"پشیمانی" احساس آشنای تمام لحظه هایی ست که بر من گذشته... همیشه!
ای کاش هایی که با خودم زمزمه کرده ام و میکنم... لغزش های بی نهایت... اشتباهات دوباره!!
و حالا دیگه نگاه خیسم خیره به آسفالت سیاه جاده ست و خطوط سفیدی که از پی هم میگذره.....
بی اعتنام به انعکاس نور آئینه..... بی اعتمادم به خودم. به او. به همه........
اين تاپيک به دستنوشتههاي روزانه، گفتوگوهاي تنهايي و يا خاطرات شما اختصاص دارد. دستنوشتهها، بداههنويسيهايي را شامل ميشود که از نظر ادبي به حد دلسروده يا دلنوشته نرسيده باشند و نويسنده صرفاً قصد ارائه مطلب دارد، نه نقد نوشته...
اميدوارم اين تاپيک بر انسجام و نظم تالار افزوده، از پراکندگي تاپيکهاي متفرقه با اين مضمون پيشگيري کند. نيز آرزومندم پس از مدتي دفترچهاي خواندني از دوستان برجاي ماند.
![]()
عشق تحریم قفس با دار ها
دشمن هر چه درو دیوار ها
عشق یعنی لرزش دستان من
در خطر افتادن ایمان من
تو مرحله ای از شدنم بودی و رفتیحتی به من اجازه نمیداد با خودم
تنها شوم برای همین عاشقش شدم
گفتم که من نبوده ام و نیستم تو را
او گفت بوده باش........ و من بودم و شدم !
تو مرحله ای از شدنم بودی و رفتی
بی انکه بدانی به من افزودی و رفتی
باز امشب سیل جاری می شودو باز حس خداحافظی اجباری
صدای قهقه در مجلس عذاداری
دوباره پنجره هایی که رو به دیوارند
و باز میکنیش ( بد ترین خود آزاری !!!)
.
.
.
گرفته گریه اش اما بلند میخندد
که بر نیامده از دست هیچکس کاری