تفاوت نسل دهه 50 و 60 .....يک دنيا فاصله ميان دو دهه

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اگر اين روزها يکي از متولدان اواخر دهه 50 در دانشگاه‌هاي ايران با يکي از متولدان سال 68 هم‌دوره شود، قطعا به پايان ترم نرسيده، ديوانه مي‌شود! دليل هم مشخص است؛ جوان متولد سال 59 يا حتي 60، يک جوان متولد سال 68-67 را اصلا درک نمي‌کند. اصلا نمي‌فهمد که او از يک ترانه رپ، چه لذتي مي‌برد که هر روز دنبال جديدش است. حالا حساب متولدان سالهاي اوليه يا مياني دهه 50 که جداست. آن طرف هم متولد سالهاي مياني و پاياني دهه 60 هم درکي از بزرگترهاي خودش ندارد. از شجريان و شهرام ناظري هيچ سر در نمي‌آورد. اسطوره‌اش در موسيقي محسن چاووشي و يگانه است و محمدرضا گلزار و مهناز افشار را مي‌پسندد. خسرو شکيبايي برايش چندان نوستالژي جذابي نيست، از آژانس شيشه‌اي چيزي درک نمي‌کند. اگر نسل دهه 50 تا همين امروز در روياي چه گوارا زندگي مي‌کند، اما نسل دهه 60 (آخر دهه 60) در تلاش است که بالاخره زندگي را به طريقي بگذراند. گويا نسل دهه 60 تنها مي‌خواهد زندگي کند، نه چيز ديگر.
هزار جور تفاوت ديگر هم مي‌توان براي اين دو نسل ديد که البته هيچ کدام مطلق نيستند. اما به هر حال آنقدر تفاوتها زياد هست که دهه پنجاهي‌ها به دهه شصتي‌ها خرده بگيرند و شصتي‌ها به يک دهه پيش از خود غر بزنند. همه اين تفاوت‌ها و شکوه و گلايه‌ها، بهانه‌اي است براي يک کنکاش در اين دو نسل. براي جستجو در تفاوت‌ها و شايد رسيدن به چرايي آنها.
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تفاوت در عين بي‌تفاوتي

تفاوت در عين بي‌تفاوتي


متولدان دهه 50 به متولدان دهه 60 فخر مي‌فروشند که آموزه‌هاي آنها حداقل از تلويزيون عمق بيشتري با آن چيزي که تلويزيون ايران براي دهه بعدي پخش مي‌کرد، داشته است. اما دکتر حميد عبدالهيان، استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران، عقيده دارد، تفاوت سني در اين دو نسل به حدي نيست که موجب اين همه تفاوت و تضاد شود. او تفاوت در آموزه‌هاي پدر و مادر اين دو نسل را دليل تضادها مي‌داند: «وقتي مي‌گوييم نسل دهه 50، اين نيست که بچه‌ اين دهه در سال‌هاي 50 تربيت شده است، او در دهه 60 فقط مي‌توانست 10 سال داشته باشد و قطعا تربيت او مانند تربيت متولدان دهه 60 است. تنها تفاوت در آموزه‌هايي است که والدين آنها دارند. پدر و مادر يک متولد دهه 60، جواني بوده است که در دهه 50 رشد و ازدواج کرده است و پدر و مادر يک متولد دهه 50، تربيت شده دهه 40 است.»
به عقيده عبدالهيان، الگوهاي تربيتي در دهه 60 بازگشتي به سنت است: «ما وقتي از دهه 1350 بحث مي‌کنيم، درواقع از مدرنيته متاخري حرف مي‌زنيم که در دهه 50 رواج پيدا کرد. در دهه 50 سنتي فکر کردن اصلا کار خوبي نبود. نگاه تربيت سنتي وجود نداشت. تربيت‌ها تحت تاثير متغيرهاي اقتصادي و توسعه بود. درواقع نگاهي حاکم بود که رسانه‌ها ترويج مي‌کردند. حتي آن موقع آرمان‌هاي مشخصي داشتند. آن نسل سنت را گذاشته بود جلويش و مي‌گفت بد است. تحرکي که در دهه 50 مي‌بينيم و آرمان‌خواهي آن، نتيجه دوره توسعه متاخر است. اما نسلي که در دهه 60 رشد کرد، با پديده فروپاشي همه ايده‌هاي مربوط به توسعه و مدرنيزاسيون متاخر مواجه شدند. درواقع سيستم‌هاي زندگي محلي و بومي‌جايگزين شد. ايده بومي‌گرايي ترويج شد؛ اينکه مردم ايران خودشان با توجه به فرهنگ و زندگي‌شان، قالب توسعه را تعيين کنند.»
تغيير در فرهنگ، همان چيزي است که کلافگي دو نسل را در مواجهه با يکديگر به ارمغان مي‌آورد. آنطور که عبدالهيان تحليل مي‌کند، تغيير نوع توسعه و روي آوردن به بومي‌گرايي، در دهه 60، نتيجه‌اش را در دهه 70 رو مي‌کند: «پس از آن آرمان‌ها و ارزش‌هاي انتزاعي دو دهه تفاوت مي‌کند.»
اما يک تحول ديگر که بارها جامعه‌شناسان نسبت به آن هشدار داده‌اند، تفاوت جنسي در ورودي دانشگاه‌هاست؛ در دهه 50 و 60 تنها 30 درصد دختران دانشگاهي مي‌شدند، اما با شروع دهه 70، نسبت جنسي دانشجويان به سود دختران تغيير کرد. به طوريکه اکنون 64 درصد صندلي‌هاي دانشگاه‌ها متعلق به دختران است. عبدالهيان در اين باره مي‌گويد: «همين تغيير تناسب جنسي، تحولاتي را وارد نظام ذهني نسلها مي‌کند که عمدتا بر ارزشها تاثير دارد. عموما بخش اعظم تربيت بر عهده مادرهاست. وقتي مادرها تحصيلات فرا مي‌گيرند، نوع آموزش‌هايي که به بچه‌ها منتقل مي‌کنند، متفاوت مي‌شود. ضمن اينکه تفاوت جنسي بين نسل دختر و پسر ايجاد مي‌شود. پسرها در حالي که در فکر بازتوليد ارزش‌هاي نسل‌هاي قديمي‌بودند، دخترها ارزش‌هاي جديدي توليد مي‌کردند. همين تفاوت، نظام ارزشي را بهم مي‌زند؛ نوع انتخاب همسر، الگويي براي تعداد فرزندان و نوع نگرش به آن تغيير مي‌کند.»
به گفته عبدالهيان، تفاوت‌هاي سني در دهه 60، در دهه 70 بروز پيدا مي‌کند که عمده آن هم در توليد ارزش‌ها ميان دختران است. او همچنين مي‌گويد: «با وجود مدرنيته متاخر، متولدان دهه 50، آخرين بازمانده‌هاي نسل‌هاي کهن خانواده‌هاي ايراني هستند. درواقع سنتي‌ترند. به ارزش‌ها پايبندي بيشتري دارند، تمايل به تغيير ارزش در آنها کمتر است و در نهايت شورش و عصيان کمتري در آنها ديده مي‌شود. اما در دهه 60 عصيان بيشتر است. متولد دهه 60 در دهه 70 و 80 مي‌خواهد به همه آموزه‌هاي تاريخي مدرنيته متاخر متلاشي شده در دهه 50 و قبل از آن پاسخ بدهد و مشکل همين جاست.»
به حرف‌هاي ابتدايي عبدالهيان اگر توجه کنيم، اين حرف‌هاي او بيشتر قابل درک مي‌شود؛ در دهه 60، هيچ اثري از مدرنيته و توسعه به سبک ديگر، وجود نداشته است. پس در دهه 70، متولد دهه 60 دنبال اتفاق ديگري مي‌گردد: «متولد دهه 60 سنتي بار نمي‌آيد. در دهه 60 خيلي از آموزه‌هاي مدرنيته و حتي سنت فرو ريخته است. پس بايد ارزش جديدي توليد کند.»
برخي عقيده دارند جنبش دانشجويي كه در ميانه‌هاي دهه 70 شكل گرفت، برآمده از همان آرمان‌خواهي نسل دهه 50 است. چيزي که پس از آن و با ورود متولدان سال‌هاي 60 ديگر اتفاق نيفتاد. اما عبدالهيان عقيده دارد که نگاه نسل‌ها به تحولات دنيا و ايران بيروني شده است: «ايراني‌ها ادعاي تمدن دارند که بالاخره هزينه‌بر است. نسل‌ها به فراخور درکي که از ادعاي تمدن دارند؛ تغيير موضع مي‌دهند. به اين آگاهي مي‌رسند که بايد نگاه به بيرون داشته باشند. تا سال 70 نسل‌هاي قديمي‌فکر مي‌کردند که بايد بر اساس شرايط درون جامعه ايران عمل کنند. اما در دهه 80 و به ويژه چهار پنج سال گذشته نسل جديد متوجه شده است بايد به مسائل بيروني توجه کند. گو اينکه جامعه ايران در مرحله گذار است، بايد 15-10 سال صبر کرد تا به جايي برسد. ضمن اينکه احتمالا نسل‌ها در حال بازانديشي خودشان هستند. در حال تعيين تکليف امور مهم و خودشان هستند. الان حرف زدن درباره ارزش‌ها کار ساده‌اي نيست.»
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گذر از لطافت به خشونت

گذر از لطافت به خشونت


به نظر در عنوان اين بخش کمي‌غلو شده است. اما گفت وگو با يک روانشناس چنين نتيجه‌اي مي‌دهد. دکتر روزبياني، عقيده دارد اتفاقاتي که دو نسل دهه 50 و دهه 60 به چشم ديده است و احساساتي که در سال‌هاي جنگ و پس از آن تجربه کرده، به تفاوت‌هاي فاحشي در اختلالات رواني و رفتاري اين دو نسل منجر شده است: «آنهايي که از سال 60 به بعد متولد شده‌اند، آسيب‌پذيري بيشتري دارند؛ اعتياد، افسردگي، اضطراب و... ناشي از دوراني است که آنها در آن بدنيا آمده‌اند. حتي پدر و مادرها اضطراب و استرس فراواني داشتند که به کودکان خردسال خود انتقال دادند. آنها معمولا در اواخر دهه 50 ازدواج کرده‌اند؛ استرس انقلاب، پس از آن استرس و ترس از جنگ و بمباران، همه اينها به اکنون رسيده است و نسل دهه 60 را آسيب‌پذيرتر کرده است.»
آنطور که روزبياني مي‌گويد علاوه بر جنگ، شرايط فعلي اقتصادي و اجتماعي، تاثيرات بيشتري در اين آسيب‌پذيري دارد: «نسل دهه 50، راحت‌تر زندگي مي‌کنند. راحت‌تر تشکيل زندگي داده است. سر کار رفته است. اما الان براي نسل دهه 60 استرس بيکاري و تورم و ازدواج وجود دارد. آنهايي که در دهه 60 به دنيا آمدند، گرفتاري‌هاي دهه 60 را داشتند؛ آن موقع در جنگ بوديم، نهادهاي آموزشي نمي‌توانستند به خوبي به وظيفه خود عمل کنند. رفاه کنوني نبود، نهادها در خدمت جنگ بودند. اين نسل استرس و نگراني همه چيز را داشتند. بچه دهه 50 وقتي در دهه 70 دنبال کار مي‌گشت، راحت‌تر به نتيجه مي‌رسيد. بچه‌هاي دهه 50 کلا باتجربه‌تر هستند.» البته نبايد فراموش کرد که مخاطب روزبياني متولدان سالهاي پاياني دهه 50 و ابتدايي دهه 60 هستند.
روزبياني به عوارض پس از جنگ اشاره مي‌کند که گويا براي متولدان دهه 60 بيشتر است: «تغييرات در متولدان دهه 50 و 60 حتي در نوع جنايت‌هاي آنها هم تاثير دارد، اختلالات رفتاري هم بدتر شده است؛ اگر قبلا با يک گلوله کسي را به قتل مي‌رساندند، اما اکنون با 10 يا 20 گلوله هم طرف راضي نمي‌شود. بچه‌هاي دهه 50 کلا ملايمتر هستند، اما متولدان دهه 60 خشونت بيشتري دارند. اختلالات رواني بيشتر شده است. نوع خشونت فرق کرده است.»
روزبياني نقبي هم به ازدواج مي‌زند که سنش براي متولدان دهه 60 بيشتر از نسل پيش از آن شده است: «وقتي سن ازدواج بالا مي‌رود، جرم و جنايت و اضطراب و استرس هم بيشتر مي‌شود.»
احتمالا اکنون براي انتخاب عنوان بالا، حق مي‌دهيد.
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
طلاق براي دهه 60

طلاق براي دهه 60


همه خشونت و استرس براي دهه 60 شد، گويا طلاق هم در نسل دهه 60 بيشتر است. عبدالهيان گفت که نسل دهه 50 آخرين بازمانده‌هاي خانواده سنتي ايراني هستند. دکتر علي نجفي توانا، حقوقدان عقيده دارد به دليل همين نگرش کمي‌سنتي‌تر در خانواده‌هاي نسل دهه 50، طلاق جدايي کمتري در اين نسل ديده مي‌شود. البته اين گفته را هم با بازه زماني تا متولدان سال‌هاي مياني دهه 50 در نظر بگيريد. بازه‌اي که روزبياني درباره آن چيزي نگفت و البته عقيده داشت، محکمتر از دهه‌هاي ديگر است.
نجفي توانا مي‌گويد: «فرزندان دهه 50 در دوره تغيير متولد شدند. آنها التهاب انقلاب و جنگ را تجربه کردند. در دوران سخت محاصره اقتصادي قرار داشتند، و از نظر شخصيتي آسيب‌پذيري ويژه‌اي نسبت به دهه‌هاي قبل و بعد خود دارند و اين قابل مقايسه نيست. اين افراد دوره طفوليت و نوجواني و جواني پر التهابي داشتند و مي‌توان گفت آسيب‌پذيري بيشتر و روحي و رواني بيشتري دارند. اما متولدان دهه 60 عمدتا دوران نوجواني و جواني خود را در شرايط باثبات‌تري سپري کردند. همين موجب تفاوت در انگاره‌ها و علايق و سلايق آنها نسبت به دهه قبل از خود است.»
او به عصر اينترنت اشاره مي‌کند که احتمالا هر چه بلا سر متولدان دهه 60 مي‌آيد به خاطر همين بلاي خانمان‌سوز است: «متولدان دهه 60 نسبت به دوره قبل ويژگي متفاوتي دارند که آن ورود به عصر اينترنت است. کامپيوتر و اينترنت، تحولات شديد اقتصادي و فرهنگي به همراه داشته است.»
نجفي توانا در نهايت به همان پرخاشگري نسل دهه 60 مي‌رسد که روزبياني هم گفته بود: «تحولات اينترنتي و کامپيوتري باعث رفتارهاي ضد اجتماعي مي‌شود. رفتارهاي اين گونه افراد، عمدتا حالت‌هاي پرخاشگري، عصبيت‌هاي ناگهاني، ارزش‌گريزي و نظم‌گريزي و در مواردي مشكلات رفتاري ديگري را در پي دارد؛ چيزي که در متولدين دهه 50 کاملا متفاوت است.»
اين حقوقدان در نهايت به اين نتيجه مي‌رسد؛ خانواده‌اي که يک متولد دهه 60 تشکيل مي‌دهد، به مراتب متزلزل‌تر از خانواده متولد دهه 50 است: «نبود امکان ازدواج براي متولد دهه 60 و تبعيض در روابط اجتماعي، همچنين پايبند نبودن به اصول و ارزش‌هاي خانوادگي موجب شده است که زندگي خانوادگي اين افراد دوام چنداني نداشته باشد. البته پديده‌هايي که در طلاق هر دو گروه موثر است، مشترک هم هست. اما علي‌القاعده، سنت‌گرايي متولدان دهه 50 باعث بقاي بيشتر خانواده آنها مي‌شود. اما ضعف و نداشتن ثبات شخصيتي، زمينه‌ساز طلاق‌هاي زودهنگام در متولدان دهه 60 شده است.»
به گفته نجفي توانا دلايل طلاق در نسل دهه 50 بيشتر اقتصادي و کمتر فرهنگي است: «اما متولدان دهه 60 بيشتر از ضعف باورها و پايبند نبودن به موازين خانوادگي، و اصولا نظم اجتماعي، به سوي طلاق مي‌روند.»
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
معلمان بي‌نوا

معلمان بي‌نوا

نسل جديد احساس کرد. يکي از معلمان دبيرستان که 30 سال سابقه خدمت دارد، مي‌گويد دانش‌آموزاني که سال 58 سر کلاس او مي‌نشستند، با اينکه سنشان تنها چهار يا پنج سال کمتر بود، اما احترام بيشتري براي معلم قائل بودند تا دانش‌آموزان اين دوره و زمانه: «نسل امروز، نسل اينترنت و موبايل است. حواسش به درس نيست. اين عوامل بازدارنده است. اما در دهه 60 يا 50، دانش‌آموزان به درس بيشتر توجه مي‌کردند. گمان مي‌کردند که با درس خواندن مي‌توانند به جايگاه و درآمد خوبي برسند. اما حالا دانش‌آموز احتياجي به درس ندارد. مي‌بيند که بدون مدرک هم مي‌تواند درآمد داشته باشد و پولدار شود. اميدي ندارند که با درس به جايگاهي برسند. بچه‌هاي دهه پنجاه تفريحشان فوتبال گل كوچك بود و بچه‌هاي 60 از اس.ام.اس فرستادن لذت مي‌برند. طبيعي است كه ساير رفتارهاي اين دو گروه سني هم بايد متفاوت باشد.»
مدارس امروز، مدارس دانش‌آموزمحور است. اگر نسل دهه 50 و ميانه دهه 60 چوب معلم را همچون هشداري براي آينده مي‌پذيرفت، همه عزت و احترامي‌که معلمان به نسل سال‌هاي 65 به بعد مي‌گذارد، چوبي شده است که با آن دانش‌آموزان را عليه معلم مي‌شوراند: «الان نمي‌توان توقع زيادي از دانش‌آموزان داشت. درس دادن به اين نسل و سر و کله زدن با آن سخت شده است.»
معلمان که نمي‌توانند با اين نسل سر کنند، پس چه انتظاري مي‌توان از بقيه داشت؟
 

anathema

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام زرناز جون

دست مريزاد !

انتظارشو نداشتم. کارت حرف نداره.

موفق باشی دوست گلم :w27:
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
ممنون زرناز جان
موضوع جالبی هست.
اول که بگم متولد 62 هستم.
راستش منم متوجه این مسئله شدم.وقتی دخترایی رو میبینم که فقط 5-4 سال از من کوچکترن ولی زمین تا آسمون با من یا هم سنای من فرق دارن.کاراشون طرز فکرشون دیدگاهشون و ... خیلی با ماها فرق داره.
اصلا یه کارایی میکنن یه چیزایی میگن یه لباسایی میپوشن که آدم شاخ در میاره:biggrin:
همش میگم خدایا اینا مشکل دارن یا ماها:biggrin:
هر سال هم این وضع بدتر میشه
یادمه یه برنامه تلویزیون بود یه دکتری داشت حرف میزد میگفت بچه های الان طاقت و تحمل ندارن.همون موقع مامانم گفت راست میگه.واقعا هم همینه با یه چیزه کوچک زود از کوره در میریم دیگه خدا به داد بعدمون برسه.
حالا تازه ما که این جوری باشیم دیگه کوچکترا معلومه چه کار میکنن.
هر چی میگذره از اون آرامش رفتاری که دارن کم میشه بیشتر به سمت تندی میره.
خیلی زود می خوان همه چیو به دست بیارن.خودمون هم همین هستیم.ولی خوب بیشتر میشه تو سنای پایین تر.
ببخشید تو حرفام به سن خاصی خدای نکرده توهین نکردما.
کاش دوستانی که سنشون چند سالی از ما کوچکتره میومدن و میگفتن اینا هم همین نظرو در مورد ما سال بالایی ها دارن یا نه؟
بازم میام.:redface:
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
والله افسون جان من فقط 3 سال از خانمم بزرگتر هستم.( ابته همه میدونن که من بابا بزرگ باشگاه هستم و از اعلام رسمی مجدد سنم خودداری میکنم!!). مع الوصف یه موقع ها میشه که من یه چیزایی میگم و خانمم به تعجب میگه مگه تو چندسالته که این چیزایی رو که میگی دیدی ولی من ندیده ام! میگه نکنه شناسنامه جعلی برای خودت درست کردی و سنت رو کم کرده ای!!
 

faezeh_asal

عضو جدید
من با اینکه متولد اواخر 66 هستم بیشتر خودم رو به بچه های دهه 50 نزدیک می دونم تا هم سن و سال های خودم
نمی دونم چرا .البته خودم حس می کنم خیلی عادی هستم ولی نمی دونم چرا هر کس بهم می رسه می گه تو چرا با بقیه فرق داری؟چه جور دیگه ای.مثل هیچکس نیستی.نمی دونم والا.
ولی خیلی احساس بدی به ادم دست می ده
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام
من مولد 67 هستم

یادمه یکی از استادا
سنش کم بود
خیلی رابطه ی خوبی داشتیم باهاش
یه بار به من گفت
با پسرای دهه 60 ازدواج نکنیا
شما ها حیفین:biggrin::biggrin:
می گفت بازم تا 61 -62 ممکنه بتونین باهاشون سر کنین
ولی این جدیدا فاجعه ان
(به منو چند تا دوستام می گفت )
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ممنون زرناز جان
موضوع جالبی هست.
اول که بگم متولد 62 هستم.
راستش منم متوجه این مسئله شدم.وقتی دخترایی رو میبینم که فقط 5-4 سال از من کوچکترن ولی زمین تا آسمون با من یا هم سنای من فرق دارن.کاراشون طرز فکرشون دیدگاهشون و ... خیلی با ماها فرق داره.
اصلا یه کارایی میکنن یه چیزایی میگن یه لباسایی میپوشن که آدم شاخ در میاره:biggrin:
همش میگم خدایا اینا مشکل دارن یا ماها:biggrin:
هر سال هم این وضع بدتر میشه
یادمه یه برنامه تلویزیون بود یه دکتری داشت حرف میزد میگفت بچه های الان طاقت و تحمل ندارن.همون موقع مامانم گفت راست میگه.واقعا هم همینه با یه چیزه کوچک زود از کوره در میریم دیگه خدا به داد بعدمون برسه.
حالا تازه ما که این جوری باشیم دیگه کوچکترا معلومه چه کار میکنن.
هر چی میگذره از اون آرامش رفتاری که دارن کم میشه بیشتر به سمت تندی میره.
خیلی زود می خوان همه چیو به دست بیارن.خودمون هم همین هستیم.ولی خوب بیشتر میشه تو سنای پایین تر.
ببخشید تو حرفام به سن خاصی خدای نکرده توهین نکردما.
کاش دوستانی که سنشون چند سالی از ما کوچکتره میومدن و میگفتن اینا هم همین نظرو در مورد ما سال بالایی ها دارن یا نه؟
بازم میام.:redface:
سلام افسون جان
تو حرفایی رو گفتی که من می خواستم بگم
ولی جالبش اینه من همون 4-5 سال کوچکتر از تو میشم
دقیقا من همین نظر رو نسبت به بچه های دبیرستانیه الان دارم
وقتی نگاهشون می کنم
م بینم خیلی با ماها تفاوت دارن
جالبه
نظر توام همینه
و حتما نظر 4-5 سال کوچکتر از من هم همین....
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
من خودم متولد 65 هستم !
همه ی اینایی که گفتم رو با وجودم حس کردم .... بهش فکر کردم ! تجربش کردم!
واقعا از دیدن این تاپیک تا چند دقیقه شوک زده بودم!
می دونید در واقع مسایلی که به واسطه تجربه بهشون فکر می کردم رو تو این تاپیک دیدم! واقعا برام جالب بود!
اما من فکر می کنم مسئله به اینجا ختم نمی شه که کسی تو دهه 60 دنیا اومده یا 50! تازه مشکل از اینجا شروع می شه!
تفاوت اینجاس که کسی که تو دهه ی 50 دنیا اومده کودکی و نوجوانیش رو در سالها ی انقلاب و بعدش جنگ گذرونده... و حتی خیلی از این افراد (مخصوصا تو شهرای غرب کشور) تو روند درس خوندنشون خیلی با مشکل مواجه شدن ...
از اون طرف متولدای 60 بچه های جنگ یا همون بچه های انفجار جمعیت اونطور که تو پستا هم بود متولدین ظهور اینترنت و بازیهای کامپیوتری و موبایل هستند!
متولدین 50 تو دهه 70 رفتن دانشگاه و متولدین 60 تو دهه 80 ....اونم با کلی فرق!
متولدین 50 مثل متولدین دهه 60 (مخصوصا نیمه ی دهه 60) سردرگم نیستن .... اونا تو نوجوانی و جوانی انقدر با مسایل انقلاب و جنگ درگیر بودن که دیگه زیاد وقت نداشتن به چیزای دیگه فکر کنن!
اما متولدای 60 مخصوصا وقتی کودکی رو پشت سر گذاشتن از سال 69 به بعد درست زمانی که دولت جمهوری اسلامی کمی خودشو پیدا کرد خیلی به موشکافی راجع به چرایی انقلاب پرداختن!
حالا هم هی تو ذهنشون ایران رو با کشورای اروپایی و ... مقایسه می کنن... درحالی که به نتیجه نمی رسن!
از طرفی از اینهمه پارادوکس خستن!
نه مسلمانن نه مبانی فرهنگیشون یاد آور یه تمدن کهن و باستانیه! سردرگمن به عبارتی...از یه طرف دنبال مقصرن از طرف دیگه به تاریخ معاصر کشورشون بی اعتماد!
از بحث روانشناسی کاملا قبول دارم که متولدین 60 یه گوله آتیشن...یه تفنگ آماده شلیک.... گاهی خیلی عصبی! عاصی! کلافه....
چرا؟
چون بمب انداختن و همین بچه ها تو شکم مادراشون همه ی شوک ها رو گرفتن!
چون 10 سالشون که شد به جای گل کوچیک بازی کردن نشستن پای آتاری و سگا و... با تفنگ لیزری آدم کشتن....
چون وقتی خواستن فلان لباسو بپوشن یا فلان جا برن با مخالفت خانواده روبرو شدن! اونم مخالفتی که به هیچ وجه براشون قابل حل نبود...
حالا تو فرض کن دو نفر با دوتا دنیای متفاوت از این دو دهه بخوان با هم زندگی کنن چه افتضاحی می شه....
متاسفانه بدبختی اونجاس که دهه پنجاهیها خیلی برای حفظ تفکرات سنتیشون اصرار دارن...و این شکاف رو عمیق می کنه!
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ممنونم بابت حضور همتون. هر کدوم از نظرهایی که دادید جای کلی حرف داره.
اجازه بدید قبل از اینکه بحث روی اونهارو شروع کنیم چند تا نوشته دیگه در این مورد با هم بخونیم.
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به طور کلي تمايزات نسلي بين فرزندان و پدران و مادران يا حتي بين کساني که داراي تفاوت سني کمتري هستند يک امر طبيعي اجتماعي و يکي از عمده ترين روش هاي تغييرات و حرکت جوامع است. در غالب موارد اين تفاوت ها جنبه جزيي و فرعي دارند و به همين دليل با مقاومت کمتري از طرف نسل گذشته مواجه مي شوند، اما در مواردي نسل جديد به کلي به بن فکني باور هاي اصلي نسل قديم مي پردازد، در چنين حالتي يک تمايز بحراني يا يک شکاف نسلي جدي شکل مي گيرد و نسل هاي گوناگون در تقابل با نظام ارزشي يکديگر صف آرايي مي کنند. در شرايط فعلي نيز به نظر مي رسد تمايز نسلي شکل گرفته در جامعه ايران (مشخصاً بين متولدان دهه پنجاه و خواهران و برادران کوچک تر آنها که در سال هاي دهه شصت متولد شده اند) پتانسيل ورود به يک شرايط بحراني را دارد. در واقع آنچه نقطه مميزه متولدان دهه پنجاه با دهه شصتی ها است تفاوت بين نوعي برداشت اخلاق گرايانه از انسان به عنوان مصلح اجتماعي و منبع تغيير در عرصه عمومي با برداشت ديگري از انسان به عنوان فردي آزاد و توانمند در عرصه خصوصي خويش است​
.

سوال اينجاست که چه چيز باعث شد نسل دهه پنجاه ناگهان خود را مصلح اجتماعي تعريف کند؟
در دوره ای دهه پنجاهی ها به باز افرینی هویت خود پرداختند. هيچ رويدادي و هيچ ناکامي باعث نشد که از منش خود جدا شوند نه به این دلیل که باورشان بي خدشه بود يا اينکه آرمان شان بي نقص. با گذشت روزها دانشجويان ديروز پدر و مادر شدند و غم نان و شيرخشک، فرصت پرداختن به عقایدشان برايشان باقي نگذاشته بود، به پشت سر خود نگاه کردند تا بيرق رنگ و رورفته خود را به جوان ترها بسپارند اما وقتي روي برگرداندند چيزي ديدند که...

در برابر آنان دختران و پسراني با چشمان بي تفاوت ايستاده بودند که آرمان هاي ایشان را بي ارزش و روش هاشان را شکست خورده ناميدند. البته انديشه آنان کاملاً هم اشتباه نبود زيرا بايد پذيرفت که آن نسل بسيار کمتر از آنچه فکر مي کرد به دست آورده بود، بسيار کمتر. دهه شصتي ها که بازي ابداعي نسل گذشته را بحق بي ثمر يافته بودند و از طرفي علاقه يي هم به فضاي عمومي نداشتند ميدان عمل اجتماعي را به طور کامل ترک کردند. متولدين اين دهه با شکست قلمداد کردن نتيجه کنش اجتماعي متولدين دهه قبل تغيير را از حوزه عمومي به حوزه خصوصي و روابط شخصي خود بردند و آن را با شدت تمام اعمال کردند به صورتي که روابط دوستانه و جمعي متولدين اين دهه براي اولين بار در تاريخ تحول اجتماعي ايران کاملاً واژگون شد.
به موازات اين عمل شيوه هاي برخورد با والدين، گروه واژگان مورد استفاده و جملات و کلمات به کار گرفته شده توسط آنان نيز چنان تغيير برجسته يي کرد که مسن ترها در برخورد اول با اين کلمات به جاي اينکه عصباني شوند گيج شدند. اين نسل پرده کهن الهام و کنايه در زبان فارسي را به کلي دريد و به آنچه مي خواست يا فکر مي کرد با واژگان صريح اشاره کرد.

اما اين انتهاي کار نبود، متولدين شصت ابزار بيان خود را نيز تغيير دادند. در حالي که تعداد زيادي از متولدان سال هاي 50 روزنامه نگار حرفه يي شدند يا مقاله هايي را به جهت بيان آنچه فکر مي کردند درست است ، در روزنامه هاي گوناگون چاپ مي کردند برخي از متولدين دهه شصت هم براي ابراز آنچه مي خواهند و درست مي دانند و هم به عنوان برتري جويي در يک ميدان رقابت معمول سنين جواني ، موسيقي را انتخاب کردند و به صورت حرفه اي يا تجربي نسل خود را به وسيله آن ابراز کردند. پديده اي که به دليل وسعت و ضريب نفوذ غيرقابل باور خود نياز به مطالعه جديد دارد و تاثيرات غيرقابل کتماني نيز بر ساختارهاي فرهنگي جامعه بر جاي گذاشته است. قبول کنيم يا نه نسل دهه شصت به بلوغ اجتماعي رسيده و خرده فرهنگ و ابزارهاي ظهور قابل اعتنايي ايجاد کرده و آثار قابل تاملي نيز خلق کرده است و در مسير موردنظر خويش نيز با سرعت زياد به پيش مي رود ...

 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اصولاً هر نسلي، ارزش هاي نسل قبل خودش را به چالش مي كشد و تلاش در بهبود روش هاي زندگي دارد. اولين اقدامات براي اين كار را همه ما تجربه كرده ايم. هر وقت از دست والدينمان ناراحت مي شويم مي گوييم من اگر پدر يا مادر باشم به جاي اين كار، حتماً فلان كار را مي کنم. نسل ها كم كم الگوهاي فكري و منطقي خود را در تجربه هاي روزمره شكل مي دهند و آن ها را منطقي ترين و بهترين الگو ها مي نامند و براي تثبيت آن ها تلاش مي كنند. حال وقتي اين نسل به مادران و پدران نسل بعدي تبديل شدند بر اساس همان الگو ها تجربه هاي نسل اخير را قضاوت مي كنند و با توجه به سرعت تغييرات اجتماعي اين باعث مي شود نسل جوان تصور كنند كه والدينشان هيچ دركي از مسائل آن ها ندارند. سرعت تحولات اجتماعي باعث شده جوانان تجربه هايي بسيار متفاوتی با والدينشان داشته باشند كه چالش هاي زيادي براي خود آن ها و والدينشان به همراه دارد و والدين نيز كه احساس مي كنند جوانانشان نياز به مشورت دارند بايد خيلي از هوش اجتماعي بهره برده باشند ( كه اكثراً هم دارند). گاه حتي والديني كه داراي تحصيلات بالا و داراي اطلاعات زيادي از جامعه هستند با مشكلاتي با جوانانشان روبرو مي شوند.
از تحولات اجتماعي گفتيم. ما در زماني نوجواني خود را گذرانديم كه ديگر جنگي وجود نداشت و مسائل اقتصادي مهمترين چالش والدينمان بود ، همچنان كه اكنون نيز هست. وقتي دغدغه ي اول والدينمان درآمد و هزينه و گراني بود، كارهاي تمام وقت شروع شد. حقيقت اين است كه پدران و مادرانمان برخلاف ميلشان كمتر وقتي برايشان باقي مي ماند تا به نسل سوم بپردازند. به قول خودشان صبح تا شب دارند با مردم سر و كله مي زنند و وقتي به خانه مي آيند كمي استراحت مي خواهند و ديگر حوصله اي براي صحبت كردن با ما و گفتن و شنيدن احوالات ما ندارند و اين جاست كه ارتباط بين دو نسل به صفرمي رسد و به گرفتن پول، نحوه ي صرف كردن آن و از اين دست محدود مي شود.
از طرفي ديگر نبايد يادمان برود كه مدرنترين وسيله ي ارتباطي نسل هاي قبل ما تلفن بود آن هم تلفني كه در بطن خانواده بود و براي انجام امور خانوادگي به كار برده مي شد (با تمام مفاهيمي كه از در بطن خانواده بودن مي فهميد). اما به وسايل ارتباطي اطراف خود نگاه كنيد. اكنون تلفن به فراواني يافت مي شود. در خانه نشد در معابر عمومي، دستگاه هاي بسياري نصب شده است به جز اين تلفن هاي همراه افراد حريم خصوصي آن ها حساب مي شود و ديگر در بطن خانواده نيست. از اين ها بگذريم كامپيوتر و اينترنت غوغا كرده است. شما به وسيله ي اينترنت با حجم زيادي از اطلاعات روبرو هستيد كه خودتان مي توانيد آن را كنترل كنيد. شما به واسطه ي اينترنت مي تواند با افراد مجازي در ارتباط باشيد؛ افرادي كه هرگز نديده ايد و اين فرصت ها و چالش هاي زيادي را براي افراد به وجود مي آورد. تحولاتي را كه در همين زمينه در دو سال اخير اينترنت به وجود آمده را در نظر بگيريد.فقط به ليست زير نگاه كنيد و به اين بينديشيد كه والدينتان با كدام يك روبرو بوده اند و چه تجربه اي از آن ها دارند.
yahoo messenger , chat rooms ,Yahoo 360 , face book , Gmail , weblog , Google search
اين تحولات باعث شده ما براي پيدا كردن و خلق هويت اجتماعي و هويت شخصي خود ديگر به جامعه ي اطرافمان توجه نكنيم و از اينترنت، فيلم ها و بازي هاي اطرافمان به عنوان بهترين منابع براي ساختن شخصيتمان استفاده کنیم و هر فرد خودش مسئول ساختن هويتش باشد.اين انبوه منابع باعث سردرگمي نسل سوم شده است. به جز تفاوت هاي بنيادين در منابع تشكيل هويت، دسترسي به اينترنت باعث شده جوانان با انبوهي از نوشته ها مواجه شوند و به نوعي روحيه ي انتقادي آن ها پر رنگ تر شود و اين در حالي است كه نسل قديم توقع دارد آرمان هايش به چالش گرفته نشود.
همچنين تصحيح مشكلات ساختاري همراه با اين نسل شروع شد و آن ها كمتر فرصتي يافتند كه از اين اصلاحات هر چند كوچك بهره ببرند. بحران رشد جمعيت (دهه 60)، فرسودگي كلاس هاي درس و نظام آموزشي (دهه 70)، آرزوي بزرگ رفتن بي دردسر به دانشگاه (دهه 80). علاوه بر اين موارد نبايد از ياد ببريم كه همه ي احزاب سياسي با شعار اصلاح ساختار و هموار كردن مسير براي اين نسل بالا آمدند اما نوعي بي اعتنايي و عدم توانايي مسئولين براي حل مشكلات جوانان باعث شده نسل سوم احساس كنند قوانين و ساختار سياسي براي بهبود وضعيتشان تلاش نمي كند و به نسل هاي قبلي اعتماد نكنند. از همين رو آن ها كه مشكلات بسياري را در پيش رو دارند و از آينده ي خود تصور چنداني ندارند، بي خيال ماجرا شده و به تفريحات و شادي هايي هر چند موقت روي آورده اند که فاصله ي خود را از ديگران دور كنند. همگي موارد ذكر شده باعث شدند كه اين نسل، خود را نسل سوخته بنامد.
در نسل من جواناني هستند كه از چالش هاي به وجود آمده، از تحول در زمينه ارتباطات گرفته تا تحولات اجتماعي، استفاده مي كنند و همراه با ديگر دوستان خود در امور بين المللي چون محيط زيست و حقوق بشر به تشكيل سازمان هاي غير دولتي (ان جي او) پرداخته اند. بعضي به مطالعه ي كتاب، مقالات و خبرنامه هاي اينترنتي مي پردازند. بعضي از امكانات بلاگ نويسي استفاده كرده، موضوعات مورد علاقه ي خود را با ديگران در ميان مي گذارند. اما همه در پي تحقق بخشيدن به روياي نسل هاي قبل از خود هستند يعني وحدت.
حالا هدف ها و گرايش نسل سوم را مي نويسم :
نسل سوم (تاريخ تولد: اوايل دهه 60، تاريخ ظهور: اواخر دهه 70، هدف: تعامل با جهان و وحدت
نگراني: هويت، تحصيل، كار، ازدواج، گرايش فكري: اصلاح‌گر ( آميزشي از آرمانگراي مذهبي و خرد گرايي ) تعادل عقل و دل )

 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بعضي وقتها عكس قضيه صادقه همه يه جور نيستن.
کاملا موافقم همه چیز صد در صد نیست. نمونه هاشم توی چند تا از همین پستها دیدیم.


والله افسون جان من فقط 3 سال از خانمم بزرگتر هستم.( ابته همه میدونن که من بابا بزرگ باشگاه هستم و از اعلام رسمی مجدد سنم خودداری میکنم!!). مع الوصف یه موقع ها میشه که من یه چیزایی میگم و خانمم به تعجب میگه مگه تو چندسالته که این چیزایی رو که میگی دیدی ولی من ندیده ام! میگه نکنه شناسنامه جعلی برای خودت درست کردی و سنت رو کم کرده ای!!
حدود سنتون هم میگفتین کافی بود.در هر حال هر طور راحتید.
اما حالا یه سوال چرا با اختلاف دو سه سال این همه تفاوت ایجاد شده



میدونم که همش دارم مسائلو با هم قاطی میکنم. اما شماها از هر جا که به نظرتون اومد میتونید سر قضیه رو بگیرید.
این بحث ها به همین شکلی که بیانشون میکنم توی ذهن من هستند.

به قول نگار و افسون و فائزه ما شصتی ها هم یه حس غریب با سنین پایین تر خودمون داریم. اما حالا چر این قضیه بین ما و دهه پنجاهی ها شکاف ایجاد کرده. اصلا یه سوال ... اینکه میشه این اختلاف هارو شکاف گذاشت؟ یا نه فقط یک سری تفاوت هاست که مثلا بین ما و بزرگترای خودمون بیشتر جلوه میکنه
 
آخرین ویرایش:

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از دیروز تاحالا چقدر این تاپیک پست خورده. :surprised::surprised::surprised:
خب بچه ها یکی یکی نظر بدید دیگه. این جوری نیمشه که. شلوغ میکنید....:redface:



نه خوشم میاد ... این موضوع چقدر برای همه جذاب بوده واقعا.:whistle:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
زرناز جون!
من که به اندازه ی همه زمان عضویتم تو باشگاه اینجا حرف زدم!:redface:
منتظر نظر بقیه می مونم!
 

امیر Amir

کاربر حرفه ای
سلام
اممم دهه چند؟ حاج اقای ما که فکر کنم برای دهه 20 هستند متولد اون سالها هستند...


ما تفاوتی باهم نداریم,:w15::w15::w15: من کلاسیک هستم ایشون هم کلاسیک هستند...من تیپ دکتری ایشون هم تیپ دکتری...من درس خونده مهندسی و ایشون فوق دیپلم اما از نظر فکری ایشون خیلی پرکار تر و دقیق تر...

سو تفاهم هایی هم داریم که گاهی وقت ها به بحث و داد و بیداد میکشه که اخرش با فشار خونی که ایشون دارند من بیخیال موضوع میشم و گاهی وقت ها میرم دیر وقت میام که یک کمی جو آروم بشه...

خوب پدر بنده که الان بزنیم به تخته سن و سالی دارند من زیاد نمیگم اصلا ولی زیاد با عقاید و افکارشون مشکلی نداشتم...یعنی ایشون درسته سن و سالی دارند ولی خیلی خوب جامعه امروزی ایران با همه چیزای مزخرفی که توش پیش میاد رو آنالیز میکنند و به روز هستند.

هر وقت به حرف هاشون گوش نکردم ضرر کردم اون هم از نوع گران قیمتش.


سبز باشید
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام
اممم دهه چند؟ حاج اقای ما که فکر کنم برای دهه 20 هستند متولد اون سالها هستند...


ما تفاوتی باهم نداریم,:w15::w15::w15: من کلاسیک هستم ایشون هم کلاسیک هستند...من تیپ دکتری ایشون هم تیپ دکتری...من درس خونده مهندسی و ایشون فوق دیپلم اما از نظر فکری ایشون خیلی پرکار تر و دقیق تر...

سو تفاهم هایی هم داریم که گاهی وقت ها به بحث و داد و بیداد میکشه که اخرش با فشار خونی که ایشون دارند من بیخیال موضوع میشم و گاهی وقت ها میرم دیر وقت میام که یک کمی جو آروم بشه...

خوب پدر بنده که الان بزنیم به تخته سن و سالی دارند من زیاد نمیگم اصلا ولی زیاد با عقاید و افکارشون مشکلی نداشتم...یعنی ایشون درسته سن و سالی دارند ولی خیلی خوب جامعه امروزی ایران با همه چیزای مزخرفی که توش پیش میاد رو آنالیز میکنند و به روز هستند.

هر وقت به حرف هاشون گوش نکردم ضرر کردم اون هم از نوع گران قیمتش.


سبز باشید
خب امیر خان ارتباطش به بحث چیه؟ بحث ما دهه پنجاه و دهه شصت هست. نه دهه بیست و دهه شصت.
نظری دارید در این مورد میشنویم.
 

امیر Amir

کاربر حرفه ای
با سلام

ربطش به سیم رابطش هست...خانم زری...منظور من از بیان این صحبت ها این هست که در همه دهه و سالهای موجود در نسل ایرانی همیشه یک اختلاف هست.

اینجا چیزی شنیده نمیشه...مکتوب میشه و خونده میشه:)
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با سلام

ربطش به سیم رابطش هست...خانم زری...منظور من از بیان این صحبت ها این هست که در همه دهه و سالهای موجود در نسل ایرانی همیشه یک اختلاف هست.

اینجا چیزی شنیده نمیشه...مکتوب میشه و خونده میشه:)
درسته این اختلاف بین همه نسل ها هست
اما چطوری میشه ارتباط دو نسل که فقط دو سه سال ممکنه با هم تفاوت داشته باشن یه دفعه ای به اندازه چندین سال جلوه کنه.
مقایسه که بکنی میبینی بین دهه پنجاهی ها و ما دهه شصتی ها حتی اگه فاصله سنی هامون چار پنج سال باشه اما تفاوت فکریمون کلیه. اصلا تو دو تا دنیای جدا زندگی میکنیم.


در مورد شنیدن هم استثنا" حق با شماست
 

امیر Amir

کاربر حرفه ای
دلیلی خاصی نداره...

بین همون دهه 50 ییا تفاوت فکری زیاده..چه برسه تفاوت 10 ساله سنی...

تفاوت در سطح فکری افراد به سن و سال ارتباطی نداره یا تفاوت نسل.
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلیلی خاصی نداره...

بین همون دهه 50 ییا تفاوت فکری زیاده..چه برسه تفاوت 10 ساله سنی...

تفاوت در سطح فکری افراد به سن و سال ارتباطی نداره یا تفاوت نسل.
تفاوت های سطحی خیلی فرق داره. در هر حال اینم نظر شماست و محترمه.
اما خیلی خوشحالم که مثل شما انقدر راحت با همه چیز برخورد نمیکنم
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
من خیلی مسایل رو موردی توی اون پستم نوشتم براتون!
اما ببینید
هر کدوم از اون مسائل می تونه باز بشه و بررسی بشه!
مثلا دانشگاه رفتن!
خیلی از دهه پنجاهیها اصلا دانشگاه نرفتن بجاش رفتن جبهه ...یا به خاطر اینکه جنگ بود و نتونستن خوب درس بخونن قبول نشدن!
اما از اونور برای متولدین دهه 60 دانشگاه قبول شده آب خوردن شده ! هر سال آسونتر می شه! سال 83 از هر هفت نفر یه نفر! و امسال از هر 3 نفر دو نفر! کلاسای خصوصی هم که فراوون همه جا هست و قبولی رو آسونتر می کنه!
این یه دلیل فخر فروشی متولدین 50 به متولدین 60 درباره ی قبولی تو دانشگاهه!


پیوست: امیر باز تو دوباره اسپم کردی؟:razz:
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من خیلی مسایل رو موردی توی اون پستم نوشتم براتون!
اما ببینید
هر کدوم از اون مسائل می تونه باز بشه و بررسی بشه!
مثلا دانشگاه رفتن!
خیلی از دهه پنجاهیها اصلا دانشگاه نرفتن بجاش رفتن جبهه ...یا به خاطر اینکه جنگ بود و نتونستن خوب درس بخونن قبول نشدن!
اما از اونور برای متولدین دهه 60 دانشگاه قبول شده آب خوردن شده ! هر سال آسونتر می شه! سال 83 از هر هفت نفر یه نفر! و امسال از هر 3 نفر دو نفر! کلاسای خصوصی هم که فراوون همه جا هست و قبولی رو آسونتر می کنه!
این یه دلیل فخر فروشی متولدین 50 به متولدین 60 درباره ی قبولی تو دانشگاهه!


پیوست: امیر باز تو دوباره اسپم کردی؟:razz:

اسمان عزیزم. چطور میگی که خیلی از دهه پنجاهی ها به جای درس رفتن جبهه؟؟؟
جنگ شهریور 59 شروع شد . خب مگه چند تا از این بچه های بین ده تا 15 یا 16 ساله رفتن جبهه؟


پیوست.: اتفاقا این از معدود دفعاتیه که امیر داره در جهت بحث صحبت میکنه(یا مینویسه) حالا یه کم نظراتش متفاوته
 

امیر Amir

کاربر حرفه ای
من خیلی مسایل رو موردی توی اون پستم نوشتم براتون!
اما ببینید
هر کدوم از اون مسائل می تونه باز بشه و بررسی بشه!
مثلا دانشگاه رفتن!
خیلی از دهه پنجاهیها اصلا دانشگاه نرفتن بجاش رفتن جبهه ...یا به خاطر اینکه جنگ بود و نتونستن خوب درس بخونن قبول نشدن!
اما از اونور برای متولدین دهه 60 دانشگاه قبول شده آب خوردن شده ! هر سال آسونتر می شه! سال 83 از هر هفت نفر یه نفر! و امسال از هر 3 نفر دو نفر! کلاسای خصوصی هم که فراوون همه جا هست و قبولی رو آسونتر می کنه!
این یه دلیل فخر فروشی متولدین 50 به متولدین 60 درباره ی قبولی تو دانشگاهه!


پیوست: امیر باز تو دوباره اسپم کردی؟:razz:
:biggrin::biggrin:

ببینید دهه 50 جنگ نبود انقلاب بود و مملکت یک کمی نا امن بود و مثلا نمیشد رفت بیرون تا 3 نصفه شب...

ولی دهه 60 بچه هاش ازاد تر هستند و هاپارتی تر...:)

دهه 50 دهه انقلاب بودو جنگو حاجی و سیدو این حرفا و ملت توی هراس جنگ و 8 سال عمرشونو نفهمیدند چجوری دادند رفت...

دهه 60 هم وسط جنگ به دنیا اومدند و بعد از جنگ...نسلی که پر از استرس هست ...حالا این استرس به خاطر امواج بمب هایی هست که توی سر ننه باباهاشون زدند و در دوران جنینی روشون تاثیر گذاشته...:)

پیوست: آسمان;)
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
اسمان عزیزم. چطور میگی که خیلی از دهه پنجاهی ها به جای درس رفتن جبهه؟؟؟
جنگ شهریور 59 شروع شد . خب مگه چند تا از این بچه های بین ده تا 15 یا 16 ساله رفتن جبهه؟


پیوست.: اتفاقا این از معدود دفعاتیه که امیر داره در جهت بحث صحبت میکنه(یا مینویسه) حالا یه کم نظراتش متفاوته
فکر می کنی چند صد نفر بودن؟(یا چند هزار؟)
عزیز دلم به خودمون نگاه نکن که متولدین 60 هستیم و انفجار جمعیت در سالهای تولد ما شروع شد! تا قبل از سال 57 جمعیت ایران نزدیک 20-25 میلیون بیشتر نبود(اگه اشتباه نکنم)اونم که همش جوون نبودن!
فکر می کنی چند تا حسین فهمیده بود که ما نمی شناسیم؟
با دانشگاه نرفتن بر اثر تبعات جنگ که مشکل نداری؟
:redface:
 

Similar threads

بالا