كلا آدم خوش قولي نيستم. مي دونم. مثلا قول داده بودم دلم واست تنگ نشه! ولي خب... ببخشيد! به خاطر تنگي دلم ازت عذر مي خوام. به خاطر فشار روي قلبم ازت عذر مي خوام...به خاطر همه چي...به خاطر سكوت هام! به خاطر نگفته هام...به خاطر...فقط مي تونم بگم متاسفم! ولي... بازم دلم تنگه! آره! بازم زدم زير قولم! بازم شرمنده.
امشب از آن شب هايي است كه دلمان مي خواهد تنهاي تنها باشيم. در تاريكي محض بنشينيم و فكر كنيم...ببخشيد اشتباه شد! حتي دلمان مي خواهد فكر هم نكنيم! از آن شب هايي است كه مي خواهيم سرمان در ظرف آب نمك بيندازيم و بي خيال دنيا! امشب تنهايي مي خواهم. و سكوت محض موسيقي...ولي نيست. نه! نيست!
گاه چقدر حالم از اين ديوارهاي دور و اطرافم متنفر مي شوم!
يك جفت بال مي خواهم...
آقا کامران چه خوب گفتی ...
منم همه اینها و این نقاط پررنگ را بیشتر از بقیه میخوام .....
دلم میخواد برم یه جا تنهای تنهای تنها ..... داد بزنم ... شاید از این بار از این غم از این حسرت خالی بشم ...!!! فقط برای ساعتی من باشم و خودم ...
سکوت میخوام .... و بال برای پرواز ....
این روزها دل تنگی داره خفم میکنه ....
این روزها همه حسرت ها دارن دیوونم میکنند ... حسرت هایی که باید عمری باهاشون زندگی کنم .....
خستم خصوصا از زندگی ....
خدا کمکم کن ....
به مرز جنون نزدیکم .. شایدم بهش رسیدم اما خودم خبر ندارم ... اره رسیدم ...
دیشبم از زور گریه خوابیدم ...
امشب اما خوابم نمیبره اومدم تا خوابم بگیره و برم .... چون حال گریه رو هم امشب ندارم !!!
برام دعا کنید ..