آقــا جــان فـدایِ چـشم هـایِ خیســتــــ
آقــا جـان نـوکــر پـررویـی داری
هـزاران بـار اشـکتــــ را در آوردم
امـا بـاز هم وقـتی نامـتـــ را بـه زبـان می آورم
نگـاهم میکـنی
آقـا آخـَر مـهربـانی چــقـدر دیگـَر
مـن شرمـنـده ام آقــا
بـا همـه ی پـررویـی هـایَم
بخــدا دوستتــــ دارم
امــا کمـی خیره سـرم
گـاهی نـمی فهمم کــه همــواره نگـاهم میکنی ...
+ ( هـق هـق )
کـمکـم کـن آقـا صـافم کن آقـا
بـا خـودم و خـدا صافــم کـن
+ ( گـریـه )