solar flare
مدیر بازنشسته
از جدا شدن نوشتي رو تن زخمي قلبم
گريه كردم و نوشتم نازنينم يا تو يا من
به تو گفتم باورم كن ميون اين همه ديوار
تو با خنده اي نوشتي هم قفس خدانگهدار
بنويس مهلت موندن يه نفس بود
سهم من از همه دنيا يه قفس بود
بنويس كه خيلي وقته واسه تو گريه نكردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم
من كه تو بن بست غربت زخمي از آوار پاييز
فكر چشماي تو بودم با دلي از گريه لبريز
شب عاشقونه من كه حروم شد
مهلت بودن با تو كه تموم شد
ندونستم بايد از تو ميگذشتم
وقتي از غربت چشمات مينوشتم
گريه كردم و نوشتم نازنينم يا تو يا من
به تو گفتم باورم كن ميون اين همه ديوار
تو با خنده اي نوشتي هم قفس خدانگهدار
بنويس مهلت موندن يه نفس بود
سهم من از همه دنيا يه قفس بود
بنويس كه خيلي وقته واسه تو گريه نكردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم
من كه تو بن بست غربت زخمي از آوار پاييز
فكر چشماي تو بودم با دلي از گريه لبريز
شب عاشقونه من كه حروم شد
مهلت بودن با تو كه تموم شد
ندونستم بايد از تو ميگذشتم
وقتي از غربت چشمات مينوشتم