بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب كه فكر مي كنم به خودم حق ميدهم
با اين همه باورم نميشود كه به اين راحتي دستم به خونه بي گناهي آلوده شده باشد اما او هم بي تقصير نبود زندگي را برايم جهنم كرده بود و لحظه به لحظه زندگي را برايم تنگ تر ميكرد
گوشش بدهكار فريادهايم نبود دست از سرم بر نميداشت لامصب به هيچ سراطي مستقيم نبود اين آخريها حسابي موي دماغم شده بود كه كارش را تمام كردم

از زندگي سير شده بودم حاضر نبودم حتي يك لحظه ديگر تحملش كنم يا بايد خودم را ميكشتم يا آن بد ذات را و خوشبختانه را دوم را انتخاب كردم چرايش را نميدانم شايد به خاطر اينكه ضعيف تر بود و راحت تر جا ميداد
به هر حال وقتي براي آخرين بار سراغم آمد گذاشتم زمزمه هاي چندش آورش تمام شود ياد لحظاتي كه عظابم داد و دم برنياوردم چون رودي از خون در مقابل چشمانم رژه ميرفت كه توسط جسم سنگيني كه از قبل قايم كرده بودم بر فرق سرش كوبيدم آنچنان كه سرش بي درنگ شكافت و خون سرخش روي دستم پاشيد اخرين نگاهش هيچگاه از صفحه ذهنم پاك نميشود هيچ اثري از پشيماني از آن به چشم نمي خورد هنوز هم موذي بود و عذاب آور بالاخره دست و پايش از حركت ايستاد اما نيشش هنوز باز بودگويي به عذاب وجدان بعد از اين من پوزخند ميزد باز هم نگاهي به جسد بي جانش كردم ديگر سرد سرد شده بود انگار هيچ وقت زنده نبود و نفس نميكشيد اما قيافه اش مظلوم شده بو د و ترحم انگيز
حال كه گذشت اما خوب كه فكر ميكنم دلم به حالش ميسوزد پشه بيچاره!... :D
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
ثروت چیست؟ ...

ثروت چیست؟ ...

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر كوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى كهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. پسرك پرسید:«ببخشین خانم! شما كاغذ باطله دارین»
كاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها كمك كنم. مى خواستم یك جورى از سر خودم بازشان كنم كه چشمم به پاهاى كوچك آنها افتاد كه توى دمپایى هاى كهنه كوچكشان قرمز شده بود. گفتم: «بیایین تو یه فنجون شیركاكائوى گرم براتون درست كنم.»
آنها را داخل آشپزخانه بردم و كنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم كنند. بعد یك فنجان شیركاكائو و كمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول كار خودم شدم. زیر چشمى دیدم كه دختر كوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه كرد. بعد پرسید: «ببخشین خانم! شما پولدارین »
نگاهى به روكش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه... نه!»
دختر كوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبكى آن گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبكى اش به هم مى خوره.»
آنها درحالى كه بسته هاى كاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت كردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یك شغل خوب و دائمى، همه اینها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن كوچك خانه مان را مرتب كردم. لكه هاى كوچك دمپایى را از كنار بخارى، پاك نكردم. مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم كه هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب كه فكر مي كنم به خودم حق ميدهم
با اين همه باورم نميشود كه به اين راحتي دستم به خونه بي گناهي آلوده شده باشد اما او هم بي تقصير نبود زندگي را برايم جهنم كرده بود و لحظه به لحظه زندگي را برايم تنگ تر ميكرد
گوشش بدهكار فريادهايم نبود دست از سرم بر نميداشت لامصب به هيچ سراطي مستقيم نبود اين آخريها حسابي موي دماغم شده بود كه كارش را تمام كردم
از زندگي سير شده بودم حاضر نبودم حتي يك لحظه ديگر تحملش كنم يا بايد خودم را ميكشتم يا آن بد ذات را و خوشبختانه را دوم را انتخاب كردم چرايش را نميدانم شايد به خاطر اينكه ضعيف تر بود و راحت تر جا ميداد
به هر حال وقتي براي آخرين بار سراغم آمد گذاشتم زمزمه هاي چندش آورش تمام شود ياد لحظاتي كه عظابم داد و دم برنياوردم چون رودي از خون در مقابل چشمانم رژه ميرفت كه توسط جسم سنگيني كه از قبل قايم كرده بودم بر فرق سرش كوبيدم آنچنان كه سرش بي درنگ شكافت و خون سرخش روي دستم پاشيد اخرين نگاهش هيچگاه از صفحه ذهنم پاك نميشود هيچ اثري از پشيماني از آن به چشم نمي خورد هنوز هم موذي بود و عذاب آور بالاخره دست و پايش از حركت ايستاد اما نيشش هنوز باز بودگويي به عذاب وجدان بعد از اين من پوزخند ميزد باز هم نگاهي به جسد بي جانش كردم ديگر سرد سرد شده بود انگار هيچ وقت زنده نبود و نفس نميكشيد اما قيافه اش مظلوم شده بو د و ترحم انگيز
حال كه گذشت اما خوب كه فكر ميكنم دلم به حالش ميسوزد پشه بيچاره!... :D
بقول پژمان 18!:d
اين از خودت بود؟
:w27:
قاتل بايد يه دادگاه برات تشكيل بدم:d
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
بقول پژمان 18!:d
اين از خودت بود؟
:w27:
قاتل بايد يه دادگاه برات تشكيل بدم:d

من؟ به میگی قاتل؟
اولا که سلام به همه ...
دوما یاسمن خانوم محض اطلاعت من امشب از اول کرسی بودم، فقط اون گوشه نشسته بودم هیچی نمیگفتم، ساکت به حرفای شما و جیغ و ویغای اون نگار بخاطر مرغت گوش میدادم که خوب مدرک جمع کنم و یکی ازت شکایت کنه ...:)
راستی امشب حسابی ازت گذشتم ها، وگرنه یه سوتی دادی که اگه برش میداشتم و میبردمش شکار لحظه ها، الان داشتی ساکتو میبستی که کلا از این باشگاه بری، ولی خوشم اومد زود متوجه شدی و خودت درستش کردی ... ;):D
درضمن اینا اعترافات یه قاتل بود که گذاشتم اینجا ... :D
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
من؟ به میگی قاتل؟
اولا که سلام به همه ...
دوما یاسمن خانوم محض اطلاعت من امشب از اول کرسی بودم، فقط اون گوشه نشسته بودم هیچی نمیگفتم، ساکت به حرفای شما و جیغ و ویغای اون نگار بخاطر مرغت گوش میدادم که خوب مدرک جمع کنم و یکی ازت شکایت کنه ...:)
راستی امشب حسابی ازت گذشتم ها، وگرنه یه سوتی دادی که اگه برش میداشتم و میبردمش شکار لحظه ها، الان داشتی ساکتو میبستی که کلا از این باشگاه بری، ولی خوشم اومد زود متوجه شدی و خودت درستش کردی ... ;):D
درضمن اینا اعترافات یه قاتل بود که گذاشتم اینجا ... :D
سلام:redface:
شيطونه ميگه برم يه كيبورد ديگه از مغازه ي داداشم بلند كنما:thumbsup2: شماره ي پست لطفاً
خوشم مياد سريع اعترف ميكني:thumbsup2:
من از این کارا بلد نیستم
ياد مي گيري:w02:
صفحه ی 2000 مبارک
من رفتم
شب خوش
شبت پر ستاره:gol:
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام:redface:
شيطونه ميگه برم يه كيبورد ديگه از مغازه ي داداشم بلند كنما:thumbsup2: شماره ي پست لطفاً
خوشم مياد سريع اعترف ميكني:thumbsup2:

ياد مي گيري:w02:

شبت پر ستاره:gol:

جدی؟ خب همین شیطون بود که تا الان باعث شد تو اینجور آدمی بشی دیگه ... :D
به به، پس اعتراف به سرقتم کردی؟ خوبه خوبه ... :D
عجب پرونده قطوری داره میشه پرونده این یاسمن خانوم، بدو بدو خونه دار و بچه دار، مدرک و سند بر علیه یاسمن بردار بیار ... :D
همون مرغت که باعث هزارتا بیماریه ( آنفولانزای مرغی و خوکی و ...) که همه هم ازت شاکی بودن کافیه تا بفرستمت گوشه زندان ... :)
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
فكر نمي كني يه كم زود اومدي؟:w02:
مرغمو به تو سپردما:w02:
شب همگي بخير:gol:
هر وقت بیام قدمم رو جفت تخم چشمات ! :w02:
تا صبح سر و تهش رو هم میارم ... :w07:

خوبیم :sweatdrop:
شما خوبین؟؟؟؟؟؟؟؟
دلم تنگید
قربانت ... دل منو که نگو بخار شد ... چقد شیرین شدی ! ماه شدی! به تو میگن یه زن کامل و خوب .... اگه آدم یکی مثل تو رو داشته باشه که غم دنیا نداره عزیزم....
چه خبر ؟ خونه اوضاعش خوبه؟
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
نيمرو:w02:
من اين پستو ديدم تا صبح نمي تونم بخوابم:cry:
الان ميرم مرغمو بر ميدارم:w07:
قربون نیمرو :w02:
بچه تو مگه نرفتی ... عین مرغ از دیوار میوفته پایین ! :D
نه شوخی کردم کاری باهاش ندارم ... نبریشااااااااا :w05:.... دلم براش تنگ شده .... :redface::redface:
بذار تا صبح بغلش کنم ... آخه من دلم مرغ موخواد! :cry:
 

pme

عضو جدید
کاربر ممتاز
قربون نیمرو :w02:
بچه تو مگه نرفتی ... عین مرغ از دیوار میوفته پایین ! :D
نه شوخی کردم کاری باهاش ندارم ... نبریشااااااااا :w05:.... دلم براش تنگ شده .... :redface::redface:
بذار تا صبح بغلش کنم ... آخه من دلم مرغ موخواد! :cry:
:w15::w15::w15:
برداشتمش :thumbsup2:ديگه داريم ميريم!
مقصود كم بود تو هم اضافه شدي:w00:
رفتيم:gol:
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
:w15::w15::w15:
برداشتمش :thumbsup2:ديگه داريم ميريم!
مقصود كم بود تو هم اضافه شدي:w00:
رفتيم:gol:
آخر شب آروم بخند دختر... خوبیت نداره ... :razz:
خیلی بدی ...:cry: بدش من :cry:.... بدش بدش:cry:.... نامرد ...:crying2:
مقصود آقاست:w16: ... به اون حرف نزن که مرغتو سخاریش میکنماااااااا ... :w07:
باشه بریم ولی مرغتو بده من :lol:... آخه منم دل دارم آخه بی ایمون:w09:... چرا همه مرغ داشته باشن من نداشته باشم....:w09:
ماماااااااااااااااااااااااااااااااااان .... :w00:
شب خوش :D
 

Similar threads

بالا