بگو با این خوابهای دنباله دار چه کنم؟
نگو که از پریشانی احوال من است
آن آسمان ، این دست ، آن زمزمه ها و این قامت
نگو که تمامش توهم کودکانه ی ذهن من است
نگو بگذار و بگذر
این بار نمی توانم
من تمامیت نگاهم را از رهگذران گرفتم
تا تمامش سهم تو باشد
اما سهم من از تو چه بود ؟
جز انتظاری مبهم و بی فرجام
هنوز هم نگاهم پشت این روزها تو را می جوید
نمی دانم شاید تو نیستی
اما
من با همین توهم بودنت دل خوشم