حضرت سيد امير احمد(ع) ملقب به شاهچراغ و سيدالسادات الاعاظم، فرزند بزرگوار امام موسي كاظم(ع) است. در ميان فرزندان حضرت موسي الكاظم(ع) احمد به كرم و جلالت و شجاعت و عبادت از همه امتياز داشت و شب ها تا صبح به عبادت مشغول بود و در عمر خود هزار بنده را خريد و در راه خدا آزاد كرد.
میلاد
تاریخ دقیق تولد حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (س) مشخص نیست. دو سال پیش، در شورای فرهنگ عمومی استان فارس نامگذاری یک روز به نام بزرگداشت آن حضرت مطرح شد و متولیان امر تصمیم گرفتند که روز تولد آن حضرت را به عنوان مراسم بزرگداشت انتخاب کنند. لذا برای مشخص شدن روز دقیق تولد، مورخان و محققان تحقیقات خود را آغاز کردند.
اما پس از بررسیهای به عمل آمده کارشناسان به این نتیجه رسیدند که روز تولد حضرت شاهچراغ(س) بدرستی مشخص نیست و در این خصوص نقلهای متفاوتی وجود دارد. از این رو تصمیم بر این شد که در دهه کرامت ـ یعنی حدفاصل تولد حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) ـ یک روز به عنوان روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی "شاهچراغ"(س) تعیین شود.
امامزاده احمد بن موسي را همهي مؤلفان کتب انساب فرزند امام موسي کاظم (عليهالسلام) دانستهاند. شيخ مفيد در احوال او مينويسد: «احمد بن موسي مردي کريم و بزرگوار و پارسا بود، و حضرت موسي بن جعفر (عليهالسلام) او را دوست ميداشت و بر ديگر فرزندان خود مقدم ميشمرد، و مزرعهي خود را که به يسيره معروف بود، به او بخشيده بود. حسن بن محمد بن يحيي از قول جدش براي من حديث کرد، که ؛ شنيدم از اسماعيل فرزند حضرت موسي بن جعفر (عليهالسلام) که ميگفت: پدرم با فرزندان خود از مدينه به سوي يکي از املاک خود بيرون رفت و اسماعيل نام آن ملک را برد ولي يحيي گفت: جد من حسن بن محمد که راوي حديث است، نام آن را فراموش کرد، اسماعيل گويد: ما در آنجا اطراق کرديم و با احمد بن موسي بيست تن از خدم و حشم پدرم بودند و هرگاه احمد برميخاست آنان با او برميخاستند و هرگاه احمد مينشست آنان نيز با او مينشستند، وز آن گذشته پدرم نيز پيوسته نظرش به او بود، و از وي غفلت نميکرد، و ما از آنجا بازنگشتيم تا هنگامي که احمد از ميان ما کوچ کرد و برفت، آنگاه ما نيز از آنجا برفتيم.
مورخان گزارش دادهاند که پس از شهادت امام کاظم(ع)، مردم مدینه به لحاظ شخصیتی که احمد داشت، به در خانه او رفته و با او بیعت کردند و او پیشاپیش جمعیت به مسجد پیغمبر رفت و خطبهای خواند و به مردم گفت: «ای کسانی که با من بیعت نمودهاید؛ بدانید که من خودم با برادرم علی (علی بن موسی الرضا(ع)) بیعت کردهام و او واجبالاطاعة است. بر من و شما است که از او اطاعت کنیم.» سپس از منبر پایین آمده و به اتفاق همه مردم به در خانه برادرش رفته و با حضرت بیعت کردند.
درباره آمدن احمد بن موسی(ع) به ایران و انگیزه او گزارشهای گوناگون وجود دارد و این قسمت از زندگیاش فاقد شفافیت است.
برخی عقیده دارند احمد در بغداد ساکن بود و آن گاه که خبر شهادت و در گذشت ناگهانی امام رضا(ع) را شنید، شدیداً ناراحت شد و گریه کرد. آن گاه با همراهانی بسیار (حدود سه هزار نفر) به خونخواهی و انتقام از مأمون خروج کرد و روی به ایران نهاد. بر پایه این گزارش او در قم و ری با سپاهیان مأمون جنگید و سرانجام به خراسان آمد و در جایی نزدیک اسفراین طی جنگ با لشکریان مأمون کشته شد.
بعضی دیگر باور دارند که احمد پیش از درگذشت امام رضا(ع) و مقارن با ولایت عهدی او همراه جماعتی قصد ایران کرده تا به برادرش ملحق شود. بر اساس این گزارش حرکت او به طرف فارس بود. این گزارش نیز به صورتهای گوناگون بیان شده است.
برخی آوردهاند که عامل مأمون در نزدیکی شیراز با او جنگید.
اين قرآنها اکنون در موزهي استان فارس نگاهداري ميشود و در پشت جزء اول آن نوشته شده: «اما بعد حمد الله و الصلوة علي نبيه و آله، فقد وقفت هذا الجزو من کلام المبين علي المشهد المعظم الامام الاعظم مظهر کلمة الله ثمرة شجرة النبوة احمد بن موسي الرضا سلام الله عليه الخاتون المعظمه سلطان الخواتين عصمة الدنيا و الدين تاشي خاتون دامت عصمتها و وقفا صحيحا تقبل الله منها» و بر پشت صفحهي آخر همين جزء اول نوشته شده است: «کنيه اضعف عبادالله تعالي و احوجهم الي عفوه في ايام سلطنة السلطان الاعظم مولي ملوک السلاطين العجم جمال الحق و الدنيا و الدين الشيخ ابواسحق خلد الله ملکه الي يوم البعث و النشور پير يحيي الصوفي الجمالي في ستة ست و اربعين و سبع مائه حامدا و مصليا و مسلما تسليما بدار الملک شيراز حرسه الله»، پير يحيي الصوفي الجمالي در پايان جزء آخر چنين رقم کرده است: «کتبه الفقير في ايام الدولة سلطان الاعظم مالک الرقاب ملوک عالم جمال الملة و الدين الشيخ ابياسحاق خلد الله ملکه، العبد يحيي الجمال الصوفي غفر الله ذنوبه في سنة ست و اربعين و سبع مائة بدار الملک شيراز (746 ه).
ابنبطوطه که در قرن هشتم هجري به شيراز آمده و تربت احمد بن موسي را ديده مينويسد: اين بقعه در نظر شيرازيان احترام فراوان دارد... تاشي خاتون مادر سلطان ابواسحق مدرسهاي بزرگ و زوايهاي براي اين مزار ساخت که در آن زاويه به مسافران طعام داده ميشود و دستهاي از قاريان هموراه بر سر آن تربت قرآن ميخوانند. خاتون شبهاي دوشنبه به زيارت اين بقعهي شريف ميآمد، در آن شب قضات و فقها و سادات شيراز نيز در آن جا گرد ميآمدند و به ختم قرآن ميپرداختند. قاريان هر کدام با آهنگهاي خوش به قرائت مشغول ميشدند، به حاضران در مجلس خوراک و ميوه و حلوا داده ميشد و پس از طعام واعظي بر منبر بالا ميرفت و به موعظه ميپرداخت، همهي آنچه که گفتيم در فاصلهي ميان دو نماز عصر و شام انجام ميشد. خاتون در غرفهي مشبکي که مشرف بر مسجد بود مينشست و در پايان مراسم نيز بر در مقبره چون در سراي پادشاهان طبل و شيپور و بوق نواخته ميشد.
در خاتمهي شرح و احوال احمد بن موسي بايد گفته شود که آن بزرگوار شش فرزند به نامهاي: فتحالله، نورالله، عينالله عبادالله، غيبالله و ششمين فرزند او نامش معلوم نيست،
برگرفته از :
http://www.rasekhoon.net/article/Show-16224.aspx
http://www.shahecheragh.ir/page.asp?tid=45
http://www.kheimehnews.com/vdcco1qs.2bqso8laa2.html
http://abna.ir/data.asp?lang=&id=170321
میلاد
تاریخ دقیق تولد حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (س) مشخص نیست. دو سال پیش، در شورای فرهنگ عمومی استان فارس نامگذاری یک روز به نام بزرگداشت آن حضرت مطرح شد و متولیان امر تصمیم گرفتند که روز تولد آن حضرت را به عنوان مراسم بزرگداشت انتخاب کنند. لذا برای مشخص شدن روز دقیق تولد، مورخان و محققان تحقیقات خود را آغاز کردند.
اما پس از بررسیهای به عمل آمده کارشناسان به این نتیجه رسیدند که روز تولد حضرت شاهچراغ(س) بدرستی مشخص نیست و در این خصوص نقلهای متفاوتی وجود دارد. از این رو تصمیم بر این شد که در دهه کرامت ـ یعنی حدفاصل تولد حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) ـ یک روز به عنوان روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی "شاهچراغ"(س) تعیین شود.
*****
نسب و شرح حال احمد بن موسي امامزاده احمد بن موسي را همهي مؤلفان کتب انساب فرزند امام موسي کاظم (عليهالسلام) دانستهاند. شيخ مفيد در احوال او مينويسد: «احمد بن موسي مردي کريم و بزرگوار و پارسا بود، و حضرت موسي بن جعفر (عليهالسلام) او را دوست ميداشت و بر ديگر فرزندان خود مقدم ميشمرد، و مزرعهي خود را که به يسيره معروف بود، به او بخشيده بود. حسن بن محمد بن يحيي از قول جدش براي من حديث کرد، که ؛ شنيدم از اسماعيل فرزند حضرت موسي بن جعفر (عليهالسلام) که ميگفت: پدرم با فرزندان خود از مدينه به سوي يکي از املاک خود بيرون رفت و اسماعيل نام آن ملک را برد ولي يحيي گفت: جد من حسن بن محمد که راوي حديث است، نام آن را فراموش کرد، اسماعيل گويد: ما در آنجا اطراق کرديم و با احمد بن موسي بيست تن از خدم و حشم پدرم بودند و هرگاه احمد برميخاست آنان با او برميخاستند و هرگاه احمد مينشست آنان نيز با او مينشستند، وز آن گذشته پدرم نيز پيوسته نظرش به او بود، و از وي غفلت نميکرد، و ما از آنجا بازنگشتيم تا هنگامي که احمد از ميان ما کوچ کرد و برفت، آنگاه ما نيز از آنجا برفتيم.
*****
مورخان گزارش دادهاند که پس از شهادت امام کاظم(ع)، مردم مدینه به لحاظ شخصیتی که احمد داشت، به در خانه او رفته و با او بیعت کردند و او پیشاپیش جمعیت به مسجد پیغمبر رفت و خطبهای خواند و به مردم گفت: «ای کسانی که با من بیعت نمودهاید؛ بدانید که من خودم با برادرم علی (علی بن موسی الرضا(ع)) بیعت کردهام و او واجبالاطاعة است. بر من و شما است که از او اطاعت کنیم.» سپس از منبر پایین آمده و به اتفاق همه مردم به در خانه برادرش رفته و با حضرت بیعت کردند.
درباره آمدن احمد بن موسی(ع) به ایران و انگیزه او گزارشهای گوناگون وجود دارد و این قسمت از زندگیاش فاقد شفافیت است.
برخی عقیده دارند احمد در بغداد ساکن بود و آن گاه که خبر شهادت و در گذشت ناگهانی امام رضا(ع) را شنید، شدیداً ناراحت شد و گریه کرد. آن گاه با همراهانی بسیار (حدود سه هزار نفر) به خونخواهی و انتقام از مأمون خروج کرد و روی به ایران نهاد. بر پایه این گزارش او در قم و ری با سپاهیان مأمون جنگید و سرانجام به خراسان آمد و در جایی نزدیک اسفراین طی جنگ با لشکریان مأمون کشته شد.
بعضی دیگر باور دارند که احمد پیش از درگذشت امام رضا(ع) و مقارن با ولایت عهدی او همراه جماعتی قصد ایران کرده تا به برادرش ملحق شود. بر اساس این گزارش حرکت او به طرف فارس بود. این گزارش نیز به صورتهای گوناگون بیان شده است.
برخی آوردهاند که عامل مأمون در نزدیکی شیراز با او جنگید.
شیعیان و محبان اهل بیت رسالت پس از حضور با برکت امام هشتم علیه السلام در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت می کنند.حضرت احمد بن موسی (ع) نیز در همین سنوات (198-203 ه.ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع کثیری از برادرزادگان و محبان اهل بیت، به قصد زیارت حضرت رضا(ع) از مدینه حرکت می نمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق می شوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت. لذا امریه ای صادر نمود تا تمام حکام بلاد مانع حرکت قافله بنی هاشم شوند.
ورود به سرزمین فارس و شهادت:
چون کاروان اهل بیت عصمت و طهارت و شیعیا نشان به سرزمین فارس می رسند، مأموران خبر ورود آن حضرت را به « قتلغ» حاکم فارس می رسانند.
قتلغ که از دست نشاندگان خلیفه ستمگر بود لشکری انبوه و کارآزموده را تجهیز نمود و در هشت فرسنگی شیراز و در محلی به نام « خانه زنیان» راه را بر کاروان امام می بندند. حضرت سید امیر احمد(ع) چون گروه کفار را كه برای کار زار صف آرایی کرده مشاهده نمودند به همراهان خویش فرمودند:« این قوم ظالم به قصد ریختن خون فرزندان علی(ع) آمده اند، هرکس میل بازگشت به مدینه را داشته باشد و یا راه گریز از این مهلکه بداند، مختار است.» برادران، برادرزادگان و یاران که حضرت را در جهاد مصمم دیدند وفاداری خود را نسبت به ایشان ابراز داشتند.
بر اساس آنچه مورخان نوشته اند جنگ در چند نوبت در گرفت که بر اثر رشادت و شجاعت بی مانند سید احمد بن موسی(ع) و تهور یارانشان هر بار لشکر اشرار شکست خورده و عقب نشینی می کردند و جمعی از امامزادگان و شیعیان آن حضرت مجروح یا شهید می گشتند. سپاهیان قتلغ که یارای مقاومت در خود ندیدند به مکر و خدعه پناه آورده و شایعه وفات حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را در میان یاران حضرت پراکندند و عده کمی را به مقابله فرستاده و افراد بسیار و کارآزموده را در پناهگاه های شهر پنهان و آماده نبرد ساختند. شیعیان که از خبر شهادت امام رضا(ع) دلشکسته بودند بی مهابا بر مزدوران قتلغ حمله بردند و آنان را تار و مار ساختند و با تصور پیروزی وارد شهر شدند. اما طایفه کفار که از قبل آماده و در کمین بودند بر آنان تاختند و هرکدام را به وضعی به شهادت رساندند. حضرت احمد بن موسی(ع) با آن که ضربتی بر فرق مبارکش خورده بود و زخم های کاری بر بدن داشتند همچنان با شجاعت می جنگیدند و از کفار می کشتند تا به این مکان که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار است رسیدند و از شدت جراحات به درجه رفیع شهادت نایل گردیدند.
جسد مطهر حضرت بعد از شهادت برای حفظ از تطاول کفار به مشیت الهی از نظرها غایب گردید و بر مدفن آن حضرت کسی واقف نبود تا زمان سلطنت عضدالدوله دیلمی، که اهل ایمان مکرراً از حوالی محل شهادت مشاهده نور می نمودند به اطلاع عضد الدوله رساندند که چراغی در نهایت روشنایی در بالای تلی از خاک می درخشد و تا طلوع صبح نورافشانی می کند.
او پس از مشورت با علما و مشایخ زمان دستور داد محل مزبور را شکافتند تا بر لوحی از سنگ یشم رسیدند که بر آن نوشته بود« السید امیر احمد بن موسی الکاظم».
چون کاروان اهل بیت عصمت و طهارت و شیعیا نشان به سرزمین فارس می رسند، مأموران خبر ورود آن حضرت را به « قتلغ» حاکم فارس می رسانند.
قتلغ که از دست نشاندگان خلیفه ستمگر بود لشکری انبوه و کارآزموده را تجهیز نمود و در هشت فرسنگی شیراز و در محلی به نام « خانه زنیان» راه را بر کاروان امام می بندند. حضرت سید امیر احمد(ع) چون گروه کفار را كه برای کار زار صف آرایی کرده مشاهده نمودند به همراهان خویش فرمودند:« این قوم ظالم به قصد ریختن خون فرزندان علی(ع) آمده اند، هرکس میل بازگشت به مدینه را داشته باشد و یا راه گریز از این مهلکه بداند، مختار است.» برادران، برادرزادگان و یاران که حضرت را در جهاد مصمم دیدند وفاداری خود را نسبت به ایشان ابراز داشتند.
بر اساس آنچه مورخان نوشته اند جنگ در چند نوبت در گرفت که بر اثر رشادت و شجاعت بی مانند سید احمد بن موسی(ع) و تهور یارانشان هر بار لشکر اشرار شکست خورده و عقب نشینی می کردند و جمعی از امامزادگان و شیعیان آن حضرت مجروح یا شهید می گشتند. سپاهیان قتلغ که یارای مقاومت در خود ندیدند به مکر و خدعه پناه آورده و شایعه وفات حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را در میان یاران حضرت پراکندند و عده کمی را به مقابله فرستاده و افراد بسیار و کارآزموده را در پناهگاه های شهر پنهان و آماده نبرد ساختند. شیعیان که از خبر شهادت امام رضا(ع) دلشکسته بودند بی مهابا بر مزدوران قتلغ حمله بردند و آنان را تار و مار ساختند و با تصور پیروزی وارد شهر شدند. اما طایفه کفار که از قبل آماده و در کمین بودند بر آنان تاختند و هرکدام را به وضعی به شهادت رساندند. حضرت احمد بن موسی(ع) با آن که ضربتی بر فرق مبارکش خورده بود و زخم های کاری بر بدن داشتند همچنان با شجاعت می جنگیدند و از کفار می کشتند تا به این مکان که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار است رسیدند و از شدت جراحات به درجه رفیع شهادت نایل گردیدند.
جسد مطهر حضرت بعد از شهادت برای حفظ از تطاول کفار به مشیت الهی از نظرها غایب گردید و بر مدفن آن حضرت کسی واقف نبود تا زمان سلطنت عضدالدوله دیلمی، که اهل ایمان مکرراً از حوالی محل شهادت مشاهده نور می نمودند به اطلاع عضد الدوله رساندند که چراغی در نهایت روشنایی در بالای تلی از خاک می درخشد و تا طلوع صبح نورافشانی می کند.
او پس از مشورت با علما و مشایخ زمان دستور داد محل مزبور را شکافتند تا بر لوحی از سنگ یشم رسیدند که بر آن نوشته بود« السید امیر احمد بن موسی الکاظم».
چون سنگ را برداشتند سردابی عمیق آشکار گشت، مشهور است که شیخ ابوعبدالله محمدبن خفیف معروف به شیخ کبیر که در تقوی و پرهیزگاری سرآمد عصر خود بود به مرداب مشرف شد. جسد مطهر آن حضرت صحیح و سالم و بدون تغییر و تبدیل در حالی که نوری بس شگفت از آن ساطع بود مشاهده نمودند و انگشتری در دست راست حضرتش یافتند که بر نگین آن منقوش بود« العزه لله احمد بن موسی». سپس عضدالدوله دستور داد تا بنایی شایسته بر مرقد مبارکش مرتب سازند. هفدهم ماه رجب یادآور واقعه جانگداز شهادت حضرت احمد بن موسی(ع) و یاران وفادارش که همچون جد بزرگوارشان حسین بن علی(ع) با قیام در مقابل حکومت ظلم و جور در راه خدا جهاد نمودند مي باشد.
بعد از آن ملکهي معظمه و خاتون آگاه طيبهي عابده و متهجده تاشي خاتون بر آن بقعه گنبدي مرتفعتر از گنبدهاي ديگر ساخت و در جنب آن مدرسهي عاليهاي بنا کرد و مرقد خود را همسايهي آن بقعهي شريف بساخت و در سال هفت صد و پنجاه هجري رحمةالله عليها وفات کرد و در آن مرقد بنا شده به دست خود مدفون گرديد. .
و نيز نوشتهاند که: قصبهي ميمند را که 18 فرسخي شيراز است وقف بر آن بقعهي مبارکه نمود که تاکنون باقي است و گلاب آن شهرت جهاني دارد. همچنين اين ملکهي عابدهي خيره «تاشي خاتون» سه جزء قرآن را که هر جزء جداگانه آن توسط ثلث نويس و خطاط علي مقام آن زمان يحيي الصوفي الجمالي در 745 و 746 هجري نوشته شد، و از نفيسترين قرآنهاي موجود وقف شده بر اين بقعه ميباشد. اين قرآنها اکنون در موزهي استان فارس نگاهداري ميشود و در پشت جزء اول آن نوشته شده: «اما بعد حمد الله و الصلوة علي نبيه و آله، فقد وقفت هذا الجزو من کلام المبين علي المشهد المعظم الامام الاعظم مظهر کلمة الله ثمرة شجرة النبوة احمد بن موسي الرضا سلام الله عليه الخاتون المعظمه سلطان الخواتين عصمة الدنيا و الدين تاشي خاتون دامت عصمتها و وقفا صحيحا تقبل الله منها» و بر پشت صفحهي آخر همين جزء اول نوشته شده است: «کنيه اضعف عبادالله تعالي و احوجهم الي عفوه في ايام سلطنة السلطان الاعظم مولي ملوک السلاطين العجم جمال الحق و الدنيا و الدين الشيخ ابواسحق خلد الله ملکه الي يوم البعث و النشور پير يحيي الصوفي الجمالي في ستة ست و اربعين و سبع مائه حامدا و مصليا و مسلما تسليما بدار الملک شيراز حرسه الله»، پير يحيي الصوفي الجمالي در پايان جزء آخر چنين رقم کرده است: «کتبه الفقير في ايام الدولة سلطان الاعظم مالک الرقاب ملوک عالم جمال الملة و الدين الشيخ ابياسحاق خلد الله ملکه، العبد يحيي الجمال الصوفي غفر الله ذنوبه في سنة ست و اربعين و سبع مائة بدار الملک شيراز (746 ه).
ابنبطوطه که در قرن هشتم هجري به شيراز آمده و تربت احمد بن موسي را ديده مينويسد: اين بقعه در نظر شيرازيان احترام فراوان دارد... تاشي خاتون مادر سلطان ابواسحق مدرسهاي بزرگ و زوايهاي براي اين مزار ساخت که در آن زاويه به مسافران طعام داده ميشود و دستهاي از قاريان هموراه بر سر آن تربت قرآن ميخوانند. خاتون شبهاي دوشنبه به زيارت اين بقعهي شريف ميآمد، در آن شب قضات و فقها و سادات شيراز نيز در آن جا گرد ميآمدند و به ختم قرآن ميپرداختند. قاريان هر کدام با آهنگهاي خوش به قرائت مشغول ميشدند، به حاضران در مجلس خوراک و ميوه و حلوا داده ميشد و پس از طعام واعظي بر منبر بالا ميرفت و به موعظه ميپرداخت، همهي آنچه که گفتيم در فاصلهي ميان دو نماز عصر و شام انجام ميشد. خاتون در غرفهي مشبکي که مشرف بر مسجد بود مينشست و در پايان مراسم نيز بر در مقبره چون در سراي پادشاهان طبل و شيپور و بوق نواخته ميشد.
در خاتمهي شرح و احوال احمد بن موسي بايد گفته شود که آن بزرگوار شش فرزند به نامهاي: فتحالله، نورالله، عينالله عبادالله، غيبالله و ششمين فرزند او نامش معلوم نيست،
برگرفته از :
http://www.rasekhoon.net/article/Show-16224.aspx
http://www.shahecheragh.ir/page.asp?tid=45
http://www.kheimehnews.com/vdcco1qs.2bqso8laa2.html
http://abna.ir/data.asp?lang=&id=170321
آخرین ویرایش: