برای تنوع بد نیست که این خاطره رو بخوانید .
چند سال قبل در یک شرکت کار میکردم . یک روز وقت استراحت صحبت از اعتماد زن نسبت به مرد شد . یکی از همکاران با غرور تمام ادعاکرد که همسرم به من اعتماد کامل داره حتی اگر خانمی هم همراهم به منزل بیاد قبول نمیکنه که با من میتونه رابطه داشته باشه . بهش کفتم با تمام این حرفها خانومها خیلی حساس هستند و کوچکترین چیز هم میتونه اونها رو ناراحت کنه و واکنش نشون میدن . دوست ما قبول نمیکرد در اخر برای اینکه ثابت کنیم که انطوری که اون فکر میکنه نیست . مجبور شدیم کاری بکنیم .
دست ها و پاهای دوستمو طوری گرفتم که هیچ حرکتی نمیتونست بکنه . دوست دیگر هم دو یا سه گاز ناقابل از گردن گرفت طوری که کبود شد ( شوخی ترکی ) .
غروب که دوستمون به منزل میره طبق عادت لباسها رو در میاره و با زیر پیراهن برای رفع خستگی دراز میکشه و استراحت میکنه که در همان موقع خانمش کبودی گردن رو میبینه وقتی جویا میشه و رفیق ما توضیح میده همسرش قانع نمیشه و با عصبانیت میگه که اقایون هرگز همچین شوخی هایی نمیکنند تو جای دیگه ای بودی . تا رفیقمون بیاد حرفشو ثابت کنه دو سه روز میگذره و این مدت هم خانمش از خونه بیرونش کرده بود .