بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
فعلا كه كار خاصي نكرد براي شروع اصلا درد نداشت فقط توشو خالي كرد بدشم پانسمان كرد


خدا رو شکر ایشالا تا آخرش همینجوری باشه ( با اینکه فک نمیکنم :D)

راستی چرا بمن نگفته بودی شهابی تمرین داده :wallbash:
ناقلا میخواستی منفی بخورم :D
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام برو بچ عزيز
چطوريد؟
آرام جون خوبي
ديشب نبودي ببيني اينجا چه خبر بود !!!!!! خود آقايون خودشونو پودر كردن تموم شد رفت :D ببين الان هيچ آثاري ازشون ميبيني؟ :biggrin:
ايشالا بقيه هم طي يك عمليات ضربتيه ديگه پودر خواهند شد...
الهي آمين !!!!!!!!!


سلام نسیم خانوم خوبید ؟:gol:

ی خبر خیلی خوب برت دارن باید مژده گونی بدی تا بگم :thumbsup2:
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
بچه ها،من ادامه داستان دیشب رو میذارم تا یک کمی حال و هوا عوض بشه!
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
قربون شما خوبی خانوم دندونت در چه وضعه؟؟؟
دندونام اینجوری داره بهم نگاه میکنه:lol: جلومه توی کیسه وکیوم شده!!!منم و در فراقش!در غم فراق غمباد که نه ولی باد گرفته م!!:biggrin: خوبه!!قرص ایبو بروفنم 7 ساعت به 7 ساعت برسه خوبم!مرسی:gol::D
اینجوریه ؟
سیلام = سلام
بوگو= بگو
گرامافون = گرامی
:thumbsup2:
بیا فردا 9 صب با هم بریم نهضت چطوره ؟:D
اون بساتم میخواستم ادیت کنم گفتم دیر شده حتما لو رفته :crying2:
یعنی میخوای بگی اون اشتباهات عامدانه ی من با اشتباهات تو یکیه؟؟رو رو برم هی!!
سلام برو بچ عزيز
چطوريد؟
آرام جون خوبي
ديشب نبودي ببيني اينجا چه خبر بود !!!!!! خود آقايون خودشونو پودر كردن تموم شد رفت :D ببين الان هيچ آثاري ازشون ميبيني؟ :biggrin:
ايشالا بقيه هم طي يك عمليات ضربتيه ديگه پودر خواهند شد...
الهي آمين !!!!!!!!!
سلام سلام به نسیم خانوم گل گلاب
خدا رو شکر!!دیشب وضعم نزار بود خدا دعاهام رو به درگاهش قبول کرده!!خدا از دهنت بشنوه نسیم خانومم!!الهی آمـــــــــــــــــین
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
فتنه حاجب – قسمت دوم

فتنه حاجب – قسمت دوم

شهرزاد قصه شبانه خود را آغاز کرد و گفت:
آورده اند که راز سعادت در صداقت است و عشق و من امشب قصه ئی خواهم گفت که گوشه ئی از معانی عشق را آشکار می کند.عشق پاک صفتی یگانه است که سلطان و رعیت نمی شناسد.بلکه دل سوخته و چشم بینا و پای رونده و دست سخاوتمند را رفیق خود می داند.
شهرباز شاه هم که برای شنیدن قصه شبانه خود را بی قرار دیده بود،با میل و رغبت کودکانه ئی گفت: منتظرم نگذار ساحره کلمات!بگو! و شهرزاد گفت:
ای ملک جوانبخت،روزگاری دور،در بغداد کسی بر سریر قدرت و حکومت بود که زمانی به عنوان حاجب دربار گذران زندگی می کرد و چون این حاجب به حکومت بغداد رسید او را ملک ساسان نامیدند.ملک ساسان را دختری بود بس فهمیده و زیبا که محبوب زنان و کنیزکان دربار بود و او را (فائزه) می خواندند.فائزه مورد محبت و علاقه شاهزاده دیگری بنام (کاکمان) بود.کاکمان هر روز به بهانه ای می آمد و با فائزه به گفتگو می نشست.کاکمان جوانی برومند ، پرهیزکار و باهوش بود که با همه سن کمش به فضل و دانش شهره بود.هرگز کسی از او دروغ نشنیده و ریا ندیده بود.
کاکمان اغلب به عیادت فائزه می رفت و دیدار تازه می کردند.فائزه در ایوان به شب مهتابی می نگریست و می گفت:" کاکمان برایم قصه بگو.(قصه شاعرانه) را بگو!
و کاکمان یکی از دلنشین ترین قصه هایی را که شنیده بود برای فائزه باز می گفت.گفتگویشان تا صبح سحر ادامه می یافت.کاکمان امشب نیز برای صد و هفتمین بار قصه عاشقانه خود را آغاز کرد و مثل همیشه (قصه شاعرانه) با پایانی خوش تمام شد.صبح آمد و روز رؤیت شد.کاکمان گفت: خداحافظ فائزه!
اما چون از ایوان کاخ پا به زیر نهاد،احساس کرد که کسی در انتهای باغ،پشت بوته های گل سرخ،تمام شب آنها را پاییده است.کاکمان آرام سمت بوته ها رفت.اما او که به نگهبانی ایستاده بود،ناگهان پا به فرار گذاشت.هر که بود،سر و روی خود را پوشانده و با شتاب گریخته بود.کاکمان فکر کرد که باید غلامی از غلامان ملک ساسان حاکم وقت و پدر خوانده فائزه باشد.اندکی دچار واهمه و ترس شد اما گفت: مهم نیست.دیر یا زود باید سلطان موضوع را بفهمد.آنوقت زمان عقد و نکاح و حلالت من و فائزه است.
همان روز ملک ساسان به کاخ همسرش (نزهت السادات) آمد و در حالیکه متفکر،غمگین و اندکی عصبانی به نظر می رسید،صدا زد: زن! نزهت السادات با شتاب از اندرونی بیرون آمد و به احترام ایستاد و گفت: بله سرورم!
سلطان ساسان در حالیکه دو پنجه اش را با بی قراری درهم می سایید گفت: خبر داری؟خبر داری؟یا نه؟
و فرصت نداد که نزهت السادات پاسخ دهد.با غیظ ادامه داد:[FONT=&quot]"[/FONT] این پسر برادرت را می گویم.کاکمان پسر دایی دخترمان![FONT=&quot]"[/FONT] نزهت السادات با نگرانی پیشتر آمد و پرسید: چه شده مولای من؟ سلطان گفت: مخفیانه به دیدار دخترمان فائزه می آید.این مسئله از نظر شرعی اشکال دارد زن!من از رفتار و کردارهایش خوشم نمی آید.کاکمان برای خود مردی بالغ شده و صواب در این است که تو به فائزه بفهمانی که دیگر به کسی اجازه دیدار ندهد.درست است که با فاصله کنار هم می نشینند و حرف و حدیث می گویند اما این قضیه می تواند سرآغاز اتفاقی ناشایست باشد زن!برو و کاکمان پسر برادرت را از دیدار با دخترمان منع کن.همین.فهمیدی ضعیفه؟!اگر یکبار دیگر دخترمان را با او ببینم،کار از کار گذشته و از خشم من بر حذر نخواهند بود.هر چه باشد ما سلطانیم و رعیت به اخلاقیات ما احترام می گذارد.اگر فردا گندش درآمد،آبرویی است که ریخته و دیگر جای جبران و مرمت نیست.حیا هم خوب چیزی است.
نزهت السادات هم مِن مِنی کرد و گفت: سرورم،شاید همدیگر را می خواهند.خُب باید شرعی اش کنیم!
سلطان اخمی کرد:من توی این باغ ها نیستم زن.عشق و عاشقی از آن شاعران است نه شاهزادگان!
خلاصه یکی سلطان گفت و یکی زن سلطان.بالاخره زن شکست خورد و قبول کرد که سر و ته قضیه را یکجوری سرهم بیاورد.
ادامه قصه فردا شب ...
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام برو بچ عزيز
چطوريد؟
آرام جون خوبي
ديشب نبودي ببيني اينجا چه خبر بود !!!!!! خود آقايون خودشونو پودر كردن تموم شد رفت :D ببين الان هيچ آثاري ازشون ميبيني؟ :biggrin:
ايشالا بقيه هم طي يك عمليات ضربتيه ديگه پودر خواهند شد...
الهي آمين !!!!!!!!!
سلام نسيم خانم
خوبي؟
نيومده پرچم جنگو كشيدي بالا ها يادت باشه
اسپرو مثل اينكه صلح فايده نداره براي شروع يه فروند از اون جنگنده هات بلند كن
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
دندونام اینجوری داره بهم نگاه میکنه:lol: جلومه توی کیسه وکیوم شده!!!منم و در فراقش!در غم فراق غمباد که نه ولی باد گرفته م!!:biggrin: خوبه!!قرص ایبو بروفنم 7 ساعت به 7 ساعت برسه خوبم!مرسی:gol::D

یعنی میخوای بگی اون اشتباهات عامدانه ی من با اشتباهات تو یکیه؟؟رو رو برم هی!!

سلام سلام به نسیم خانوم گل گلاب
خدا رو شکر!!دیشب وضعم نزار بود خدا دعاهام رو به درگاهش قبول کرده!!خدا از دهنت بشنوه نسیم خانومم!!الهی آمـــــــــــــــــین


نه اتفاقا میخوام بگم ماله منم ( عامدانه :w24:) هس یا به زبونه خودم سانسوره گفتاری :D
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام سلااام
سلام سلااام هی هی..
:d
سلام فرزانه خانوم خوبي
سلام نسيم خانم
خوبي؟
نيومده پرچم جنگو كشيدي بالا ها يادت باشه
اسپرو مثل اينكه صلح فايده نداره براي شروع يه فروند از اون جنگنده هات بلند كن
سلام محمد حسين
بيخودي زحمت نكش.... كار با اسلحه مسلحه راه نميفته همونطور كه هم شماها و هم خانوما مدتها نتيجه اي نگرفتيد :D
بايد از يه راه ديگه وارد شد :D
احوال فرزانه جون؟:smile:
راستي سلام آناهيتا خانومي
خوبي
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
بچه های عزیز و گرامافون.
شبتون پفکی و بی بو باشه.
من شبت بخیر میگم بهتون.:gol::gol:
نسیم جان پودرشون کن!!امان نده بهشون
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
بچه های عزیز و گرامافون.
شبتون پفکی و بی بو باشه.
من شبت بخیر میگم بهتون.:gol::gol:
نسیم جان پودرشون کن!!امان نده بهشون


همینه دیگه اینقد شباتو پفکی کردی که کاره دندونات به اینجا رسیده :D
بیا ی 2 شبم شباتو مسواکی کن :tooth:

شبت خوش :gol:
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلا معصومه خانوم خوبین ؟ :gol:

سلام اقا حامد ...

احوال فرزانه جون؟:smile:

مرسی گلم شما چطوری..؟

سلام فرزانه خانم
خوبي؟
كم پيدا شدي

در گوشی..( داداشی کارت اینترنتم کفاف نمیده..) دیشب کرسی بودم که..:lol:.
سلام فرزانه خانوم خوبي
سلام مخصوص به نسیم جون خودم.. خوبی..؟
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
من هم که داستانم رو گفتم.میرم تا با کامپیوترم سر و کله بزنم ببینم میتونم یه دیکشنری پدر مادر دار روش نصب کنم یا نه!

شب همگی تون گرم و نرم!
یا علی

این هم قسمت نسیم خانم برای اینکه بی بهره نمونه:
 

Similar threads

بالا