*mahdi_joker*
عضو جدید
خونه
خونه
خونمون.خونمون رو فروختیم.یه حیاط داشت با یه در ابی بزرگ که تو گرمای عشقی که خورشید بهش داشت ملتهب می شد و دیگه باز نمیشد.
خونمون.خونمون رو فروختیم.یه درخت خرمالو داشت که گنجیشکها بیش از ما ازش رزق میبردن.
خونمون.خونمون رو فروختیم.یه باغچه داشت سمت راست و یه باغچه داشت سمت چپ.راست برای من چپ برای خواهرم.چپ انجیر راست خرمالو.بابا همیشه توشون گلهای بنفشه و اطلسی و شمعدونی می کاشت
خونمون.خونمون رو فروختیم.یه سالن داشت به وسعت دلتنگیهای حالای من.یه اشپزخونه داشت به خوشمزگیه لوبیا پلوهای مامان.یه پریز تلفن داشت که تلفنی بهش وصل نبود.یه ایوون داشت که وقتی روش آب می پاشیدیم بوی خاک نم خورده و بارون تا اتاق عقب خونه می رفت.یه حیاط داشت که اینقدر با دوچرخه زردم توش چرخیدم که سر زمین گیج رفت.یه دیوار داشت به بلندای حرمت خانوادمون.یه حوض داشت به کوچیکیه خونه 2تا ماهی قرمز.یه راهرو داست به بلندیه شب و کوتاهیه زندگی.یه مهدی داشت.یه مامان.یه بابا.بعدنش یه میترا هم داشت.
خونمون.خودمون رو فروختیم.خاطره هامون.بچگی هامون.ترس از کتک خوردنهای یواشکی اب بازی کردناش.شادیهای برف بازیهای تو اون حیاط که مامان میگفت وقتی برف میاد اونطرف حق ندارین برین تا برفها دست نخورده و سفید بمونن.همه رو فروختیم .چیزی بر نداشتیم.همه چی سر جاش موند.ما ازشون دور شدیم.ما ازشون فاصله گرفتیم.ما داریم بدون خونه میمیریم و خونه بدون ما مرد.اون دنیا جواب خونه رو چی بدیم؟
ببخشین اگه عکس کیفیت نداره.از روی عکس عکس گرفتم
خونه
خونمون.خونمون رو فروختیم.یه حیاط داشت با یه در ابی بزرگ که تو گرمای عشقی که خورشید بهش داشت ملتهب می شد و دیگه باز نمیشد.
خونمون.خونمون رو فروختیم.یه درخت خرمالو داشت که گنجیشکها بیش از ما ازش رزق میبردن.
خونمون.خونمون رو فروختیم.یه باغچه داشت سمت راست و یه باغچه داشت سمت چپ.راست برای من چپ برای خواهرم.چپ انجیر راست خرمالو.بابا همیشه توشون گلهای بنفشه و اطلسی و شمعدونی می کاشت
خونمون.خونمون رو فروختیم.یه سالن داشت به وسعت دلتنگیهای حالای من.یه اشپزخونه داشت به خوشمزگیه لوبیا پلوهای مامان.یه پریز تلفن داشت که تلفنی بهش وصل نبود.یه ایوون داشت که وقتی روش آب می پاشیدیم بوی خاک نم خورده و بارون تا اتاق عقب خونه می رفت.یه حیاط داشت که اینقدر با دوچرخه زردم توش چرخیدم که سر زمین گیج رفت.یه دیوار داشت به بلندای حرمت خانوادمون.یه حوض داشت به کوچیکیه خونه 2تا ماهی قرمز.یه راهرو داست به بلندیه شب و کوتاهیه زندگی.یه مهدی داشت.یه مامان.یه بابا.بعدنش یه میترا هم داشت.
خونمون.خودمون رو فروختیم.خاطره هامون.بچگی هامون.ترس از کتک خوردنهای یواشکی اب بازی کردناش.شادیهای برف بازیهای تو اون حیاط که مامان میگفت وقتی برف میاد اونطرف حق ندارین برین تا برفها دست نخورده و سفید بمونن.همه رو فروختیم .چیزی بر نداشتیم.همه چی سر جاش موند.ما ازشون دور شدیم.ما ازشون فاصله گرفتیم.ما داریم بدون خونه میمیریم و خونه بدون ما مرد.اون دنیا جواب خونه رو چی بدیم؟
ببخشین اگه عکس کیفیت نداره.از روی عکس عکس گرفتم

