منکه دردی نکشیدم و خیلی راحت بود روی این صندلی دیراز کشیدم تازه یکمم خوابیدم بعد دکتر بیدارم کرد گفت تموم شده. ببخشید سوسولی شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/اگه الان درد میکنه بیا یه پک از اینا بزن آرومت میکنه
![]()





منکه دردی نکشیدم و خیلی راحت بود روی این صندلی دیراز کشیدم تازه یکمم خوابیدم بعد دکتر بیدارم کرد گفت تموم شده. ببخشید سوسولی شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/اگه الان درد میکنه بیا یه پک از اینا بزن آرومت میکنه
![]()
بيا به جاي من روسري كن برو بشين دندونتو بكش
اِ اِ اِ پس حالا كه اينطوره همون كاريو كه بالا گفتم انجام بده
معتاد!!من درد رو ترجیح میدم
![]()
کسی قصه نمیگه؟؟![]()
تازه من خوبم!!14-16 تا دندون پر کرده دارم!!من زیر دست دندونپزشک خوابم میبره!!اون دریله هست!!همه از صداش بدشون میاد!!عشق منه!!من همه ی دندونام رو بدون آمپول پر کردم.یه بار نزدیک عصب بود دکتره گفت اگه دردت اومد بگو آمپول بزنم چون نزدیک عصبه!!منم گفتم باشه.توی طول کارش من اینجوری بودمبعد یهو کارش رو متوقف کرد گفت تو درد رو حس نمیکنی یا تحمل میکنی؟!
منم گفتم تحل میکنم!!به نظرم درد دندون خیلی جزو دردها محسوب نمیشه ولی این حالت روانیش خیلی بد بود!
بار آخر باشه!!تکرار نشه
![]()
نخند چون معلوم میشه به ای 5 تا !!! دندون عقلت دندون های نیش و جول ر وکشیده بی دندون!!نه کسی نمیگه همه دارن میخندن به ماجرای دندونت منم میخندم![]()
گفتی دریل یاد مستر بین افتادم
دیدین اون قسمتشو؟؟؟
![]()
نخند چون معلوم میشه به ای 5 تا !!! دندون عقلت دندون های نیش و جول ر وکشیده بی دندون!!
اره اتفاقا خيلي وقت بود نرفته بودم دندون پزشكي دلم براي درد كشيدن توي اونجا تنگ شده بود(كه تجربه بشه روزي 5 بار مسواك بزنم)جدی میگی؟؟چقدر خوشحال شدم!!میدونی همش یاد تو بودم!آرزو میکردم تو هم این رنج من رو تجربه کنینه شوخی کردم همش دوست داشتم تو هم زودتر عمل کنی راحت بشی!!
میدونی قبل از عمل به دکتره گفتم دکتر این استخون فکم درد گرفته!!کلا نمیتونم حرکتش بدم!!گفت نباید اینجوری باشه!!بهدش که باز کرد و دیدی عمق فاجعه چقدر بوده خودش فهمید چرا فکم درد گرفته بوده!!الان آب دهنم رو به زور قورت میدم!!مثل سرماخوردگی شدم!!
![]()
بچه ها موافقيد من يه داستان بگم
هم دانشگاهي كجا ميخواي بري دندونتو بكشي؟ منم ببراره اتفاقا خيلي وقت بود نرفته بودم دندون پزشكي دلم براي درد كشيدن توي اونجا تنگ شده بود(كه تجربه بشه روزي 5 بار مسواك بزنم)
ولي ايني كه گفتي خيلي خف مي باشه ترسونديم ولي هرچي باشه از اين دندون درد بهتره ميدوني چند وقته چايي داغ يا اب يخ يا غذاي داغ نخوردم اخه خيلي درد ميگيره بعد يه وقتايي هم همين جوري شروع به درد مي كنه
آخییی!!برای تو الهی که اینجوری نباشه!من خیلی دلم برات کاب میخواست!خیلی خوشحال شدم زودتر عمل میکنی!!همش میگفتم تا آخر عید آخه چه جوری میخوای تحمل کنی!!!!اره اتفاقا خيلي وقت بود نرفته بودم دندون پزشكي دلم براي درد كشيدن توي اونجا تنگ شده بود(كه تجربه بشه روزي 5 بار مسواك بزنم)
ولي ايني كه گفتي خيلي خف مي باشه ترسونديم ولي هرچي باشه از اين دندون درد بهتره ميدوني چند وقته چايي داغ يا اب يخ يا غذاي داغ نخوردم اخه خيلي درد ميگيره بعد يه وقتايي هم همين جوري شروع به درد مي كنه
غش!!بقیه بچه ها کوشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جیم شدن از ترس دندون یا قش کردن؟...![]()
![]()
نسیم جونم تو میکشی یا جراحی میکنی؟؟کشیدن که دردش این جوری نیست اصلاهم دانشگاهي كجا ميخواي بري دندونتو بكشي؟ منم ببر![]()
هم دانشگاهي بزار من برم اگه زنده برگشتم به شما هم ميگم بريهم دانشگاهي كجا ميخواي بري دندونتو بكشي؟ منم ببر![]()
آخییی!!برای تو الهی که اینجوری نباشه!من خیلی دلم برات کاب میخواست!خیلی خوشحال شدم زودتر عمل میکنی!!همش میگفتم تا آخر عید آخه چه جوری میخوای تحمل کنی!!!!
نمیدونم چرا امرو انقدر نرم و لطیف شدم!!
غش!!
چرا؟؟من شرمنده اگه ترسوندم کسی رو!!گفتم من کولی هستم!!هوچی بازی زیاد میکنم!
خواهرم میگفت دندونت هم مثل خودت تخسه!!نمیاد بیرون!!منم گفتم از من دل نمیکنه انقدر ماهم![]()
هم دانشگاهي بزار من برم اگه زنده برگشتم به شما هم ميگم بري
خوبه؟
قصه می خوااااااااااااااااااااااااااااام
می خوااااااااام
می خوااااااااام
![]()
خوب شد تو برا یه بارم که شده نرم و لطیف شدی. خدارو شکرآخییی!!برای تو الهی که اینجوری نباشه!من خیلی دلم برات کاب میخواست!خیلی خوشحال شدم زودتر عمل میکنی!!همش میگفتم تا آخر عید آخه چه جوری میخوای تحمل کنی!!!!
نمیدونم چرا امرو انقدر نرم و لطیف شدم!!
غش!!
چرا؟؟من شرمنده اگه ترسوندم کسی رو!!گفتم من کولی هستم!!هوچی بازی زیاد میکنم!
خواهرم میگفت دندونت هم مثل خودت تخسه!!نمیاد بیرون!!منم گفتم از من دل نمیکنه انقدر ماهم![]()
نميدونم والانسیم جونم تو میکشی یا جراحی میکنی؟؟کشیدن که دردش این جوری نیست اصلا
نه من ميگم با هم بريمهم دانشگاهي بزار من برم اگه زنده برگشتم به شما هم ميگم بري
خوبه؟
اي خبيثبزار اول اون بره بعد تو برو
دندون آرامش خودش یه قصه بود اونم خنده دار واسه امشب و چند شب دیگه کافیه
نميدونم والا
نه من ميگم با هم بريم
اي خبيث
شوهر دختر خالم به من ميگه كوچولوي خبيث اما من الان رسما اين لقب زيبا و برازنده رو به شما اهدا ميكنم
از اين پس حميد زرين ، كوچولوي خبيث ميشود![]()
ممنونمحمدحسین آواتار نو مبارک باشه![]()
نه فكر نكنم براي من اينجوري باشه حداقل دكتره چيزي نگفتآخییی!!برای تو الهی که اینجوری نباشه!من خیلی دلم برات کاب میخواست!خیلی خوشحال شدم زودتر عمل میکنی!!همش میگفتم تا آخر عید آخه چه جوری میخوای تحمل کنی!!!!
نمیدونم چرا امرو انقدر نرم و لطیف شدم!!![]()
مرسي محمحسين...ولي عجب زندان بان وظيفه نشناسي بوده هااميدوارم تكراريي نباشه
بسياري از مردم كتاب "شاهزاده كوچولو " اثر اگزوپري " را مي شناسند. اماشايد همه ندانند كه او خلبان جنگي بود و با نازيها جنگيد وكشته شد.
قبل از شروع جنگ جهاني دوم اگزوپري در اسپانيا با ديكتاتوري فرانكو ميجنگيد . او تجربه هاي حيرت آور خود را در مجموعه ا ي به نام لبخند گرد آوري كردهاست . در يكي از خاطراتش مي نويسد كه او را اسير كردند و به زندان انداختند او كهاز روي رفتارهاي خشونت آميز نگهبانها حدس زده بود كه روز بعد اعدامش خواهند كردمينويسد :" مطمئن بودم كه مرا اعدام خواهند كرد به همين دليل بشدت نگران بودم . جيبهايم را گشتم تا شايد سيگاري پيدا كنم كه از زير دست آنها كه حسابي لباسهايم راگشته بودند در رفته باشد يكي پيدا كردم وبا دست هاي لرزان آن را به لبهايم گذاشتمولي كبريت نداشتم . از ميان نرده ها به زندانبانم نگاه كردم . او حتي نگاهي هم بهمن نينداخت درست مانند يك مجسمه آنجا ايستاده بود . فرياد زدم "هي رفيق كبريت داري؟ " به من نگاه كرد شانه هايش را بالا انداخت وبه طرفم آمد . نزديك تر كه آمد وكبريتش را روشن كرد بي اختيار نگاهش به نگاه من دوخته شد .لبخند زدم ونمي دانم چرا؟شايد از شدت اضطراب، شايد به خاطر اين كه خيلي به او نزديك بودم و نمي توانستملبخند نزنم . در هر حال لبخند زدم وانگار نوري فاصله بين دلهاي ما را پر كردميدانستم كه او به هيچ وجه چنين چيزي را نميخواهد ....ولي گرماي لبخند من از ميلهها گذشت وبه او رسيد و روي لبهاي او هم لبخند شكفت . سيگارم را روشن كرد ولي نرفت وهمانجا ايستاد مستقيم در چشمهايم نگاه كرد و لبخند زد من حالا با علم به اينكه اونه يك نگهبان زندان كه يك انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هواي ديگري پيداكرده بود .
پرسيد: " بچه داري؟ " با دستهاي لرزان كيف پولم را بيرون آوردم وعكساعضاي خانواده ام را به او نشان دادم وگفتم :" اره ايناهاش " او هم عكس بچه هايش رابه من نشان داد ودرباره نقشه ها و آرزوهايي كه براي آنها داشت برايم صحبت كرد. اشكبه چشمهايم هجوم آورد . گفتم كه مي ترسم ديگر هرگز خانواده ام را نبينم.. ديگرنبينم كه بچه هايم چطور بزرگ مي شوند . چشم هاي او هم پر از اشك شدند. ناگهان بيآنكه كه حرفي بزند . قفل در سلول مرا باز كرد ومرا بيرون برد. بعد هم مرا بيرونزندان و جاده پشتي آن كه به شهر منتهي مي شد هدايت كرد نزديك شهر كه رسيديم تنهايمگذاشت و برگشت بي آنكه كلمه اي حرف بزند.
شبت بخير ارام جوني...ايشالا زودي خوب بشي عزيزمواقعا قصه ی جالبیه!!وای بچه ها من برم بخوابم!این درش شروع شد!اثد ایبوبوفن داره میره!!هشت ساعت پیش یکی خوردم.برم بخوابم تا یکی دیگه نخورم.از همه ی کسانی که با من همدردی کردم ممنونم!
حمید تو هم اون قرص قرمزه رو بخوری خوب میشی انشالا!!
شب همگی بخیر و پفکی.![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | |
![]() |
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | |
P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |