حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع)

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضرت سيد امير احمد(ع) ملقب به شاهچراغ و سيدالسادات الاعاظم، فرزند بزرگوار امام موسي كاظم(ع) است. در ميان فرزندان حضرت موسي الكاظم(ع) احمد به كرم و جلالت و شجاعت و عبادت از همه امتياز داشت و شب ها تا صبح به عبادت مشغول بود و در عمر خود هزار بنده را خريد و در راه خدا آزاد كرد.

میلاد

تاریخ دقیق تولد حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (س) مشخص نیست. دو سال پیش، در شورای فرهنگ عمومی استان فارس نامگذاری یک روز به نام بزرگداشت آن حضرت مطرح شد و متولیان امر تصمیم گرفتند که روز تولد آن حضرت را به عنوان مراسم بزرگداشت انتخاب کنند. لذا برای مشخص شدن روز دقیق تولد، مورخان و محققان تحقیقات خود را آغاز کردند.

اما پس از بررسی‏های به عمل آمده کارشناسان به این نتیجه رسیدند که روز تولد حضرت شاهچراغ(س) بدرستی مشخص نیست و در این خصوص نقلهای متفاوتی وجود دارد. از این رو تصمیم بر این شد که در دهه کرامت ـ یعنی حدفاصل تولد حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) ـ یک روز به عنوان روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی "شاهچراغ"(س) تعیین شود.


*****
نسب و شرح حال احمد بن موسي

امامزاده احمد بن موسي را همه‏ي مؤلفان کتب انساب فرزند امام موسي کاظم (عليه‏السلام) دانسته‏اند. شيخ مفيد در احوال او مي‏نويسد: «احمد بن موسي مردي کريم و بزرگوار و پارسا بود، و حضرت موسي بن جعفر (عليه‏السلام) او را دوست مي‏داشت و بر ديگر فرزندان خود مقدم مي‏شمرد، و مزرعه‏ي خود را که به يسيره معروف بود، به او بخشيده بود. حسن بن محمد بن يحيي از قول جدش براي من حديث کرد، که ؛ شنيدم از اسماعيل فرزند حضرت موسي بن جعفر (عليه‏السلام) که مي‏گفت: پدرم با فرزندان خود از مدينه به سوي يکي از املاک خود بيرون رفت و اسماعيل نام آن ملک را برد ولي يحيي گفت: جد من حسن بن محمد که راوي حديث است، نام آن را فراموش کرد، اسماعيل گويد: ما در آنجا اطراق کرديم و با احمد بن موسي بيست تن از خدم و حشم پدرم بودند و هرگاه احمد برمي‏خاست آنان با او برمي‏خاستند و هرگاه احمد مي‏نشست آنان نيز با او مي‏نشستند، وز آن گذشته پدرم نيز پيوسته نظرش به او بود، و از وي غفلت نمي‏کرد، و ما از آنجا بازنگشتيم تا هنگامي که احمد از ميان ما کوچ کرد و برفت، آنگاه ما نيز از آنجا برفتيم.

*****

مورخان گزارش داده‏اند که پس از شهادت امام کاظم(ع)، مردم مدینه به لحاظ شخصیتی که احمد داشت، به در خانه او رفته و با او بیعت کردند و او پیشاپیش جمعیت به مسجد پیغمبر رفت و خطبه‏ای خواند و به مردم گفت: «ای کسانی که با من بیعت نموده‏اید؛ بدانید که من خودم با برادرم علی (علی بن موسی الرضا(ع)) بیعت کرده‏ام و او واجب‌الاطاعة است. بر من و شما است که از او اطاعت کنیم.» سپس از منبر پایین آمده و به اتفاق همه مردم به در خانه برادرش رفته و با حضرت بیعت کردند.

درباره آمدن احمد بن موسی(ع) به ایران و انگیزه او گزارش‏های گوناگون وجود دارد و این قسمت از زندگی‌اش فاقد شفافیت است.

برخی عقیده دارند احمد در بغداد ساکن بود و آن گاه که خبر شهادت و در گذشت ناگهانی امام رضا(ع) را شنید، شدیداً ناراحت شد و گریه کرد. آن گاه با همراهانی بسیار (حدود سه هزار نفر) به خون‌خواهی و انتقام از مأمون خروج کرد و روی به ایران نهاد. بر پایه این گزارش او در قم و ری با سپاهیان مأمون جنگید و سرانجام به خراسان آمد و در جایی نزدیک اسفراین طی جنگ با لشکریان مأمون کشته شد.

بعضی دیگر باور دارند که احمد پیش از درگذشت امام رضا(ع) و مقارن با ولایت عهدی او همراه جماعتی قصد ایران کرده تا به برادرش ملحق شود. بر اساس این گزارش حرکت او به طرف فارس بود. این گزارش نیز به صورت‏های گوناگون بیان شده است.

برخی آورده‏اند که عامل مأمون در نزدیکی شیراز با او جنگید.


شیعیان و محبان اهل بیت رسالت پس از حضور با برکت امام هشتم علیه السلام در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت می کنند.حضرت احمد بن موسی (ع) نیز در همین سنوات (198-203 ه.ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع کثیری از برادرزادگان و محبان اهل بیت، به قصد زیارت حضرت رضا(ع) از مدینه حرکت می نمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق می شوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت. لذا امریه ای صادر نمود تا تمام حکام بلاد مانع حرکت قافله بنی هاشم شوند.

ورود به سرزمین فارس و شهادت:
چون کاروان اهل بیت عصمت و طهارت و شیعیا نشان به سرزمین فارس می رسند، مأموران خبر ورود آن حضرت را به « قتلغ» حاکم فارس می رسانند.
قتلغ که از دست نشاندگان خلیفه ستمگر بود لشکری انبوه و کارآزموده را تجهیز نمود و در هشت فرسنگی شیراز و در محلی به نام « خانه زنیان» راه را بر کاروان امام می بندند. حضرت سید امیر احمد(ع) چون گروه کفار را كه برای کار زار صف آرایی کرده مشاهده نمودند به همراهان خویش فرمودند:« این قوم ظالم به قصد ریختن خون فرزندان علی(ع) آمده اند، هرکس میل بازگشت به مدینه را داشته باشد و یا راه گریز از این مهلکه بداند، مختار است.» برادران، برادرزادگان و یاران که حضرت را در جهاد مصمم دیدند وفاداری خود را نسبت به ایشان ابراز داشتند.
بر اساس آنچه مورخان نوشته اند جنگ در چند نوبت در گرفت که بر اثر رشادت و شجاعت بی مانند سید احمد بن موسی(ع) و تهور یارانشان هر بار لشکر اشرار شکست خورده و عقب نشینی می کردند و جمعی از امامزادگان و شیعیان آن حضرت مجروح یا شهید می گشتند. سپاهیان قتلغ که یارای مقاومت در خود ندیدند به مکر و خدعه پناه آورده و شایعه وفات حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را در میان یاران حضرت پراکندند و عده کمی را به مقابله فرستاده و افراد بسیار و کارآزموده را در پناهگاه های شهر پنهان و آماده نبرد ساختند. شیعیان که از خبر شهادت امام رضا(ع) دلشکسته بودند بی مهابا بر مزدوران قتلغ حمله بردند و آنان را تار و مار ساختند و با تصور پیروزی وارد شهر شدند. اما طایفه کفار که از قبل آماده و در کمین بودند بر آنان تاختند و هرکدام را به وضعی به شهادت رساندند. حضرت احمد بن موسی(ع) با آن که ضربتی بر فرق مبارکش خورده بود و زخم های کاری بر بدن داشتند همچنان با شجاعت می جنگیدند و از کفار می کشتند تا به این مکان که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار است رسیدند و از شدت جراحات به درجه رفیع شهادت نایل گردیدند.
جسد مطهر حضرت بعد از شهادت برای حفظ از تطاول کفار به مشیت الهی از نظرها غایب گردید و بر مدفن آن حضرت کسی واقف نبود تا زمان سلطنت عضدالدوله دیلمی، که اهل ایمان مکرراً از حوالی محل شهادت مشاهده نور می نمودند به اطلاع عضد الدوله رساندند که چراغی در نهایت روشنایی در بالای تلی از خاک می درخشد و تا طلوع صبح نورافشانی می کند.
او پس از مشورت با علما و مشایخ زمان دستور داد محل مزبور را شکافتند تا بر لوحی از سنگ یشم رسیدند که بر آن نوشته بود« السید امیر احمد بن موسی الکاظم».



چون سنگ را برداشتند سردابی عمیق آشکار گشت، مشهور است که شیخ ابوعبدالله محمدبن خفیف معروف به شیخ کبیر که در تقوی و پرهیزگاری سرآمد عصر خود بود به مرداب مشرف شد. جسد مطهر آن حضرت صحیح و سالم و بدون تغییر و تبدیل در حالی که نوری بس شگفت از آن ساطع بود مشاهده نمودند و انگشتری در دست راست حضرتش یافتند که بر نگین آن منقوش بود« العزه لله احمد بن موسی». سپس عضدالدوله دستور داد تا بنایی شایسته بر مرقد مبارکش مرتب سازند. هفدهم ماه رجب یادآور واقعه جانگداز شهادت حضرت احمد بن موسی(ع) و یاران وفادارش که همچون جد بزرگوارشان حسین بن علی(ع) با قیام در مقابل حکومت ظلم و جور در راه خدا جهاد نمودند مي باشد.

بعد از آن ملکه‏ي معظمه و خاتون آگاه طيبه‏ي عابده و متهجده تاشي خاتون بر آن بقعه گنبدي مرتفع‏تر از گنبدهاي ديگر ساخت و در جنب آن مدرسه‏ي عاليه‏اي بنا کرد و مرقد خود را همسايه‏ي آن بقعه‏ي شريف بساخت و در سال هفت صد و پنجاه هجري رحمةالله عليها وفات کرد و در آن مرقد بنا شده به دست خود مدفون گرديد. .
و نيز نوشته‏اند که: قصبه‏ي ميمند را که 18 فرسخي شيراز است وقف بر آن بقعه‏ي مبارکه نمود که تاکنون باقي است و گلاب آن شهرت جهاني دارد. همچنين اين ملکه‏ي عابده‏ي خيره «تاشي خاتون» سه جزء قرآن را که هر جزء جداگانه آن توسط ثلث نويس و خطاط علي مقام آن زمان يحيي الصوفي الجمالي در 745 و 746 هجري نوشته شد، و از نفيس‏ترين قرآن‏هاي موجود وقف شده بر اين بقعه مي‏باشد.
اين قرآن‏ها اکنون در موزه‏ي استان فارس نگاهداري مي‏شود و در پشت جزء اول آن نوشته شده: «اما بعد حمد الله و الصلوة علي نبيه و آله، فقد وقفت هذا الجزو من کلام المبين علي المشهد المعظم الامام الاعظم مظهر کلمة الله ثمرة شجرة النبوة احمد بن موسي الرضا سلام الله عليه الخاتون المعظمه سلطان الخواتين عصمة الدنيا و الدين تاشي خاتون دامت عصمتها و وقفا صحيحا تقبل الله منها» و بر پشت صفحه‏ي آخر همين جزء اول نوشته شده است: «کنيه اضعف عبادالله تعالي و احوجهم الي عفوه في ايام سلطنة السلطان الاعظم مولي ملوک السلاطين العجم جمال الحق و الدنيا و الدين الشيخ ابواسحق خلد الله ملکه الي يوم البعث و النشور پير يحيي الصوفي الجمالي في ستة ست و اربعين و سبع مائه حامدا و مصليا و مسلما تسليما بدار الملک شيراز حرسه الله»، پير يحيي الصوفي الجمالي در پايان جزء آخر چنين رقم کرده است: «کتبه الفقير في ايام الدولة سلطان الاعظم مالک الرقاب ملوک عالم جمال الملة و الدين الشيخ ابي‏اسحاق خلد الله ملکه، العبد يحيي الجمال الصوفي غفر الله ذنوبه في سنة ست و اربعين و سبع مائة بدار الملک شيراز (746 ه).
ابن‏بطوطه که در قرن هشتم هجري به شيراز آمده و تربت احمد بن موسي را ديده مي‏نويسد: اين بقعه در نظر شيرازيان احترام فراوان دارد... تاشي خاتون مادر سلطان ابواسحق مدرسه‏اي بزرگ و زوايه‏اي براي اين مزار ساخت که در آن زاويه به مسافران طعام داده مي‏شود و دسته‏اي از قاريان هموراه بر سر آن تربت قرآن مي‏خوانند. خاتون شب‏هاي دوشنبه به زيارت اين بقعه‏ي شريف مي‏آمد، در آن شب قضات و فقها و سادات شيراز نيز در آن جا گرد مي‏آمدند و به ختم قرآن مي‏پرداختند. قاريان هر کدام با آهنگ‏هاي خوش به قرائت مشغول مي‏شدند، به حاضران در مجلس خوراک و ميوه و حلوا داده مي‏شد و پس از طعام واعظي بر منبر بالا مي‏رفت و به موعظه مي‏پرداخت، همه‏ي آنچه که گفتيم در فاصله‏ي ميان دو نماز عصر و شام انجام مي‏شد. خاتون در غرفه‏ي مشبکي که مشرف بر مسجد بود مي‏نشست و در پايان مراسم نيز بر در مقبره چون در سراي پادشاهان طبل و شيپور و بوق نواخته مي‏شد.

در خاتمه‏ي شرح و احوال احمد بن موسي بايد گفته شود که آن بزرگوار شش فرزند به نام‏هاي: فتح‏الله، نورالله، عين‏الله عبادالله، غيب‏الله و ششمين فرزند او نامش معلوم نيست،


برگرفته از :

http://www.rasekhoon.net/article/Show-16224.aspx

http://www.shahecheragh.ir/page.asp?tid=45

http://www.kheimehnews.com/vdcco1qs.2bqso8laa2.html

http://abna.ir/data.asp?lang=&id=170321



 
آخرین ویرایش:

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا به حضرت سيد امير احمد ابن موسي الکاظم (ع) شاهچراغ مي گويند؟

چرا به حضرت سيد امير احمد ابن موسي الکاظم (ع) شاهچراغ مي گويند؟


همانطور که گفته شد تا زمان امير عضدالدوله ديلمي کسي از مدفن حضرت احمد ابن موسي (ع) اطلاعي نداشت و آنچه روي قبر را پوشانده بود تل گلي بيش به نظر نمي رسيد که در اطراف آن،خانه هاي متعدد ساخته و مسکن اهالي بود. از جمله پيرزني در پايين آن تل، خانه اي گلي داشت و در هر شب جمعه، ثلث آخر شب مي ديد چراغي در نهايت روشنايي در بالاي تل خاک مي درخشد و تا طلوع صبح روشن است، چند شب جمعه مراقب مي بود،روشنايي چراغ به همين کيفيت ادامه داشت با خود انديشيد شايد در اين مکان،مقبره يکي از امامزادگان يا اولياء الله باشد،بهتر آن است که امير عضدالدوله را بر اين امر آگاه نمايم،هنگام روز پيرزن به همين قصد به سراي امير عضدالدوله ديلمي رفت و کيفيت آنچه را ديده بود به عرض رسانيد.امير و حاضرين از بيانش در تعجب شدند.درباريان که اين موضوع را باور نکرده بودند، هر کدام به سليقه خود چيزي بيان کردند.اما امير که مردي روشن ضمير بود و باطني پاک و خالي از غرض داشت فرمود:اولين شب جمعه شخصا به خانه پيرزن مي روم تا از موضوع آگاه شوم.چون شب جمعه فرا رسيد شاه به خانه پيرزن آمده و دور از خدم و حشم آنجا خوابيد و پيرزن را فرمود هر وقت چراغ روشن گرديد مرا بيدار کن .چون ثلث آخر شب شد پيرزن بر حسب معمول روشنايي پرنوري قوي تر از ديگر شب هاي جمعه مشاهده کرد و از شدت شعفي که به وي دست داده بود بر بالين امير عضدالدوله آمده و بي اختيار سه مرتبه فرياد زد: « شاه! چراغ».


امير بيدار شد و ناگهاني از خواب پريده و چشمش را متوجه سمتي نمود که پيرزن چراغ را به او نشان مي داد و چون علنا و آشکارا چشمش نور چراغ را ديد در شگفتي عجيب بماند و چون رو به سمت چراغ بر بالاي تل برآمد اثري از چراغ نديد و چون به پايين آمد باز نور چراغ با روشنايي زياد خود نمايي مي کرد،خلاصه اينکه امير شخصي را جهت کاوش در آن منطقه مامور مي کند و..... مقبره فرزند ارشد موسي بن جعفر(ع) حضرت شاهچراغ پيدا مي گردد و به دستور امير بر بالاي آن جايگاهي ساخته مي شود که تا امروز زيارتگاه عاشقان اهل بيت عصمت و طهارت مي باشد

 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
شفا یافتگان


رضا بهبهاني (رزمنده) در عملیات رمضان در خاک عراق با موج انفجار کاتیوشا بینایی و شنوایی چشم و گوش راست خود را از دست می دهد. وی همچنین در اثر ترکش نارنجک از پهلو آسیب مي بيند و بعد از حادثه در بیمارستان جندی شاپور اهواز بستری می شود. طبق گفته پزشکان چشم وی قابل معالجه نبوده و پرده گوش راستش نیز از سه ناحیه پاره شده بود. این رزمنده برای دیدن پدر و مادر به شیراز می آید و شب بیست و نهم شوال «28 مرداد ماه1361» به حرم شاهچراغ آورده می شود و در حدود نیمه های شب متوجّه می شود که بینایی و شنوایی خود را به دست آورده است و از نظرآسیب دیدگی پهلو هم هیچگونه ناراحتی ندارد.

طاهره نجیبی يکی دیگر از شفا يافتگان است كه از نظر تکلم و پاها در عذاب بود. وي با مراجعه به بخش اعصاب و روان بیمارستان نمازی پزشکان از معالجه وی نومید شده و نامبرده را مرخص کردند. خواهر نجیبی آنگاه به حرم مطهّر شاهچراغ (ع) توسل می جوید و با وجود اینکه وی را به ضریح مطهّر بسته بودند نیمه های شب سالم از حرم مقدّس خارج می شود.
به پاس شکرگزاری به درگاه باریتعالی نقّاره های نقّاره خانه شاهچراغ به صدا در آمد و مردم بار دیگر شاهد یکی از معجزات حضرت سید میر احمد (ع) شدند.

جابر خالدي(رزمنده و برادر شهيد) اهل روستاي عليا خفرك از توابع مرودشت، در شب دهم رمضان پس از افطار دچار سكته مي شود و طرف چپ بدن بخصوص پاي چپش به طور كامل فلج مي شود. به بيمارستان شهيد فقيهي شيراز منتقل مي شود اما پس از آزمايشات و عكسبرداري، پزشكان از بهبودي وي نااميد مي شوند. وي با هزاران اميد به پاي بوس حضرت احمد بن موسي(ع) مي شتابد و با قرائت قرآن و دعا از آن بزرگوار طلب شفا مي نمايد. دقايقي پس از نيمه شب ملاحظه مي كند كه يك روحاني بالاي سر او ايستاده و همراه با او دست بدعا برداشته است. وي پس از لحظاتي روحاني مزبور را ديگر نمي بيند ودر همين لحظات با شنيدن صداي نوحه خواني و سينه زني در كنار ضريح بناگاه از خود بي خود مي شود وبر پا مي ايستد و با آنان هم نوا ميشود.

و..........

منبع:http://www.shahcheragh.com/page.asp?tid=78
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشخصات و معماري امامزاده

بر اساس فهرست نامه‏ي آثار تاريخي ايران، اسکلت بناي امامزاده احمد بن موسي يا شاه چراغ شيراز به زمان اتابک ابوبکر سعد بن زنگي (658 - 628 ه) تعلق دارد. مشهور است که در زمان امير مقرب الدين مسعود، بدرالدين وزير اتابک ابوبکر چهار طاق و گنبدي بر فراز بقعه‏ي آن حضرت ساخته و پرداخته گردانيد. پس از آن اتابک ابوبکر خود رواقي بر آن آستانه افزود. در زمان ملکه‏ي معظمه تاشي خاتون مادر شاه ابواسحق اينجو (746 - 745 ه) گنبد بقعه تعميرات اساسي شد و در جنوب آن و متصل به بقعه مدرسه‏اي عالي به دستور او بنا گرديد که بعدها اين بانو مدفن خود را همسايه‏ي بقعه بنا کرد. بقعه‏ي شريف امامزاده بار ديگر در سال 912 ق، توسط مرحوم حبيب الله شريفي متولي آستانه‏ي شاه چراغ به موجب وقف نامه‏ي موجود در آن سال تعمير اساسي و مفصلي گرديد. ولي در سال 997 ق بر اثر زلزله‏ي شديدي نيمي از گنبد و بناي بقعه خراب شد اما از محل درآمد موقوفات خرابي‏ها تعمير و بقعه مجددا تجديد بنا گرديد.
گويند: نادرشاه قبل از فتح شيراز و شکست دادن افغان‏ها نذر کرده بود که در صورت موفقيت، تعميراتي در شاه چراغ انجام دهد. پس از دفع شر افغان‏ها و شکست فاحشي که در حوالي زرقان شيراز بر آنها وارد شد، نادر يک هزار و پانصد تومان پول رايج آن زمان را براي تعمير بقعه و مقدار 720 مثقال زرناب براي ساختن قنديلي در بالاي سر امامزاده هديه کرد، که اين قنديل تا سال 1139 ق در بقعه باقي بود، ولي در آن سال زلزله‏ي شديدي در شيراز رخ داد قسمتي از بقعه ويران گرديد، قنديل ياد شده فروخته و صرف تعميرات ضروري بقعه گرديد، تا اينکه نادر براي بار دوم در سال 1146 ق به شيراز آمد و پس از زيارت بقعه‏ي متبرک احمد بن موسي (عليه‏السلام) و صرف نهار در شاه چراغ که از طرف مرحوم ميرزا محمد حسين شريفي متولي آستانه ترتيب داده شده بود، مبلغ دويست تومان پول رايج روز جهت تعميرات بقعه حواله کرد. در قرن سيزدهم هجري نيز چندين بار بقعه‏ي مبارکه خراب و مجددا تعمير و مرمت شد، و فتحعلي شاه قاجار در 1243 ق ضريحي نقره‏اي وقف آن کرد، مرحوم ميرزا محمد حسين متخلص به عالي شيرازي که از اجله‏ي سادات شيراز بود اشعاري درباره‏ي تاريخ نصب ابن‏ضريح در بقعه‏ي احمد بن موسي (عليه‏السلام) بدين مضمون سرود:
کلک «عالي» زد براي سال تاريخش رقم
مرقد سبط محمد يافت اين سيمين حجاب‏
و شاعر ديگر به نام فرهنگ، درباره‏ي تاريخ آينه کاري بقعه‏ي احمد بن موسي (عليه‏السلام) در اين زمان اشعاري سرود که هم اکنون بر فراز طاقچه‏هاي حرم و دور تا دور آن ديده مي‏شود، بدين مضمون:
چون آينه شد رواق ايوان
روشن شد از آن چراغ ايمان‏
آنان که هنر پژوه بودند
تاريخ ورا طلب نمودند
گفتا به طلب ز روي ايقان
تاريخ وي از «چراغ ايمان»
و رواقي که در اشعار بالا آمده، توسط سلطان مسعود ميرزا فرزند فتحعلي شاه ساخته شده و مرحوم و قاربن وصال درباره‏ي ماده تاريخ آن سروده است:
بهر اتمامش فرمود به اين بنده وقار
که به تاريخ، يکي قطعه‏ي سنجيده بساز
من در انديشه که در جمع يکي آمد و گفت
«اين در رحمت از شاه به ما بادا باز»

گنبد بقعه

نوشته‏اند: نخستين گنبد ساخته شده به روي بقعه به سال 623 ق به دستور امير مقرب‏الدين مسعود وزير اتابک ابوبکر بوده است، ولي در زمان ملکه تاشي خاتون» 745 ق» گنبد 72 ترکي که هر ترک را 90 سانتيمتر حدس زده‏اند، روي بقعه ساخته شد که به نوبه‏ي خود يکي از شاهکارهاي هنري و معماري قرن هشتم هجري شيراز بوده است. (26) زلزله‏اي که در سال 1239 ق اتفاق افتاد آن گنبد را خراب کرد ولي هنگام فرمانروايي مرحوم حسينعلي ميرزاي قاجار، گنبد همراه قسمت‏هاي ويران شده‏ي بقعه تعمير و تجديد بنا گرديد و طرح گنبد آن شبيه گنبد فعلي آستانه‏ي حضرت سيد علاءالدين حسين بود، يعني گنبد شکم برجسته‏اي که شکم آن حدود 5 / 2 متر از ساقه‏ي گنبد خارج قرار گرفته بود، و بر روي ساقه‏ي گنبد سوره‏ي مبارکه «طه» و چند آيه ديگر از قرآن مجيد به طور معرق کاشيکاري گرديده بود.

اين گنبد نيز مجددا در زلزله‏ي سال 1269 ق آسيب ديد و شکافي برداشت و ديگر قسمت‏هاي بقعه هم صدمه‏ي فراوان ديد، تا اينکه مرحوم محمد ناصر ظهيرالدوله گنبد و خرابي‏ها را تعمير نمود. بقعه و گنبد آن به همين حال بود تا دوباره در گنبد شکاف‏هايي پيدا شد که هر آن بيم خرابي مي‏رفت، و حدود چهل سال پيش اداره‏ي اوقاف وقت که به اين امر وقوف پيدا کرد با کمک و مساعي شادروان محمد حسين شريفي متولي بقعه، با نصب کلاف‏هاي آهني در درون گنبد تا حدي از خطر فروپاشي گنبد جلوگيري شد ولي اين کار کافي و ثمربخش نبود.
تا اينکه در سال 1337 ش اوقاف آن زمان، گنبد را کاملا برچيد و به جاي آن با آهن و مصالح ساختماني مناسب گنبد سبک‏تر و با دوامي با همان طرح و به هزينه‏ي مردم شيراز ساختند.
مرقد و ضريح امامزاده

مرقد مطهر احمد بن موسي در شاه نشين ميان محوطه‏ي زير گنبد و مسجد بالاي سر امامزاده قرار دارد، ضريح روي مرقد را نوشته‏اند که خاقان مغفور فتحعلي شاه قاجار... نقره‏پوش کرد. بعضي اين ضريح نقره را مربوط به سال 1257 ق از کارهاي زمان سلطنت محمد شاه قاجار مي‏دانند.

ساختمان بقعه‏ي امامزاده

بناي کنوني بقعه مشتمل بر ايوان اصلي در مشرق و حرم وسيع و شاه نشين‏هايي از چهار جانب و مسجدي در جانب غربي حرم و اطاق‏ها و مقبره‏هاي متعدد متصل به بقعه است (33) درون بناي بقعه با قطعات آينه‏هاي ريز و رنگين در قرون گذشته به وسيله‏ي استادان متبحر آيينه‏کاري شده که اين آيينه‏کاري ظريف و زيبا خود يکي از شاهکارهاي هنري قرن گذشته‏ي هنرمندان شيراز است.
مرحوم فرهنگ نيز در تاريخ آيينه‏کاري بقعه اشعاري سروده که بر فراز طاقچه‏هاي حرم و دور تا دور آن ديده مي‏شود ؛

بقعه‏ي احمد بن موسي داراي دو در مي‏باشد در نقره‏پوش ورودي از سمت ايوان اصلي که به در ظل السلطان معروف بود همان طور که قبلا اشاره شد توسط سلطان مسعود ميرزا به بقعه اهدا شده بود. بر اين در اشعاري که مشتمل بر ماده تاريخ اهداي در بقعه توسط مرحوم و قاربن وصال سروده شده بود، نقر گرديده است که قبلا به آن اشاره شد. اين در بعدها در زمستان 1345 ش، به در نقره‏پوش و طلاکاري و ميناکاري شده‏ي فعلي که کار هنرمندان اصفهان مي‏باشد، تبديل گرديد، و در نقره‏پوش ظل السلطاني به موزه‏ي آستانه منتقل و در آنجا به وضع مطلوبي نگاهداري مي‏شود.
در ديگر بقعه را مرحوم حاجي نصير الملک ميرزا حسنعلي خان به بقعه اهدا کرد که شوريده شاعر شيرازي ابياتي چند در ماده تاريخ نصب آن سروده که بر استوانه‏هاي اطراف در کنده‏کاري شده است و شعر زير مضمون ماده تاريخ آن است:
سرود منطق شوريده بهر تاريخش
گشاده بين در ايوان شه ز سيم و زر

همچنين دو مناره‏ي کوتاه در دو انتهاي ايوان زينت‏بخش بقعه‏ي امامزاده مي‏باشد. (40)ديوارهاي خارجي بقعه نيز با کاشي‏هاي جلادار قرن نوزدهم ميلادي / سيزدهم هجري، پوشيده شده است

ميرزا فرصت شيرازي مي‏نويسد: در سمت جنوبي صحن امامزاده، مقابل در بزرگ يک ساعت بسيار ممتاز که زنگ آن فزون‏تر از چهل من است بر فراز عمارتي برپاست که آن را شاهزاده‏ي سابق الذکر سلطان مسعود ميرزا وقف کرده و بدان مکان نصب شده، در زير صفحه‏ي ساعت چند شعر، مرحوم وقار به تاريخ بناي آن ساعت سروده که بر سنگي نقر شده و زير ساعت نصب گرديده است. بدين مضمون:
زد به تاريخ بناي او رقم کلک وقار
ساعتي عمر ملک بادا يکي سال دراز .
توليت اين امامزاده‏ي والاتبار در دوره‏ي قاجار به عهده‏ي عارف کامل و مرشد فاضل فخر السالکين جناب ميرزا جلال‏الدين محمد حسيني ملقب به مجدالاشراف بود و اداره و تنظيم کارهاي بقعه‏ي شريفه به کف با کفايت برادر کهتر والا گهرش جناب ميرزا محمدرضا نايب التوليه‏ي... آستانه بوده است... و خدام آستانه‏ي متبرکه جماعتي از معمرين بودند که داعي حق را لبيک گفته و رخ در اين خاکدان نهفتند رحمهم الله. اکنون بازماندگان ايشان به خدمت خود مشغولند، خصوصا جناب ميرزا هدايت بن ميرزا احمد که به حسن کفايت ميمند (فارس) را نيابت دارد و اخذ ماليات مي‏نمايد و تا وجه آن صرف مرمت و مخارج آستانه‏ي آن حضرت (عليه‏السلام) شود.


http://www.rasekhoon.net/article/Show-16224.aspx
 

میقات

عضو جدید
من چيزهايي درباره سر گذشت اين امامزاده شنيدم كه دلم رو خون كرد.
مظلوميت غريبي داشته اند به طوري كه حتي همسرشان در شيراز و فرزندشان نمي دانستند كه ايشان شيعه هستند يعني ببينيد چقدر غريبانه بوده زندگي فرزندان اهل البيت در آن زمان
حالا حواشي دارد كه من بعدا ذكر مي كنم
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چيزهايي درباره سر گذشت اين امامزاده شنيدم كه دلم رو خون كرد.
مظلوميت غريبي داشته اند به طوري كه حتي همسرشان در شيراز و فرزندشان نمي دانستند كه ايشان شيعه هستند يعني ببينيد چقدر غريبانه بوده زندگي فرزندان اهل البيت در آن زمان
حالا حواشي دارد كه من بعدا ذكر مي كنم


ممنون می شم اگه اطلاعاتتون رو در اختیار ما هم قرار بدید ، ما بیشتر برای یادگیری دور هم جمع شدیم ... :gol:
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستتون درد نکنه...

ان شاءالله روزی همه بشه...

من فقط یه دونه عکس از موقعی که سه سالم بود اونجا دارم....اینقد ناز بودم:gol:

شرمنده تشکر ندارم:gol::gol:
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستتون درد نکنه...

ان شاءالله روزی همه بشه...

من فقط یه دونه عکس از موقعی که سه سالم بود اونجا دارم....اینقد ناز بودم:gol:

شرمنده تشکر ندارم:gol::gol:


ان شا الله مجدد قسمت شما و همه ی عزیزان بشه زیارت ایشون :gol:

مرسی که اومدی خانومی :gol:
 
آخرین ویرایش:

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
حرکت به سوی برادر

جناب سید امیر احمد معروف به شاه چراغ به اتفاق جناب سید امیر محمد عابد و جناب سید علاءالدین حسین، برادران معظم و جمع کثیری از برادرزادگان و بنی اعمام و اقارب و دوستان به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام از حجاز به سمت طوس حرکت نمودند. در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقه مندان به خاندان رسالت، به سادات معظم ملحق و به اتفاق حرکت نمودند. می نویسند: به نزدیک شیراز که رسیدند، تقریباً یک قافله پانزده هزار نفری از زنان و مردان تشکیل شده بود. خبر حرکت [سید امیر احمد و کاروان همراه] را به مأمون دادند. ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدائیان آن ها به طوس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد. لذا امریّه ای صادر نمود به تمام حکام بلاد که در هر کجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حرکت شوید و آن ها را به سمت مدینه برگردانید. به هرکجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز.
شایعه

حاکم شیراز مردی بود بسیار جدی و مقتدر. فوری با چهل هزار لشکر جرّار، در خان زنیان، در هشت فرسخی شیراز اردو زدند. همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید برگردید. حضرت سید امیر احمد فرمودند: ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان حضرت رضا علیه السلام .
... صبح که قافله خواست حرکت نماید، احتیاطاً زنان را عقب قافله قرار دادند... لشکر قتلغ خان سر راه را بستند و جنگ شدید خونینی شروع شد. لشکر قتلغ خان در اثر فشار و شجاعت بنی هاشم پراکنده شدند. لشکر شکست خورده، تدبیری اندیشیدند. بالای بلندی ها فریاد زدند: الان خبر رسید که ولیعهد [امام هشتم علیه السلام ] وفات کرد. این خبر مانند برق، ارکان وجود مردمان سست عنصر را تکان داده، از اطراف امام زادگان متفرق شدند. جناب سید امیر احمد، شبانه با اخوان و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند. جناب احمد فرمودند: چون دشمن در تعقیب است، خوب است با لباس مبدّل پراکنده شوید تا گرفتار نشوید. [سید امیر احمد] وقتی به شیراز وارد شدند، در منزل یکی از دوستان صمیمی اهل بیت طهارت در محل سر دزک [همین مکان که الآن بقعه و بارگاه آن حضرت است] پنهان و شب و روز را به عبادت می گذرانیدند.
شهادت

از طرف والی فارس بسیاری برای پیدا کردن امام زادگان معظم گماشتند تا بعد از یک سال جناب سید امیر احمد را یافتند. خبر به حکومت دادند. لشکر بسیاری برای دستگیری آن حضرت فرستادند. جناب احمد چنان دفاعی به کار برده و شجاعتی به خرج داده که هنوز بعد از هزار و صد سال اسباب عبرت و حیرت ارباب تاریخ می باشد.
عاقبت چون دیدند از عهده اش برنمی آیند، از طرفی خانه همسایه را سوراخ کرده وارد خانه شدند و در موقع استراحت، از پشت سر، شمشیری بر فرق نازنینش زدند و در همان حال جمعی مشغول خراب کردن خانه بودند. فلذا بدن مبارکش زیر توده های خاک پنهان شد.
پیدا شدن جسم مبارک شاه چراغ

[اوایل قرن هفتم هجری] از جمله وزراء و مقربان دربار اتابک مظفرالدین، امیر مقرب الدین مسعود بوده که میل بسیاری به عمران و آبادی داشت. فلذا امر کرد، تلّ زباله ای که وسط شهر شیراز را به صورت بدی در آورده بود بردارند و در آن محل عمارت بزرگی برپا کنند. روزی در اثنای کار، جسد تر و تازه مقتولی بدون تغییر و تبدّل با فرق شکافته، زیبا و وجیه، زیرآوار، قرار گرفته. خبر به وزارت خانه رسید. حسب الامر وزیر اعظم، جمعی به تفتیش قضیه آمدند و فقط اثری که در بدن آن مقتول جوان دیدند که معرف او شد، حلقه انگشتری بود که بر خاتمش نقش بود: «العزةُ لِلّه، احمد بن موسی»
 
بالا