جدی میگی؟اوکی..میزنم زیر حرفم..کاری نداره که..اونم پودر میکنیماصلش اون يه دونه ست![]()
جدی؟ حمید اون دوشکامو بده بینم ...بالاخره اعتراف کردیها!هرچند درگوشی
میگم به خاطر این اعترافت میذارم امشب زنده بمونی پودر نشی
همون نامردی که بهت گفتم!!امروز اصلا کلا تو مود نامردی هستی
آخه اگه من ضعف نشون دادم که تو الان ...منم طرفداره حمیدم
جنبش حمید های مبارز :دی ( دبل دراگون :دی )
محمد صادق .... ضعف نشون نده درسته الان ما تو موضع ضعیف ولی .... خدایی تو موضع ضعفیم :دی
ای بی معرفت با اون مرغ دستیارت ...يعني به تعويق ميندازي؟![]()
داریم، داریم ...حمید اعصاب میزنی هاخب پاشو بو بخون..استرسی شدم باز!!پاشوها
راست گفتم..هیچ کس مثل من نمیشه..تو دیدی تا حالا مثل من؟
حمید الکی میگه....اولا الان که شلوخ نیست..دوما ما همچین رسمی نداریم!!
قرصام ر دادم به تو دیگه محمدصادق!!!نخوردی نه؟![]()
راست گفتم..هیچ کس مثل من نمیشه..تو دیدی تا حالا مثل من؟![]()
من برم لالا كه فردا صبح پا شم يه كم درس بخونم
فقط بخاطر حميد! چون من يه فصلم اضافه تر خوندم
شب خوش
دست در دست هم بیایم با مهر خانه خود را آباد سازیم ها!!! چی!!!! اینکه یه چیزه دیگه بود اصلا همون.. اصلا موافقم
میگم نگو خوب نگو
جدی؟ حمید اون دوشکامو بده بینم ...
آخه اگه من ضعف نشون دادم که تو الان ...
ای بی معرفت با اون مرغ دستیارت ...
داریم، داریم ...
نه دیگه، ریختم تو لیوان خودت یواشکی که خوب بشی زود ...![]()
مرسیمن برم لالا كه فردا صبح پا شم يه كم درس بخونم
فقط بخاطر حميد! چون من يه فصلم اضافه تر خوندم
شب خوش![]()
خوب نگو دیگه هوس میکنم پا میشم میام فقط حیف سهمیه بنزینمو کم کردم و گر نه میومدمچرا نگم خوب؟؟؟![]()
من برم لالا كه فردا صبح پا شم يه كم درس بخونم
فقط بخاطر حميد! چون من يه فصلم اضافه تر خوندم
شب خوش![]()
بروبچ خوش گذشت ... کاری ؟ امری فرمایشی چیزی ندارین ؟
مسواک بزنین حتما ( هر کی مسواک نزنه ایشالا کجل شه :دی )
شبتون خوش
دمت جيزجدی میگی؟اوکی..میزنم زیر حرفم..کاری نداره که..اونم پودر میکنیم![]()
اون كه منظورم تو نبودي
ای بی معرفت با اون مرغ دستیارت ...
داریم، داریم ...
نه دیگه، ریختم تو لیوان خودت یواشکی که خوب بشی زود ...![]()
شبت پفکی و نرمولکی گلممن برم لالا كه فردا صبح پا شم يه كم درس بخونم
فقط بخاطر حميد! چون من يه فصلم اضافه تر خوندم
شب خوش![]()
میگم تا زمانی که از من تعریف میکنی میتونی از خودت هم کمی تعریف کنی..مثل شما که خیلی زیادن ... مهربون ,آرام, همزمان خشن , جدی
تازه کجاشو دیدی , من تا حالا مثله خودمو ندیدم باحال , محبوب, خوش تیپ, خون گرم , متواضع...![]()
شب تو هم خوش باشه حمید..خواب های پفکی و مارمولکی ببینیبروبچ خوش گذشت ... کاری ؟ امری فرمایشی چیزی ندارین ؟
مسواک بزنین حتما ( هر کی مسواک نزنه ایشالا کجل شه :دی )
شبتون خوش ( گل )
بروبچ خوش گذشت ... کاری ؟ امری فرمایشی چیزی ندارین ؟
مسواک بزنین حتما ( هر کی مسواک نزنه ایشالا کجل شه :دی )
شبتون خوش ( گل )
دمت جيز
اون كه منظورم تو نبودي
منم اون ليوان دادم به خودت![]()
منکه رفتم بخوابم دیگه شبتون بخیر و شادی....
دمت جيز
اون كه منظورم تو نبودي
منم اون ليوان دادم به خودت![]()
چی بخوابی؟برو درس بخون ببینم!!بدوها!شبت پربار!!!
مرسی
شبت بخیر خوب بخوابی
خوب نگو دیگه هوس میکنم پا میشم میام فقط حیف سهمیه بنزینمو کم کردم و گر نه میومدم
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود (مزرعه ی جادوگر سیاه، یاسمن). مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگه دارد تا جوجه به دنیا بیاید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد . جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه مرغ نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها و یاسمن شروع کردند به خندیدن و گفتند تو مرغی و یک مرغ هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک مرغ به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی مرغی، از دنیا رفت.
توهمانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.
منکه رفتم بخوابم دیگه شبتون بخیر....
نه دیگه..اون رو سیانور ریختم دادم همونجا سرکشیدیاون لیوانو که دوباره آرام ازم کش رفت، تازه کلی هم باهام دعوا کرد که چرا لیوانش دستمه ...![]()
آها راست میگی درسم دارم من....
باشه یه 10 دقیقه ای میخونم
شبتون بخیر
بابا باهاش حرف نزن بذار بره درس بخونهاخ اخ مگه از كجا مي خواي بيايي داداشي؟؟
حمید میزنم مثل شلغم پخته له بشی ها!!برو درس بخون..من رو عصبانی نکنهوسه شلغم کردم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | |
![]() |
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | |
P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |