۱- امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «کسی که فاطمه را آنگونه که هست درک کند، شب قدر را درک کرده است.» (تفسیر فرات، ص۵۸۱)
۲- پیامبر فرمود: «خداوند میفرماید اگر علی را نیافریده بودم، همتایی برای فاطمه پیدا نمیشد.» (عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۲۵) و نیز فرمود: «اگر خدا فاطمه را نیافریده بود، همتایی برای علی پیدا نمیشد.» (وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۷۴)
۳- پیامبر در فضیلت ماه رمضان خطبه میخواند. علی برخاست و سؤال کرد «برترین کارها در این ماه چیست؟» فرمود: «اجتناب از آنچه خدا حرام کرده» و آنگاه گریست. پرسید: «چرا میگریی؟» فرمود: «بهخاطر آنچه که در این ماه در خصوص تو حلال میشمرند. گویی تو را در حال نماز میبینم در حالیکه شقیترین اولین و آخرین، ضربتی بر فرق سرت میزند که محاسنت از خون تو رنگین میشود.» پرسيد: «آیا در آنموقع، دین من در سلامت است؟» فرمود: «بلی». (امالی صدوق، ص۹۳)
۴- قرآن کریم میفرماید: «ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم» (سوره قدر، آیه۱) و نیز میفرماید: «ماه رمضان، ماهی است که قرآن برای هدایت مردم در آن نازل شده است.» (سوره بقره، آیه ۱۸۵)
اینگونه بود که علی که فاطمه را درک کرده بود، شب قدر را درک کرده بود؛ پس شب قدر هم علی را درک کرد و او را در سلامت کامل به خدایش رساند: در شب قدر ضربت خورد و در شب قدر به شهادت رسید.
آیا تقارن فاطمه، شب قدر، رمضان و علی اتفاقی است؟ حاشا و کلا که کار خدا بیهدف و اتفاقی باشد. ما که نه سر علی را میشناسیم، نه سر فاطمه را، همان بهتر که از بحث رابطه این دو حقیقت عظیم که در شب قدر تلاقی میکنند، صرفنظر کنیم؛ اما آیا از همین معمای آفرینش، معبری بهسوی درک شب قدر هم نزنیم؟
چهکسی میتواند شب قدر را درک کند؟ قطعا مهمترین مقامی که این شب را درک میکند، مقام امامت است که در این شب فرشتگان به اذن خدا به محضر او نازل میشوند (تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر)؛ مقامی که در درجه اول از آن پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود و پس از او به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و بقیه امامان رسید. اگر چنین است، آیا نباید بگویند: «اگر کسی حقیقت امام را درک کرد و توانست همواره در محضر باطنی امام باشد، شب قدر را هم درک میکند»؟ پس چرا گفتهاند: «کسی که فاطمه را درک کند، شب قدر را درک کرده»؟ فاطمه که امام نبود.
چرا ائمه را گذاشته و از فاطمه (سلاماللهعلیها) سخن گفتهاند؟
اسرار وجودی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بسیار عظیم و پیچیده است؛ اسراری که همگی به نحوه رابطه ولایی ایشان در عالم برمیگردد.
ایشان واسطه در ولایتند: امالائمه هستند؛ و تو مپندار که مادر ائمه بودن، تنها یک لفظ تشریفاتی است و هیچ حقیقتی را پشت سر خویش ندارد. حقیقت «ام» بودن، همان منشا و مولد بودن است. مادر کسی است که جان فرزند را در درون خود میپرورد، هستی فرزند از او رمق میگیرد، و غذای فرزند از شیره جان اوست. اگر باطن این روابط ظاهری، درک شود، رابطه فاطمه و امامان درک خواهد شد؛ و اینگونه است که فاطمهای که خود امام نیست، اسوه امامان پس از خویش است و تمام امامان به فرزندی او افتخار میکنند: «فی ابنه رسول الله لی اسوه حسنه» (امام زمان (علیهالسلام)، در الاحتجاج طبرسی، ج۲، ص۴۶۶؛
و قریب به همین مضمون از امام کاظم (علیهالسلام) هم روایت شده است: (مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۸۷).
اما چگونه امالائمه، با اینکه امام نیست، به این مقام عظیم رسیده است؟ اگر کسی بخواهد ویژگیهای این شخصیت عظیم عالم را برشمرد، بیتردید اولین و مهمترین ویژگی، نقش بیبدیل ایشان در تثبیت و حمایت از ولایت و امامت امیرالمومنین (علیهالسلام) است: امام، زمانی امامتش آشکار میگردد که امتی همراهیاش کنند، و فاطمه در بزنگاه تاریخ، باری را که یک امت باید بر دوش میکشید، به تنهایی بر دوش کشید؛ و تاریکترین لحظات تاریخ را، که قرنها دسیسه کردند تا مخفی بماند، روشن نگاه داشت؛ نه فقط با خطبه خود، با گریههای خود، و با شهادت خود، بلکه با قبر مخفی خود، علامت سؤال بزرگی را در برابر هر مسلمانی که حتی اسمی از ولایت نشنیده باشد، قرار میدهد تا تابلوی راهنمایی باشد برای جانهای جویای حقیقت که راه را گم نکنند.
اینگونه است که فاطمه برترین شهید راه امامت میگردد، و لذا اگر شب قدر شب امامت است، شب فاطمه هم هست و اگر کسی فاطمه را بشناسد، شب قدر را میشناسد. و تو باور نکن که کسی که امام را تنها در خاطرات ذهنی، و نه در رهبری عینی، قبول دارد، و با انکار عملی ولایت، بهجاهلیت بازگشته و به مرگ جاهلی خواهد مُرد، بتواند به شناختی از فاطمه و نشانی از شب قدر دست یابد. لذاست که اگر مکان قبر فاطمه بر نامحرمان باید مخفی بماند، زمان شب قدر نیز بر نامحرمان مخفی خواهد ماند؛
و تو بنگر که چه اندازه شیعه امام هستي، که به همان اندازه رد پایی از این دو را به تو خواهند گفت. اگر در ظاهر شیعه آنها شدی، در حد سه احتمال، هم حدود مکان قبر را به تو میگویند، هم حدود زمان قدر را؛ اما آنانکه با قلب خویش امام را یافته و به حقیقت تشیع رسیدهاند، چه؟ آنها که یافتهاند که ماییم که غایبیم، نه او؛ و از غیبت خویش بیرون آمده و با تمام حضور خویش به محضر حقیقت عالم رسیده، و بلکه هر لحظه خود را در محضر او مییابند و این حضور را با تمام وجود درک میکنند، آیا در شب نزول فرشتگان بر این محضر، غایبند؟ و اگر غایب نیستند و با حضور در محضر جان امام، شب قدر را درک میکنند، آیا قبر فاطمه بر آنها مخفی میماند؟ اللهم ارزقنا محبته و زیارته و شفاعته و جعلنا من شیعته و انصاره و الذابین عنه و المستشهدین بین یدیه. آمین یا رب العالمین
۲- پیامبر فرمود: «خداوند میفرماید اگر علی را نیافریده بودم، همتایی برای فاطمه پیدا نمیشد.» (عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۲۵) و نیز فرمود: «اگر خدا فاطمه را نیافریده بود، همتایی برای علی پیدا نمیشد.» (وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۷۴)
۳- پیامبر در فضیلت ماه رمضان خطبه میخواند. علی برخاست و سؤال کرد «برترین کارها در این ماه چیست؟» فرمود: «اجتناب از آنچه خدا حرام کرده» و آنگاه گریست. پرسید: «چرا میگریی؟» فرمود: «بهخاطر آنچه که در این ماه در خصوص تو حلال میشمرند. گویی تو را در حال نماز میبینم در حالیکه شقیترین اولین و آخرین، ضربتی بر فرق سرت میزند که محاسنت از خون تو رنگین میشود.» پرسيد: «آیا در آنموقع، دین من در سلامت است؟» فرمود: «بلی». (امالی صدوق، ص۹۳)
۴- قرآن کریم میفرماید: «ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم» (سوره قدر، آیه۱) و نیز میفرماید: «ماه رمضان، ماهی است که قرآن برای هدایت مردم در آن نازل شده است.» (سوره بقره، آیه ۱۸۵)
اینگونه بود که علی که فاطمه را درک کرده بود، شب قدر را درک کرده بود؛ پس شب قدر هم علی را درک کرد و او را در سلامت کامل به خدایش رساند: در شب قدر ضربت خورد و در شب قدر به شهادت رسید.
آیا تقارن فاطمه، شب قدر، رمضان و علی اتفاقی است؟ حاشا و کلا که کار خدا بیهدف و اتفاقی باشد. ما که نه سر علی را میشناسیم، نه سر فاطمه را، همان بهتر که از بحث رابطه این دو حقیقت عظیم که در شب قدر تلاقی میکنند، صرفنظر کنیم؛ اما آیا از همین معمای آفرینش، معبری بهسوی درک شب قدر هم نزنیم؟
چهکسی میتواند شب قدر را درک کند؟ قطعا مهمترین مقامی که این شب را درک میکند، مقام امامت است که در این شب فرشتگان به اذن خدا به محضر او نازل میشوند (تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر)؛ مقامی که در درجه اول از آن پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود و پس از او به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و بقیه امامان رسید. اگر چنین است، آیا نباید بگویند: «اگر کسی حقیقت امام را درک کرد و توانست همواره در محضر باطنی امام باشد، شب قدر را هم درک میکند»؟ پس چرا گفتهاند: «کسی که فاطمه را درک کند، شب قدر را درک کرده»؟ فاطمه که امام نبود.
چرا ائمه را گذاشته و از فاطمه (سلاماللهعلیها) سخن گفتهاند؟
اسرار وجودی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بسیار عظیم و پیچیده است؛ اسراری که همگی به نحوه رابطه ولایی ایشان در عالم برمیگردد.
ایشان واسطه در ولایتند: امالائمه هستند؛ و تو مپندار که مادر ائمه بودن، تنها یک لفظ تشریفاتی است و هیچ حقیقتی را پشت سر خویش ندارد. حقیقت «ام» بودن، همان منشا و مولد بودن است. مادر کسی است که جان فرزند را در درون خود میپرورد، هستی فرزند از او رمق میگیرد، و غذای فرزند از شیره جان اوست. اگر باطن این روابط ظاهری، درک شود، رابطه فاطمه و امامان درک خواهد شد؛ و اینگونه است که فاطمهای که خود امام نیست، اسوه امامان پس از خویش است و تمام امامان به فرزندی او افتخار میکنند: «فی ابنه رسول الله لی اسوه حسنه» (امام زمان (علیهالسلام)، در الاحتجاج طبرسی، ج۲، ص۴۶۶؛
و قریب به همین مضمون از امام کاظم (علیهالسلام) هم روایت شده است: (مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۸۷).
اما چگونه امالائمه، با اینکه امام نیست، به این مقام عظیم رسیده است؟ اگر کسی بخواهد ویژگیهای این شخصیت عظیم عالم را برشمرد، بیتردید اولین و مهمترین ویژگی، نقش بیبدیل ایشان در تثبیت و حمایت از ولایت و امامت امیرالمومنین (علیهالسلام) است: امام، زمانی امامتش آشکار میگردد که امتی همراهیاش کنند، و فاطمه در بزنگاه تاریخ، باری را که یک امت باید بر دوش میکشید، به تنهایی بر دوش کشید؛ و تاریکترین لحظات تاریخ را، که قرنها دسیسه کردند تا مخفی بماند، روشن نگاه داشت؛ نه فقط با خطبه خود، با گریههای خود، و با شهادت خود، بلکه با قبر مخفی خود، علامت سؤال بزرگی را در برابر هر مسلمانی که حتی اسمی از ولایت نشنیده باشد، قرار میدهد تا تابلوی راهنمایی باشد برای جانهای جویای حقیقت که راه را گم نکنند.
اینگونه است که فاطمه برترین شهید راه امامت میگردد، و لذا اگر شب قدر شب امامت است، شب فاطمه هم هست و اگر کسی فاطمه را بشناسد، شب قدر را میشناسد. و تو باور نکن که کسی که امام را تنها در خاطرات ذهنی، و نه در رهبری عینی، قبول دارد، و با انکار عملی ولایت، بهجاهلیت بازگشته و به مرگ جاهلی خواهد مُرد، بتواند به شناختی از فاطمه و نشانی از شب قدر دست یابد. لذاست که اگر مکان قبر فاطمه بر نامحرمان باید مخفی بماند، زمان شب قدر نیز بر نامحرمان مخفی خواهد ماند؛
و تو بنگر که چه اندازه شیعه امام هستي، که به همان اندازه رد پایی از این دو را به تو خواهند گفت. اگر در ظاهر شیعه آنها شدی، در حد سه احتمال، هم حدود مکان قبر را به تو میگویند، هم حدود زمان قدر را؛ اما آنانکه با قلب خویش امام را یافته و به حقیقت تشیع رسیدهاند، چه؟ آنها که یافتهاند که ماییم که غایبیم، نه او؛ و از غیبت خویش بیرون آمده و با تمام حضور خویش به محضر حقیقت عالم رسیده، و بلکه هر لحظه خود را در محضر او مییابند و این حضور را با تمام وجود درک میکنند، آیا در شب نزول فرشتگان بر این محضر، غایبند؟ و اگر غایب نیستند و با حضور در محضر جان امام، شب قدر را درک میکنند، آیا قبر فاطمه بر آنها مخفی میماند؟ اللهم ارزقنا محبته و زیارته و شفاعته و جعلنا من شیعته و انصاره و الذابین عنه و المستشهدین بین یدیه. آمین یا رب العالمین