اینم کار امروز صبح من...ایده پردازی و ترسیم 35 دقیقه.......نامردی نکنین من این همه نظر میدم شومام نطر بدین دیگه به قول مازیار کوبنده
مشاهده پیوست 206750
میدونید اینجور وقتا مشکل از کجاست...مشکل از 2 چیزه اونم اینه که یا معمار نیستیم و تلاشمون بی فایده س و بهتره بکشیم کنار و بریم سراغ یه کاره دیگه و یا اینکه مشکل از نداشتن اعتماد به نفسِ
اعتماد به نفس تو طراحی منظورمه...ما از نحوه ی ترسیممون خجالت می کشیم ...از اینکه یه نفر فک کنه دستمون ضعیفه...من قبلا یه کلیپی اینجا گذاشتم که اسکیس کالاتراوا بود...تحسین برانگیز بود که اون طرحهای شگفت انگیز به اون راحتی رو کاغذ پیاده می شد...یه چیزیو در نظر داشته باش که اسکیس خوب اسکیس بیانگر و مفهوم رسانِ و به همین حد کفایت می کنه و زیبایی و رنگ و لعاب در درجه ی بعدیه...ما می خوایم وقتی اسکیس میزنین از اول تا اخرش تمیز و بی نقص باشه که این مهترین اشتباهمونه ...نمیشه که
حالا شما یه کاری کن ...هر ایده ای که دارید اصلا به عمد بیاید به شکلی کاملا مسخره و مبتدیانه و بدون رعایت هندسه ترسیم و با هر وسیله ای حتی خطکش روی کاغذ بیارید ...ازاد از هرگونه ترس از قضاوت شدن...
همیشه و در همه حال ... مثل همین اواتار خودتون... تضمین می کنم به طرحهای جالبی میرسید...با این کار درایور دستتون تو مغزتون نصب میشه ...و مغز قادر به شناساییه دست میشه و براحتی میتونه دستوراتو به دست انتقال بده و دست اونو اجرا می کنه ...قبلا هم گفتم که توقع زیادیه که از مغز بخوایم کاریو انجام بده که تا حالا ندیده...با این کار کم کم بعد دو هفته کارها رو پیشرفت میره ...
خیلیا هستن که همچین خودشونو قبول دارن که اصن یه چیزی... قافل از اینکه اینا نقاشن نه معمار انصافا هم نقاش خوبین ... ولی معمار باید با چند تا خط مفهومو برسونه و نشینه پای صغری کبری
شما این اسکیس هارو نگاه کن... من مطمئنم حداقل 70 درصد بچه های اینجا دستشون از اینا قویتره ولی ما و اکثر اساتید ما مفاهیمو ول کردیم چسبیدیم به نقاشی
مشاهده پیوست 206874
پشت دریاها شهری استدوستان مهندس!!! میشه بم بگین با شنیدن عبارت "ادبیات معاصر" جی ب ذهنتون می رسه؟؟؟ (در حد 1 جمله) ادیبان حتما بجوابن!!!
دوستان مهندس!!! میشه بم بگین با شنیدن عبارت "ادبیات معاصر" جی ب ذهنتون می رسه؟؟؟ (در حد 1 جمله) ادیبان حتما بجوابن!!!
ایده ی من!!! ببین باش موافقی؟؟؟پشت دریاها شهری است
كه در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنیاند.
پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
قبول دارم اینا رو!!! همینطور برای سجی رو!!! نظرتو راجع ب کانسپتم می گی؟؟؟با اجازه اهل فن :
شفافیت - صراحت- مخاطب محور(توجه به رابطه)-اجتماع و فرهنگ و اینا![]()
قبول دارم اینا رو!!! همینطور برای سجی رو!!! نظرتو راجع ب کانسپتم می گی؟؟؟
می دونی؟؟؟؟ من ب دنبال تک بیت ها نیستم!!! دنبال درد مشترکم!!! شعرا در طول تاریخ دغدغه ی آزاد سخن گفتن داشتن!!! نمونش فراوانن!!! اون جمله ک نوشتم از خود فروغه!!!درسته که شاملو میگه هرگز اشعار فروغ رو نمیتونم با صدای بلند بخونم اما اصلا قبول ندارم جمله ای که برای فروغ نوشتید. مفهوم ظاهری شعر به کنار اما تصویر پیش زمینه شاعر مهمه درباره فروغ میشه: جسارت در بیان(با توجه به دوره ای که شاعر در اون زندگی میکرده) . پس توی طرح شاید بیشتر نیاز به یک حرکت شارپ و قوی باشه تا ازادی بیش از حد
بطور کلی فکر میکنم حرکت خطی باید باشه توی این موضوعات چون شعر یک روند عموما صعودی ئه نه یک حرکت شعاعی که حول یک نقطه در چرخش باشه
وآزدای که میگین نباید تبدیل به بی قید و بندی توی طرح بشه
درباره سهراب دویدن در دشت رو گفتید اما در مورد فروغ هم صادقه مهمترین شعرش که توی دیوان اخرش بود و روی سنگ قبرش نوشتند:ای مهربان اگر به خانه من امدی برایم چراغ بیاور و یک پنجره که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم شاید بتونم بگم این شعرش یک معماری رو داره تصویر میکنه
بله و البته شفافیت.سبکی..................و میتونه با نور ادغام بشه و تاریکیهارو از میان برداره که در واقع ادبیات در تمام دوران برای زدودن تاریکیهاست............در یک کلمه بخوایم توصیف کنیم باید بنایی آزاد طراحی بشه که خودتم بهش اشاره کردی. شعر معاصر و کلا شعر و ادبیات واقعیت رو به تجرید میکشونه و معماری تجرید رو به واقعیت تبدیل میکنه شاید این تقابل دو تایی رو بشه با یک نوع فولدینگ ایرانی نشون داد(البته این نظر منه) یا مثلا تقابل نور و تاریکی....(باید حداکثر حواس رو درگیر کرد)..... میشه از موسیقی استفاده کرد با اوردن آب به درون بنا و شکستگی در مسیرش مثل باغهای ایرانی تا صداش حس بشه.با گلهای یاس و گلهای معطر دیگه............با مصالحی که حس سبک بودن رو القا کنه.این نر من بود مهندس اگه خواستی طرحی بزنی حتما مارو در جریان بزار همین پرسیدنا باعث میشه بیشتر فکر کنیم بازم از این جور ایده ها اومد تو ذهنت اینجا عنوان کن.ما هم استفاده کنیمایده ی من!!! ببین باش موافقی؟؟؟
نیما: نظام شعر کلاسیک ایرانی را تحت تاثیر شعرا غربی شکست!!! (ایده ی سطحی بصری:تبدیل تعادل متقارن ب تعادل نامتقارن!!!)
چرا شکست؟؟؟ تا شاعر "آزادی" عمل بیشتری در بیان مفاهیم داشته باشد!!! برای چه؟؟؟ برای جنبش مشروطه!!! (رسیدن ب آزادی)
شاملو: تمامی واژه های جهان را در اختیار داشتیم و آن نگفتیم ک ب کار آید، چرا که تنها یک سخن در میان نبود، "آزادی" ما نگفتیم تو تصویرش کن!!!
شاملو: یک شاعر در حد تمام و کمال تبدیل ب یک آنارشیست می شود!!! نمونه: شاهین نجفی (از پیروان شاملو)
شاملو: زندگی نامه برای آزادی!!! مجوز نگرفتن کتابهایش در آخر عمر!!!
فروغ: هنر خودم را برای نابرابری زنان و مردان ب کار می گیرم!!!
فریدون فرخزاد:...
سهراب:میل ب آزادی و ترس و از ان!!! اشاره ب دشت و دویدن در آن!!! شاعر خجول!!! ( اریک فروم: هر جه آزادی شخص بیشتر شود احساس عدم امنیت بیشتر می شود)
و...
شعرا هم اکنون: در انزوا و حق حرف زدن ندارند!!!
هدف غایی ادبیات معاصر: آزادی
کانسپت: آزادی در دید، آزادی در سیرکولاسیون، آزادی در رشد نمو (باغسازی ژاپنی)، آزادی در کلام و...
قبول داری مهندس؟؟؟
می دونی؟؟؟؟ من ب دنبال تک بیت ها نیستم!!! دنبال درد مشترکم!!! شعرا در طول تاریخ دغدغه ی آزاد سخن گفتن داشتن!!! نمونش فراوانن!!! اون جمله ک نوشتم از خود فروغه!!!
ب قول شاپور بختیار آزادی اینه ک اشخاص ازاد در کلام باشن و مطالباتشونو پی بگیرن!!! نه اینکه هر کاری دلشون خواست انجام بدن!!! منظور من از آزادی در معماری ب قول رفتار گرا ها تقویت حس آزادی در کلام و دید و... در شخص داخل فضاس!!! مث اینکه تو ذهن سهرای قدم میزنه!!! دور هم جمع بشن و با آسودگی حرفشونو بزنن و بیم دوخته شدن لبانشونو مث فرخی یزدی نداشته باشن!!! من دنبال نشان دادن بصری آزادی نیستم!!! دنبال احساسشم!!!
وقتی یه همچین موضوعی رو میخای تحلیلش بکنی برای خودت به نظر من باید ببینی گذشته این موضوع چی بوده و تحت تاثیر چه چیزایی به این که الان هست رسیدهدوستان مهندس!!! میشه بم بگین با شنیدن عبارت "ادبیات معاصر" جی ب ذهنتون می رسه؟؟؟ (در حد 1 جمله) ادیبان حتما بجوابن!!!
پشت دریاها شهری است
كه در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنیاند.
پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
مهندس ب جز فولدینگ بقیه ایده هات مث مال خودمه!!!بله و البته شفافیت.سبکی..................و میتونه با نور ادغام بشه و تاریکیهارو از میان برداره که در واقع ادبیات در تمام دوران برای زدودن تاریکیهاست............در یک کلمه بخوایم توصیف کنیم باید بنایی آزاد طراحی بشه که خودتم بهش اشاره کردی. شعر معاصر و کلا شعر و ادبیات واقعیت رو به تجرید میکشونه و معماری تجرید رو به واقعیت تبدیل میکنه شاید این تقابل دو تایی رو بشه با یک نوع فولدینگ ایرانی نشون داد(البته این نظر منه) یا مثلا تقابل نور و تاریکی....(باید حداکثر حواس رو درگیر کرد)..... میشه از موسیقی استفاده کرد با اوردن آب به درون بنا و شکستگی در مسیرش مثل باغهای ایرانی تا صداش حس بشه.با گلهای یاس و گلهای معطر دیگه............با مصالحی که حس سبک بودن رو القا کنه.این نر من بود مهندس اگه خواستی طرحی بزنی حتما مارو در جریان بزار همین پرسیدنا باعث میشه بیشتر فکر کنیم بازم از این جور ایده ها اومد تو ذهنت اینجا عنوان کن.ما هم استفاده کنیم
درد مشترک و خوب اومدی...آدم همیشه دنبال چیزیه که نداره الان فکر میکنم مهمه که بدونیم معماری ما چی نداره اون رو بهش ببخشیم حالا یا آزادی باشه یا هر چی
اون جمله فروغ مال اولای شعرشه :دی
از نظر من درد مشترک شاعر ها نگه داشتن آدم ها کنار همه ... تنهایی ...شاید شعر بهانه دور هم جمع شدن ئه
(البته اینا حرف زدنش راحته به خط و صفحه و حجم که برسه اون درد مشترک ظهور میکنه)
وقتی یه همچین موضوعی رو میخای تحلیلش بکنی برای خودت به نظر من باید ببینی گذشته این موضوع چی بوده و تحت تاثیر چه چیزایی به این که الان هست رسیده
خوب یه جا مولانا رو داریم کاملا عرفانی میگه
یه سمت فردوسی حماسی میگه
میرسیم به سهراب یا همین حیدر بابا خودمون
هر شاعری من باب و مقتضی دوران خودش سعی میکنه حرف دل جامعه اش رو بگه
به نظر من ادبیات معاصر دچار نوعی سرگردانیه ...دچار نوعی بی هویتی .....خود درگیری ...نشات گرفته از همین جامعه ما
شاعر که میشوی خیال تو یعنی حکومت دوست .....
مرسی مهندس!!! استفاده کردیم...قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آروزی مروارید،
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
«دور باید شد، دور.
مرد آن شهر، اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود
هیچ آئینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود
دور باید شد، دور
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره هاست.»
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
پشت دریاها شهری ست
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف
خاک موسیقی احساس تو را می شنود
و صدای پر مرغان اساططیر می آید در باد
پشت دریا شهری ست
که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.
پشت دریاها شهری ست!
قایقی باید ساخت .سهراب سپهری
با اجازه ات کاملش رو گذاشتم
به به داش علی گلسلام به همه دوستای گلم.......خواستم خسته نباشید بگم بهتون و انشالله که سرشار از انرژی و امید به پیش برید و نتیجه عالی بگیرید
به امید این که روزی بشنوم همتون تو بهترین دانشگاهها پذیرفته شدید![]()
به به داش علی گل
چه خبرا .....ایشالااااااااااا همه با هم
ایده ای داری درباره این موضوع؟؟؟آقا مازیار هم کانسپتت رو خیلی دوس دارم هم موضوعتو...
با نظره پویان خیلی موافقم ...
بانظره سجادم همینطور...
اما نشون دادنه این داستانا توی فرم به نظرم یه کوچولو سخت میشه مثلا اگه بخاییم نظره پویانو مبنا قرار بدیم اون سردرگمی و آشفتگی رو باید با دیکانسراکشن نشون بدیم... و این, همه زحمتامون رو از بین میبره...
نظره سجاد اما میتونه به معماری ایرانی نزدیکتر بشه همینطور که خودت گفتی به ایده هات شبیه تره...
منم در مورد ادبیات وشعر معاصر باهات کاملا موافقم...
اگه دکتر شریعتی رو آینه ی تمام نمای ادبیاته معاصر بدونیم از همه ی متن ها و کتابها و گفته هاش به یه جور تناقض میرسیم...اینکه واقعا تو فکرش چی گذشته و چطوری انسان رو به پست ترین نقطه میکشونه ودر جاهایی همین انسان رو به اوج میبره ...ایده ای داری درباره این موضوع؟؟؟
تو ادبیات پست مدرن این تناقض وجود داره!!! رضا براهنی پایه گذارش بود!!! دقیقا دیکانستراکشنه!!! مث مرکز وکسنر (آیزنمن) من این نوع برخورد و دوس ندارم!!!اگه دکتر شریعتی رو آینه ی تمام نمای ادبیاته معاصر بدونیم از همه ی متن ها و کتابها و گفته هاش به یه جور تناقض میرسیم...اینکه واقعا تو فکرش چی گذشته و چطوری انسان رو به پست ترین نقطه میکشونه ودر جاهایی همین انسان رو به اوج میبره ...
نظره من در مورده ادبیات معاصر یه جورایی با نگرشه دکتر شریعتی به دنیا و آدماش یا حتی خدا همین تناقض و تکراره تناقضه...
سهراب فقط شاعر و نقاش درونگرایی بود اصلا خجالتی نبود!ایده ی من!!! ببین باش موافقی؟؟؟
نیما: نظام شعر کلاسیک ایرانی را تحت تاثیر شعرا غربی شکست!!! (ایده ی سطحی بصری:تبدیل تعادل متقارن ب تعادل نامتقارن!!!)
چرا شکست؟؟؟ تا شاعر "آزادی" عمل بیشتری در بیان مفاهیم داشته باشد!!! برای چه؟؟؟ برای جنبش مشروطه!!! (رسیدن ب آزادی)
شاملو: تمامی واژه های جهان را در اختیار داشتیم و آن نگفتیم ک ب کار آید، چرا که تنها یک سخن در میان نبود، "آزادی" ما نگفتیم تو تصویرش کن!!!
شاملو: یک شاعر در حد تمام و کمال تبدیل ب یک آنارشیست می شود!!! نمونه: شاهین نجفی (از پیروان شاملو)
شاملو: زندگی نامه برای آزادی!!! مجوز نگرفتن کتابهایش در آخر عمر!!!
فروغ: هنر خودم را برای نابرابری زنان و مردان ب کار می گیرم!!!
فریدون فرخزاد:...
سهراب:میل ب آزادی و ترس و از ان!!! اشاره ب دشت و دویدن در آن!!! شاعر خجول!!! ( اریک فروم: هر جه آزادی شخص بیشتر شود احساس عدم امنیت بیشتر می شود)
و...
شعرا هم اکنون: در انزوا و حق حرف زدن ندارند!!!
هدف غایی ادبیات معاصر: آزادی
کانسپت: آزادی در دید، آزادی در سیرکولاسیون، آزادی در رشد نمو (باغسازی ژاپنی)، آزادی در کلام و...
قبول داری مهندس؟؟؟
موضوع پایان نامه من خانه شعر سهرابه!!کاش منم سر بحث رسیده بووودمبله و البته شفافیت.سبکی..................و میتونه با نور ادغام بشه و تاریکیهارو از میان برداره که در واقع ادبیات در تمام دوران برای زدودن تاریکیهاست............در یک کلمه بخوایم توصیف کنیم باید بنایی آزاد طراحی بشه که خودتم بهش اشاره کردی. شعر معاصر و کلا شعر و ادبیات واقعیت رو به تجرید میکشونه و معماری تجرید رو به واقعیت تبدیل میکنه شاید این تقابل دو تایی رو بشه با یک نوع فولدینگ ایرانی نشون داد(البته این نظر منه) یا مثلا تقابل نور و تاریکی....(باید حداکثر حواس رو درگیر کرد)..... میشه از موسیقی استفاده کرد با اوردن آب به درون بنا و شکستگی در مسیرش مثل باغهای ایرانی تا صداش حس بشه.با گلهای یاس و گلهای معطر دیگه............با مصالحی که حس سبک بودن رو القا کنه.این نر من بود مهندس اگه خواستی طرحی بزنی حتما مارو در جریان بزار همین پرسیدنا باعث میشه بیشتر فکر کنیم بازم از این جور ایده ها اومد تو ذهنت اینجا عنوان کن.ما هم استفاده کنیم
ببین مهندس به نظر من تو باید علاوه بر اینکه شاعرارو میشناسی و میفهمی که چی میخواستن ببینی که خودتم چی میخوای و کدومش با تو همسو و هم رایه که بتونی تو این زمینه کار کنی و گر نه حرف ضد و نفیض زیاده...مثلا سهراب و اخوان هر دو از شرایط گله میکنن اما تفاوت دیدگاه و بیان از زمین تا اسمونه ...و همینطور الی اخر..باید هدفت رو مشخص کنی.هدف چیست؟مثلا فرهنگ سازی...باید ببینی از دید خودت دیدگاه و بیان کدوم شاعر به فکر تو نزدیکه و بعد اونو به معماری تبدیل کنی.ایده ای داری درباره این موضوع؟؟؟