سلام
می شود آیا که ما را سوی خود راهی دهی؟
خوشه ای از خرمن لبخنده ات گاهی دهی؟
یا جواب این سلام ناتمام عاشقان
ازلبان خسته ات با نغمه ی آهی دهی؟
می شود آیا که روزی پانهی در خانه ام؟
پرکنی ازنور زیبای رخت کاشانه ام
می شود زنده بمانم تا به موعود ظهور
تا ببینم در نگاه خسته ات قدری سرور
هوشم ببر،عقلم ربا، دیوانه کن دیوانه کن
آتش بزن سر تا به پا،پروانه کن پروانه کن
تا با تو گردم آشنا،ازخود رهایم کن رها
بامن مرا،بامن مرا،بیگانه کن بیگانه کن
تا کی دلم پابست خود،کن فانیم در هست خود
این خانه را با دست خود ویرانه کن ویرانه کن
گرتو بسوزی حاصلم،بوی گل آید ازگلم
یک جلوه برچشم دلم مستانه کن مستانه کن.