـــن روزهـــــایــــم :

• تمــــــــریـ ـن بـــودن مـ ـی کنمــــــ .

• گهـگاهـ ـی مـــی نویـ ـسمــــــــــــ .

• می نشیـ ـنمــــ , گـ ـذر زمـ ـان را مـ ـی نگـ ـرمــــــ .

√ عــــــلایق ِ کـــــاری ِ من :

• خط خطـــــــ ـــــی کردن بر روی کاغــــ ــــذ های سفیـــ ـــد ...

√ فـــــرد ِ مــــورد ِ نظـــــر آشنایـــــی :) دی) :

• انسان لطــــــفا ...

√ فـــــرد ِ ایــــده آل ِ زنـــــدگی ِ من :

• معشوق من ...

شعری است

كه در صفحه های خالی دفترم دراز كشیده

ومن

وسوسه ی سرودنش را

هر روز

مرور می كنم .

√ مـــــوارد ِ غیــــر قابـــــل ِ تحمـــــل :

• جماعــــ ــــت تازه به دوران رسیــــ ــــده ! (بهـ توان ِ پنج !)

√ مــهارت هـــای شخصی :

• تکراری گذراندن ِ زندگی ...
 

Tutulmaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخنان من گرچه کند نرم سنگ،
اما
کوست گوش شنوا
این،در دل باید
در آن غمی
پیوسته
بی آنکه غریبی کند
بی غم که تواند درک مرا.
 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
جهـــانم بدون تـ و "الفــ" ندارد!

الفـــ در دستــانمـ استــ ..

به شکــل سیگـار

..!

 

fatemeh joon

عضو جدید
قانونی را در عشق دریافتم،اینکه هر چه بیشتر و صادقانه تر به معشوقت عشق بورزی او به همان نسبت با بی وفایی،جبران میکند.
 

fatemeh joon

عضو جدید
کوه ها قد برافراشته اند و گلدسته های سبز از زمین می رویند،آسمان سفید خواهد شد از ازدحام ابرها،نوری از خورشد تابان دیده نمی شود و چشم ها رو به آسمان است،قطره ها از ابر ها بر روی گونه ها،باران از چشمان مانند مروارید تابان قطره قطره بر روی گلهای تازه جان گرفته میرقصد،و گلها تبسمی ار زیبایی خویش را بر نگاه می پاشند.
زیبایی را،رنگ را و بو را میتوان چشید،میتوان با دست ها حس کرد نگرانی فردای زیبایی ها را.
برگها میریزند،اشکها میلغزند،خش خش تنهایی برگها زمانی که می میرند.
زمانی که فصل پیر را با برداشتن سرمایش سلام میگوییم،حس میکنم تنهایی زمین را،آرزویش را،نگرانیش را،و گریه اش را،و همچنین خنده اش،که با وجود دوباره آب شدن برف هایی که بر روی کوهایی که قد برافراشته اند و گلدسته های سبز و رنگین،که بر روی زمین میرویند،و آسمان آبی که از پاره ای ابر که خورشید در کنارشان می درخشد،و این ما را از وجود خداوند،از بودنش و از نگاهش،و از نوری که در قلبهای ما نهاده خبر میدهد.....و این زندگی است،زشت یا زیبا..........
 

shahram1159

عضو جدید
[FONT=&quot]ادمی
[/FONT]
[FONT=&quot]عده ای مثل قرص جوشانند؛ در لیوان آب كه بیاندازیشان طوری غلیان كرده و كف می كنند كه سر می روند اما كافی است كمی صبر كنی بعد می بینی كه از نصف لیوان هم كمترند.
[/FONT]
 

nmd

عضو جدید
حس میکنم زندگیم چونان فردیست
که باید تا لیوانی بلورین پر از اب را به بالای ساختمانی مرتفع برساند
لیوان رابرمیدارم
با دقتی وصف ناشدنی
تا طبقات پایانی میبرم
دریکی از این طبقات بر روی تراس لیوان را دو دستی میگرم
فکر شیطنت امیزی سراغم می اید:
اگه از بالا بیفته چی میشه
با فرغ بال
یکباره
رهایش میکنم
قهقهه ای سر میدهم
وهنوز نمیدانم ارزشش را داشت یا نه
دوباره برمیگردم
لیوان دیگری
کاش یکبار لیوان ر ا به مقصد برسانم!!!!
نکند لیوانها تمام شود و من هنوز..........
د
 

Tutulmaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
و
بی سلام کی فرستم نامه
باز
آخرین نامه ای که رسید بی سلام رسید
نامه ای در کار نبود!
 

Tutulmaz

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی به تمامی این وقایع فکر می کنم به نخ سیگاری پناه می برم،
برای چیزهای خرد،نباید وقت خدا را گرفت.
 

shahram1159

عضو جدید
-الهي دستم گير كه دست اويز ندارم ...............وعذرم بپذير كه پاي گريز ندارم :gol:
 

fatemeh joon

عضو جدید
نوشته های خودم

نوشته های خودم

شاید کلمه به کلمه این زندگی نگاههایی باشه که از روی حسرت انگشت به دهان میگزند و نمیتوانند ببینند زیبایی ها را،خنکای سایه را با قلبهایشان حس میکنند،حس میکنند و حتی مرگ را با حس نبودن تجربه میکنند.قلب پاک+رسیدن به خدا......
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه که بدی‌هایت را می‌بینم
یاد آن موقع‌ها می‌اُفتم ...
یک کره اسب می‌خواستم، به دنبالش دویدی
خاری در پایت فرو رفت و ایستادی!

نمی‌دانم، برای خوشحالی من دویدی به طرف گله اسب، یا برای نشنیدن صدای گریه‌هایم!

این به همه چیز، دَر
 
بالا