بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم
- شروع کننده موضوع فانوس تنهایی
- تاریخ شروع
آرامش جان انجمن مهندسان خشک کن تازه خریده می تونی خودتو روش پهن کنی
نخیر !!اون موقع ها آر پی جی نبوده!!مگه نه محسن؟
چه تخریبی بود
سلام به همه دوستان
محسن جان
نسیم جان
آرامش خانوم عزیز
ملودی جان
نگار جان
جانی عزیز
و پاکر عزیز
حالتون خوبه؟
چه خبرا؟
نگار داستان قشنگی بود، ممنون.
محسن جان
نسیم جان
آرامش خانوم عزیز
ملودی جان
نگار جان
جانی عزیز
و پاکر عزیز
حالتون خوبه؟
چه خبرا؟
نگار داستان قشنگی بود، ممنون.
آرامش جان انجمن مهندسان خشک کن تازه خریده می تونی خودتو روش پهن کنی
چه تخریبی بود
سلام پاكر خوبي
ديگه وقته شوهر دادنته هابه به عجب كدبانويي
از اين كارا هم بلدي؟
وای خدا !!!میگم تو هم بیا با من بریم خودمون رو خشک کنیم!!فقط من با تو یه فرقی دارم!!لباس من به علت نساج بودن ضد آبه!!
سیلام محمدصادق!!قبل از این که محسن بگه من بپرسم!!کجا بودی تا حالا هان هان؟؟
سلام عزیز.خوبی؟چه خبرا؟شبت بخیر!!بگم یا نه داستان؟؟!!!!!!
بله قصه هم بوگو ممنون میشیم
سلام محمد صادق جان تو خوبی جیگر؟
دوس داری؟ برات می خرم
فعلا داستان می شنویم:دی
سلام پاكر خوبي
ديگه وقته شوهر دادنته ها
از اين كارا هم بلدي؟
دوس داری؟ برات می خرم
فعلا داستان می شنویم:دی
یعنی من الان شسته شدم!!بعد سریع خودش شسته شد!!هان ؟اين الان تيكه بود يا درسته؟
اینارو از کجا میارید
من دانلود کردم ویروس بودن
من دانلود کردم ویروس بودن
سلام دوست عزیزبگم یا نه داستان؟؟!!!!!!
بفرمایید، بگو داستانتو.
اولا که مگه تو فضولی؟
ثانیا من، بابام هم اینطوری ازم نمیپرسه کجا بودی، اونوقت تو اومدی ...
نترس پیش اون پادشاهه که هفت، هشتا ... داشت، نبودم
سلام پاكر خوبي
ديگه وقته شوهر دادنته ها
از اين كارا هم بلدي؟
سلامبگم یا نه داستان؟؟!!!!!!
بفرماييد
سلام محمد صادق جان خوبي...دير اومدي چرا... از تنهايي خبر نداري؟
من كه دارم يكي واس خودت بخر يكي هم واس محمد صادق بخرسلام محمد صادق جان تو خوبی جیگر؟
دوس داری؟ برات می خرم
فعلا داستان می شنویم:دی
نه تو با دسته گلایی که آب دادی دیگه فک نکنم رزینم بپوشی جواب بده!
شما شب بخیر بگی بهتره هاهان ؟
عجب حمومی بودیعنی من الان شسته شدم!!بعد سریع خودش شسته شد!!
فعلا بذارین داستان بشنویم ادامش بعد داستان:دی
چه پسر مهربانی شدم من
چه پسر مهربانی شدم من
تو نساجی بلدی نه؟؟؟؟نه تو با دسته گلایی که آب دادی دیگه فک نکنم رزینم بپوشی جواب بده!
شما شب بخیر بگی بهتره ها
بچه ها من کم کم برم بخوابم.حیف می خواستم بزنم پس کله این محمدصادق ازش بازپرسی کنم کجا بوده!!ولی باید برم.شبتون بخیر.آگه پودرشون کردید یکی دو تن رو زنده بذارید واسه من!!این محسن و محمدصادق رو من پودر می کنم!!قلش رو به من داده بودید
تنهایی و پاکر و.. پودر کنید عیبی نداره ولی اونا رو زنده می خوام
شب همه بخیر.دوست باشید با هم ها!!اینجوری
خانومي(؟)شما نمي خواي داستانتو بگي؟؟؟؟مرسی آرامش جان!!! اینجا همش کمبود محبت پیدا میکنه آدم!!!!!
محمدصادق تنهايي كجاس نمياد؟
آخی...تو نساجی بلدی نه؟؟؟؟
تنهایی و پاکر و.. پودر کنید عیبی نداره ولی اونا رو زنده می خوام
شب همه بخیر.دوست باشید با هم ها!!اینجوری
شب بخیر
خوب بخوابی
اين : دي چيه؟فعلا بذارین داستان بشنویم ادامش بعد داستان:دی
چه پسر مهربانی شدم من
اِ اِ چه زود ميري آرامي.... بودي حالا...تازه ميخواستم قهوه بيارم بخوريمتو نساجی بلدی نه؟؟؟؟
بچه ها من کم کم برم بخوابم.حیف می خواستم بزنم پس کله این محمدصادق ازش بازپرسی کنم کجا بوده!!ولی باید برم.شبتون بخیر.آگه پودرشون کردید یکی دو تن رو زنده بذارید واسه من!!این محسن و محمدصادق رو من پودر می کنم!!قلش رو به من داده بودید
تنهایی و پاکر و.. پودر کنید عیبی نداره ولی اونا رو زنده می خوام
شب همه بخیر.دوست باشید با هم ها!!اینجوری
باشه اگه خوابت مياد برو شب بخير ، منم ميزارم واس فردا شب ... البته فردا شب تاسوعاست شايد من نيام ميخوايم بريم خونه مامانيه عزيزم ( خونه ماماني بدون ماماني
اصلا صفا نداره )
تو نساجی بلدی نه؟؟؟؟
بچه ها من کم کم برم بخوابم.حیف می خواستم بزنم پس کله این محمدصادق ازش بازپرسی کنم کجا بوده!!ولی باید برم.شبتون بخیر.آگه پودرشون کردید یکی دو تن رو زنده بذارید واسه من!!این محسن و محمدصادق رو من پودر می کنم!!قلش رو به من داده بودید
تنهایی و پاکر و.. پودر کنید عیبی نداره ولی اونا رو زنده می خوام
شب همه بخیر.دوست باشید با هم ها!!اینجوری
تو مثل اینکه تا اینجا یه دعوای حسابی راه نندازی خیالت راحت نمیشه نه؟
منظورت همون پودر لباس شویی دیگه آره؟
درضمن کی بود می شمرد اون غلطا رو
این قول رو هم اضافه کنه شبت هم بخیر و خوشی
جینی دختر کوچولوی زیبا و باهوش پنج ساله ای بود که یک روز که همراه مادرش برای خرید به مغازه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش 5/2 دلار بود،چقدر دلش اون گردنبند رو می خواست.پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که اون گردن بند رو براش بخره.
مادرش گفت : خب! این گردنبند قشنگیه، اما قیمتش زیاده،اما بهت میگم که چکار می شه کرد! من این گردنبند رو برات می خرم اما شرط داره : " وقتی رسیدیم خونه، لیست یک سری از کارها که می تونی انجامشون بدی رو بهت می دم و با انجام اون کارها می تونی پول گردن بندت رو بپردازی و البته مادر بزرگت هم برای تولدت بهت چند دلار هدیه می ده و این می تونه کمکت کنه."
جنی قبول کرد. او هر روز با جدیت کارهایی که بهش محول شده بود رو انجام می داد و مطمئن بود که مادربزرگش هم برای تولدش بهش پول هدیه می ده.بزودی جینی همه کارها رو انجام داد و تونست بهای گردن بندش رو بپردازه.
وای که چقدر اون گردن بند رو دوست داشت.همه جا اونو به گردنش می انداخت ؛ کودکستان، رختخواب، وقتی با مادرش برای کاری بیرون می رفت، تنها جایی که اون رو از گردنش باز می‌کرد تو حمام بود، چون مادرش گفته بود ممکنه رنگش خراب بشه!
جینی پدر خیلی دوست داشتنی داشت. هر شب که جینی به رختخواب می رفت، پدرش کنار تختش روی صندلی مخصوصش می نشست و داستان دلخواه جینی رو براش می خوند. یک شب بعد از اینکه داستان تموم شد، پدرجینی گفت :
- جینی ! تو منو دوست داری؟
- اوه، البته پدر! تو می دونی که عاشقتم.
- پس اون گردن بند مرواریدت رو به من بده!
مادرش گفت : خب! این گردنبند قشنگیه، اما قیمتش زیاده،اما بهت میگم که چکار می شه کرد! من این گردنبند رو برات می خرم اما شرط داره : " وقتی رسیدیم خونه، لیست یک سری از کارها که می تونی انجامشون بدی رو بهت می دم و با انجام اون کارها می تونی پول گردن بندت رو بپردازی و البته مادر بزرگت هم برای تولدت بهت چند دلار هدیه می ده و این می تونه کمکت کنه."
جنی قبول کرد. او هر روز با جدیت کارهایی که بهش محول شده بود رو انجام می داد و مطمئن بود که مادربزرگش هم برای تولدش بهش پول هدیه می ده.بزودی جینی همه کارها رو انجام داد و تونست بهای گردن بندش رو بپردازه.
وای که چقدر اون گردن بند رو دوست داشت.همه جا اونو به گردنش می انداخت ؛ کودکستان، رختخواب، وقتی با مادرش برای کاری بیرون می رفت، تنها جایی که اون رو از گردنش باز می‌کرد تو حمام بود، چون مادرش گفته بود ممکنه رنگش خراب بشه!
جینی پدر خیلی دوست داشتنی داشت. هر شب که جینی به رختخواب می رفت، پدرش کنار تختش روی صندلی مخصوصش می نشست و داستان دلخواه جینی رو براش می خوند. یک شب بعد از اینکه داستان تموم شد، پدرجینی گفت :
- جینی ! تو منو دوست داری؟
- اوه، البته پدر! تو می دونی که عاشقتم.
- پس اون گردن بند مرواریدت رو به من بده!
:دی=D :=
نه ديگه از ديشب كه تو گفتي من شمردنو گذاشتم كنارتو مثل اینکه تا اینجا یه دعوای حسابی راه نندازی خیالت راحت نمیشه نه؟
منظورت همون پودر لباس شویی دیگه آره؟
درضمن کی بود می شمرد اون غلطا رو
شبت هم بخیر و خوشی
مي خواي دوباره بشمارم؟
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | |
|
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | |
| P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |
Similar threads
-
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان ))
- شروع شده توسط فانوس تنهایی
- پاسخ ها: 16
-