تو جوامع دین گرا و مذهب گرا این چیزائی که میگی , اتفاق نمی افته. یعنی مدرنیته مفهومی براشون نداره. جامعه ما محل رشد عوامگری و سنت گرائیه و هر روز هم عقب مانده تر خواهیم شد.من نمیتونم تشخیص بدم حداقل فکر میکنم دربارش اما تو هنوز متوجه گفته من نشدی
بحث خیلییییییییی سنگین تر از اینی هست که بتونم با تو در موردش حرف بزنم چون تو اصلا فکر نمیکنی
به زبان عوام باهات حرف میزنم شاید متوجه بشی و سعی میکنم برات مثال بزنم
ببین وقتی میگم گرسنگی غروز یعنی اینکه هر پدری دوست داره انقد پول داشته باشه که پیش زنو بچش زمان عید شرمنده نشه ....
وقتی میگم گرسنگی شخصیت یعنی اینکه تو جامعش بهش بها داده بشه ....همونطوری که به یه دکتر یا مهندس یا رئیس یک اداره بها داده میشه....یعنی اختلاف طبقاتی نداشته باشیم
وقتی میگم گرسنگی زندگی بی دغدغه یعنی یک فرد توی جامعه مدرن خیالش از این بابت راحت باشه که اگه تا چند سال کار نکنه و کار نداشته باشه هم میتونه زندگی عادیشو ادامه بده ....یعنی اگه امروز بیکار شد فرداش ب چه کنم چه کنم نیفته
جامعه مدرن عقل گرای محض از دوران رنسانس به اینور اتفاق افتاده از وقتی که مسیحیت و عقایدش و خرافه هاش مورد انتقاد قرار گرفت
از وقتی که فیلسوف هاشون اومدن و رو آوردن به عقل گرایی (من نمیگم محضش درسته )اما خوب اونا تونستن....اقتصادشون ....فرهنگشون و ... رو تغییر دادن و به این نتیجه رسیدن که انسان مدرن باید بهترین زندگی که دلش میخاد رو داشته باشه
دکارت میگه من می اندیشم پس هستم ...... همین یک جمله شروع تغییرات بنیادینشون هست و کلی نظریه های دیگه که توی این بحث نمیگنجه
وقتی صنعتشون شکوفا میشه بورژوازی بوجود میاد .....بعد مدتی مردم ستمدیده میان و دست به اعتراض میزنن ....قوانینی درست میشه اصلاحاتی صورت میگیره
وقتی جامعه ای مدرن میشه قبل از اون یه دوران گذاری رو طی میکنه
الان کشور ما در این بخش هست دوران گذار به مدرنیته ..... زندگی مدرن ....زندگی آسوده ....
چون اینجا یک با یک برابر نیست.
آتش سوزان نکند با سپند آنچه کند دود دِل دردمند-سعدی