خودتو با یه شعر وصف کن...!

گلابتون

مدیر بازنشسته
فقط صدام كن واسه اشكات شونه ميشم
فقط صدام كن واسه تو ديوونه ميشم
فقط صدام كن تورو تنها نميذارم
اوني كه ميمونه ميشم.
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا به فراق خو كنم صبر من و قرار كو
وعده وصل اگر دهد طاقت انتظار كو
 

siyavash51

عضو جدید
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم

که گر زپای درآیم به در برند به دوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

شیخ
 

غفار

عضو جدید
دلم تا عشق بازآمد دراو جز غم نمي بينم
دل بي غم كجا جويم كه در عالم نمي بينم
قناعت مي كنم با درد چون درمان نمي يابم
تحمل مي كنم بر زخم چون مرحم نمي بينم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
زلف او دام است و خالش دانه‌ی آن دام و من
بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
روز غم تنهایی شبها رو دارم شب که میشه غصه فردا رو دارم

حالم اینه تا دل شیدا را دارم نه غم دل نه غم دنیا را دارم

وای ازین دل داد ازین دل
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی
تو صنم نمی​گذاری که مرا نماز باشد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]امشب با باران دیده‌گانم غسل عشق کردم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]و بر سر روی روح دستی کشیدم تا او را نیز به تو هدیه کنم
[/FONT]
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا
من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
الا اي همنشين دل كه يارانت برفت ازياد
مرا روزي مباد آندم كه بي ياد تو بنشينم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به امیدی که باز آئی ،به راهت عمر سر کردم

غبارِ رهگذارت، توتیایِ چشمِ تر کردم

منه پا در بیابانی که نشناسی ره و رسمش

از این سر گشته جویا شو ،کز آن وادی گذر کردم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif] این که دائم می کشم با خود نپنداری تن است
گور گردان است و در آن آرزوهای من است ...
[/FONT]
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها
مستم از ساغر خون جگر آشامیها
بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت
شادکامم دگر از الفت ناکامیها
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
به مژگان سيه کردي هزاران رخنه در دينم
بيا کز چشم بيمارت هزاران درد برچينم

الا اي همنشين دل که يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد آن دم که بي ياد تو بنشينم

جهان پير است و بي‌بنياد از اين فرهادکش فرياد
که کرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينم

ز تاب آتش دوري شدم غرق عرق چون گل
بيار اي باد شبگيري نسيمي زان عرق چينم

جهان فاني و باقي فداي شاهد و ساقي
که سلطاني عالم را طفيل عشق مي‌بينم



اگر بر جاي من غيري گزيند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم

...
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
قدر اهل درد صاحب درد ميداند كه چيست
مرد صاحب درد دردمرد مي داند كه چيست

هر زمان در مجمعي گردي چه داني حال ما
حال تنها گرد تنها گرد مي داند كه چيست
 

siyavash51

عضو جدید
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد

آخر نه منم تنها در بادیه ی سودا
عشق لب شیرینت صد شور برانگیزد

تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم
جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد
 

Similar threads

بالا