فانوس تنهایی
مدیر بازنشسته
اتفاقا جو اینجا عالیهشحالم اشنا شدم
من میدونم تا آخر زمستون چندتا کشته میدیم
داداشی دکمه کنترل رو بگیر با این ماسماسکی (توپی ) که رو موست هست
اگه به طرف بالا بچرخونی صفحه بزرگ میشه و اگه به طرف پایین بچرخونی کوچیک میشه
اتفاقا جو اینجا عالیهشحالم اشنا شدم
داداشی دیدی، دیدی ، تهدیدم کرد، اون منو تهدید کرد، پاشو پاشو داداشی جاتو با من عوض کن تا امشب بی داداشی نشدی.
ببین آرامش به من کاری نداشته باش که اگه مامان گلاب بفهمه حسابی دعوات میکنه.
آرام جون فکر کنم همین کارارو کردی که هنوز ...![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
جرات داری جمله ت رو تموم کن!!
خب تا مامان گلابت نیومده حسابی از خجالتت درمیام بعد برو چغولی کن!!
اقلا دلم خنک شده باشه!!!!
![]()
ر![]()
![]()
![]()
من اتفا قا درشت زدم توی ورد نمیدونم اومد اینجا اب رفتمحسن جون یکم فونتشو بزرگتر و زخیمتر کن، چشمام کور شد از بس ریز نوشتی.
مرسی سینگل جان.قابل نداره!!آرامش چه شکلاکای خوشگلی
خب آقا محسن بقیه داستانو بگو

![]()
![]()
![]()
![]()
جرات داری جمله ت رو تموم کن!!
خب تا مامان گلابت نیومده حسابی از خجالتت درمیام بعد برو چغولی کن!!
اقلا دلم خنک شده باشه!!!!
![]()
ر![]()
![]()
![]()


داداشی من کم کم دارم به یه نتیجه ی ترسناک میرسم، فکر کنم این آرام جون الکی لباس دخترونه پوشیده، فکر کنم اصلا اون دختر نیست، آخه داره بدجوری به من نیگا میکنه ...
راستی آرام جون این آواتاری که گذاشتی چقدر بهت میاد، شخصیتاتون اصلا با هم مو نمیزنه، اخلاقاتون عین همدیگس ...![]()
![]()
اینا همون کدومان؟؟اینا همین شکلکان
محسن جون
بقیشو بگو
خیلی قشنگه
اینا همون کدومان؟؟![]()
اره تنهایی دهنم خشک شد یه چایی بده ارامش تا نتیجه داستان رو براتون بگمآرامش جون
چایی میریزی واسه محسن
تا بقیه داستانو تعریف کنه
اره تنهایی دهنم خشک شد یه چایی بده ارامش تا نتیجه داستان رو براتون بگم
ها هیچی خوابم گرفته
ولی باس تا صبح بیدار باشم
خب بچه ها من دیگه برم یه کمی درس بخونم
کاری ندارید
داداشی مراقب آرامش باش
امشب مامان گلاب نیست
اینجاها رو شما دوتا تمیز کنید
باشه
نچ!!!نچ!!بدو آرامش چایی رو بیار
منم میخوام قصه رو بشنوم بعد برم درس بخونم
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
نه!!!!!!!!!!!!!!!نه!!!!!!!!!!!!!!نه!!!!!!!!!!!!!!!
به محمدصادق بگید!!!
نگاه کن امشب اینجا چه خبره چقدر دوستی صفا صمیمیت
باشه دادشی، داری میری، خوب درساتو بخون ایشالا بهترین نمره رو بگیری.
من که تمیز میکنم ولی ...
خب دیگه موفق باشی![]()
خوب حالا انتهای داستان
اون موقعه ترکتاز میگه چشمانت رو باز کن و حاکم چشمانش رو باز میکنه و خودشو داخل همون سبد اولی میبینه وسبد میاد روی زمین میشینه و حاکم هم از اون به بعد سیاه پوش میشه
خوب دوستان چطور بود چه نتیجه گرفتید
نه ناراحت نشدم!!ولی عمرا باشم کمک کنم!!!زنه و قولش!من تا صبح بس میشینم اینجا!!خب بچه ها من دیگه رفتم
محسن جان دستت درد نکنه داستان خیلی قشنگی بود
واسه فردا شبم یه داستان آماده کن
داداشی یادت نره اینجاها رو تمیز کنی
آرامش اگه ناراحت شدی امشب ببخش
برو یه کمی کمک داداشی بکن دیگه
شب بر همگی نیک و سبز
یا علی
اگه خدا بخواد داستان شب یکشنه رو می گم البته برای فردا شب قول نمیدمخب بچه ها من دیگه رفتم
محسن جان دستت درد نکنه داستان خیلی قشنگی بود
واسه فردا شبم یه داستان آماده کن
داداشی یادت نره اینجاها رو تمیز کنی
آرامش اگه ناراحت شدی امشب ببخش
برو یه کمی کمک داداشی بکن دیگه
شب بر همگی نیک و سبز
یا علی
(داداشی میدونستی خیلیا فقط میان نزدیک کرسی و نمیشینن زیرش، آخه فکر کنم یکم خجالتین، شاید از شبای بعد اومدن).| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | |
|
|
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | |
| P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |