sshhiimmaa
عضو جدید
قند!
قند!
ترم اول که بودم آزمایشگاه شیمی داشتم باید به مجتمع آزمایشگاهی دانشگاه می رفتم
پر بود از آزمایشگاههای مختلف. منم چون رشتم ریاضی بود اسم خیلیاشونو اصلا نشنیده بودم .
توی راهرو منتظر بودم که کلاس شروع شه هیچکدوم از بچه ها هنوز نیومده بودن.
یه پسری از ته راهرو اومد جلو گفت: ببخشید خانم شما قند دارین؟ گفتم نه اونم رفت
بعد با خودم گفتم شاید بنده خدا فشارش اومده بود پایین تو کیفم دنبال شکلات گشتم ولی پیدا نکردم. وقتی مسئول آزمایشگاه اومد دیدم روی میزش یه قندون هست 2 تا قند برداشتم ولی هر چی دنبال فرد مورد نظر گشتم پیداش نکردم ...
بعد کلاس دیگه ماجرای صبحو یادم رفته بود داشتیم با بچه ها بر میگشتیم که یه نفر دیگه اومد ازمون پرسید قند کجا تشکیل میشه؟ بعد از شنیدن این جمله شدیدا خدا رو شکر کردم
برای اتفاقی که نیوفتاد ....
قند!
ترم اول که بودم آزمایشگاه شیمی داشتم باید به مجتمع آزمایشگاهی دانشگاه می رفتم
پر بود از آزمایشگاههای مختلف. منم چون رشتم ریاضی بود اسم خیلیاشونو اصلا نشنیده بودم .
توی راهرو منتظر بودم که کلاس شروع شه هیچکدوم از بچه ها هنوز نیومده بودن.
یه پسری از ته راهرو اومد جلو گفت: ببخشید خانم شما قند دارین؟ گفتم نه اونم رفت
بعد با خودم گفتم شاید بنده خدا فشارش اومده بود پایین تو کیفم دنبال شکلات گشتم ولی پیدا نکردم. وقتی مسئول آزمایشگاه اومد دیدم روی میزش یه قندون هست 2 تا قند برداشتم ولی هر چی دنبال فرد مورد نظر گشتم پیداش نکردم ...
بعد کلاس دیگه ماجرای صبحو یادم رفته بود داشتیم با بچه ها بر میگشتیم که یه نفر دیگه اومد ازمون پرسید قند کجا تشکیل میشه؟ بعد از شنیدن این جمله شدیدا خدا رو شکر کردم
برای اتفاقی که نیوفتاد ....
خلاصه این استادما اینقدر...بود که اصلا نمی دونست که تمرینات حل شده نرم افزار چیه.. دلش خوش بود که دکترا داره.. خلاصه رفتم جلو براش اجراش کردم و یک توضیحات من در آوردی براش توضیح دادم که اصلا مونده بود توش... من این همه اطلاعات رو از کجا دارم... منم خونسرد.. خیلی راحت گفتم استاد شب تا صبح براش زحمت کشیدم. هفتاد صفحه براتون ترجمه کردم .. پروژه هم انجام دادم.. شدم دانشجوی نمون کلاس..
من مونده بودم حالا باید چکار کنم باید جوابش رو بدم برم شکایت کنم یا ساکت بشم جلوی اون همه جمع
خلاصه توی همین فکر بودیم که یک مرتبه استاد گفت بلایی به سرت میارم که پشیمون بشی منم پیش خودم گفتم برو که بدبخت شدی تا آخر عمرم باید روی همین درس موندگار بشم. دیدم استاد نظرش عوض شد با ی لحن خیلی مهربونی گفت عزیزم ناراحت نشو فقط ی لطف در حقت می کنم "هر چقدر توی برگه گرفتی برات نصفش رو میذارم اگر بیست بگیری همون رو میذارم" ای وای.. دیگه رسما بدبخت شدم. کی میتونه از این نمره بگیره یعنی اگه 19.75 هم بگیرم نصفش می کنه برام میذاره یعنی افتادم رفت بدبخت شدم...
رفتیم بالا تخته و شروع کردیم به رفتن در قالب استاد با همون لهجه ی ترکی و مدل دندوناش و صداش همین طور که داشتیم درس میدادیم دانشجو ها هم که رد میشدن بهشون میگفتیم بعدا آقا .. با کلاس بعدی بفرمایید. من گرم بودم حسابی که یک مرتبه برگشتم دیدم استادم داره جفتم رد میشه که نگاهش به دست و صورتم افتاد.. یک مرتبه استاد... ای خاک عالم.. فهمیمد ی نگام کردو گفت بشین.. منم سرو م رو انداختم پاییم رفتم اون ته ته کلاس نشستم تا آخر کلاس هم هیچی نگفتم سرم هم بالا نکردم استاد هم مدام میگفت درسته پیرجو، منم آروم میگفتم بله استاد
بدون فکر کردن گفتیم حتما . بعدا با نزدیک شدن امتحانات فهمیدیم چه غلطی کردیم اخه هیچ کدوممون نتونسته بودیم قسمتی رو که باید ترجمه میکردیم ترجمه کنیم
اونم این بود که مقالرو با نرم افزار مترجم
واسه ی همین من فونت فایل وردو یه فنتی گذاشتم که مطمین بودم رو هیچ کامپیوتری نیست در این صورت وقتی استاد فایلو باز میکرد با یه مشت علامت در هم برهم مواجه می شد
و چون استاد ما پروازی بود دیگه کاری نمیتونست بکنه و فکر میکرد که ما ترجمه کردیم ولی اون نمیتونه بخونه... 

وکلیم کیف کردیم که چقد زرنگیم وبه استادم خندیدیم 
روز دوم که تهران بودم ساعت 9 صبح در خواب ناز بودم
که موبایل زنگ خورد گوشی رو که برداشتم دیدم دل غافل منشی گروه و حامل پیغامی بدین شرح:استاد فلانی تماس گرفته و خیلی عصبانی بوده
......مث برق گرفته ها
شدم نمیدونستم چیکار کنم......بالاخره تماس گرفتم با بچه ها همون ترجمرو راست و ریس کردن یه پرینت زدن و طوری که با استاد روبرو نشن بردن دادن خانم منشی
و استاد هم بالاخره 1 نمره از دونمررو بهمون داد و کلی منت گذاشت سرمون


