سلامممممممممممم!!خوبی؟؟منتظر تو بودیم اوستا!!تو آماده باش رو بده ما خمپاره ها و آرپی جی رو در بیاریم!!سلام به همه
آرامش شروع كردي كارو؟
محمدصادق شمشير مي خواي چيكار خطرناكه
گرفتن زن و افعی بسی بود آسان
خلاف داشتن آن که مشکل آید و سخت
زنان بگردن گردان به سخره طوق زنند
چو مار گر زه که پیچد همی به شاخ درخت
ززهر مار بتر قهر یار دان که از اوست
نتیجه کوتهی با سیاهی بخت
غم عروس و غم وام مرد را شکند
خوش آنکه دو غم آرامگاه دل پرداخت
سلام بر همه کرسی نشینان شب زنده دار
شعرش رو مگه ندیدی!!این شعر رو فقط با خونش می شه شست!! (چه خشن شدم!)آرام محسنو جدا كن فكر نمي كنم طرف اونارو بگيره.محسن جان گرم و سرد چشيدهن.حساب كار دستشونه(عاقلانه تر مي انديشد نقطه سر خط)
سلام خوبی ارامش جانبه به !!سلام محسن جان!!
بارون جون آتیش رو بیشتر کن!!کار زیاد داریم امشب!!
سلام ارام خوبیسلام .آقا محسن
می خواست قبل از اومدن اشهدتم بخونی
سلام من خوبم ممنونسلام محسن جان
خوبي؟
بچه ها منيه داستان دارم تعريف كنم بعدا جنگو شروع كنيد
خانوما نترسن كسي تو ابن داستان زن نمي گيره
بچه ها من فردا صبح زود باید بیدار شم!
شمام که داستان نمی گین!
برویم بخوابییییم!
شبتان بخیر!
ای یه همچین چیزایی!!سلام خوبی ارامش جان
چه خبره میخوای کباب درست کنی
سلامسلام ملودی جون. خوبی؟
بدو زود باش که امشب کار زیاد داریم
به تعداد رحمت شدگان همینطور داره اضافه میشه
ما ساعتامونو با هم تنظيم كرديم.اونا مقدمه بودسلام ملودي
خوبي ؟
دير كردي هم پيمانانت داشتن شروع مي كردن
سلام.چندتا آرپي جي آوردي آرامي.كافيه؟سلامممممممممممم!!خوبی؟؟منتظر تو بودیم اوستا!!تو آماده باش رو بده ما خمپاره ها و آرپی جی رو در بیاریم!!
اِ.آره محسن مشكوك ميزني وايسا برم يه بار ديگه شعرتو بخونمشعرش رو مگه ندیدی!!این شعر رو فقط با خونش می شه شست!! (چه خشن شدم!)
خلاصه نه!!این محسن رو هم باید سینه دیوار گذاشت بغل بقیه!!!
سلامسلام ملودی
خوبی؟
چه خبرا؟
احساس
در بیمارستانی ،دو مرد در یک اتاق بستری بودند.مرد کنار پنجره به خاطر بیماری ریوی بعد از ظهرها یک ساعت در تخت می نشست تا مایعات داخل ریه اش خارج شود. اما دومی باید طاق باز می خوابید و اجازه نشستن نداشت.آن دو ساعتها در مورد همسر، خانواده هایشان ، شغل، تفریحات و خاطرات دوران سربازی صحبت می کردند.بعد از ظهرها مرد اول در تخت می نشست و روی خود را به پنجره می کرد و هر آنچه را که می دید برای دیگری توصیف می کرد. در آن حال بیمار دوم چشمان خود را می بست و تمام جزئیات دنیای بیرون را پیش روی خود مجسم می کرد.
او با این کار جان تازه ای می گرفت، چرا که دنیای بی روح و کسالت بار او با تکاپو و شور و نشاط فضای بیرون پنجره رنگ زندگی می گرفت.
در یک بعد از ظهر گرم ، مرد کنار پنجره از رژه ای بزرگ در خیابان خبر داد.با وجود این که مرد دوم صدایی نمی شنید، با بستن چشمانش تمام صحنه را آن گونه که هم اتاقیش وصف می کرد پیش رو مجسم می نمود.
روزها و هفته ها به همین صورت سپری شد.یک روز صبح وقتی پرستار به اتاق آمد،با پیکر بی جان مرد کنار پنجره که با آرامش به خواب ابدی فرو رفته بود روبرو شد.
پس از آنکه جسد را به خارج از اتاق منتقل کردند مرد دوم درخواست کرد که تخت اورا به کنار پنجره منتقل کنند. به محض اینکه کنار پنجره قرار گرفت، با شوق فراوان به بیرون نگاه کرد ،
اما...
تنها چیزی که دید دیواری بلند و سیمانی بود.
با تعجب به پرستار گفت:جلوی این پنجره که دیواره!!!چرا او منظره بیرون را آن قدر زیبا وصف می کرد؟
پرستار گفت: او که نابینا بود، او حتی نمی توانست این دیوار سیمانی بلند را ببیند.شاید فقط خواسته تورا به زندگی امیدوار کند.
بالاترین لذت در زندگی اینست که علیرغم مشکلات خودتان ، سعی کنید دیگران را شاد کنید
.... شادی اگر تقسیم شود دوبرابر می شود ...
اگر می خواهید خود را ثروتمند احساس کنید ، کافیست تمام نعمتهایتان را ، که با پول نمی توان خرید، بشمارید. زمان حال یک هدیه است. پس قدر این هدیه را بدانید.
انسانها سخنان شما را فراموش می کنند.
انسانها عمل شما را فراموش می کنند.
اما آنها هیچگاه فراموش نمی کنند که شما چه احساسی را برایشان به وجود آورده اید.
به یاد داشته باشید: زندگی شمارش نفس های ما نیست، بلکه شمارش لحظاتی است که این نفس ها را می سازند.
quote]
ممنون قصه قشنگی بود ..
می تونی قشنگ ترین منظره ها رو ببینی
حتی از پشت پنجره کثیف
انتخاب با توست ....
بچه ها من فردا صبح زود باید بیدار شم!
شمام که داستان نمی گین!
برویم بخوابییییم!
شبتان بخیر!
این داستان رو واسه اونایی گفتم که فقط میخوان همه چی رو با جنگ و دعوا تموم کنن ...
ممنون محمد صادق داستان جالبي بود
قابل توجه بعضي ها
به به اسپارو جان خوش اومدي.سلام،1.5 بعد از نصف شبتون به خیر!
من فردا امتحان آز ترمو دارم،تازه ساعت 10 شب شروع کردم خوندن!
حالا می بینم که بابام هی،چقده زیاده!
براتون قصه داشتم ولی خوب امشب که نه، فردا شب ایشالله!
شب هم به خیر باز هم!
سلام،1.5 بعد از نصف شبتون به خیر!
من فردا امتحان آز ترمو دارم،تازه ساعت 10 شب شروع کردم خوندن!
حالا می بینم که بابام هی،چقده زیاده!
براتون قصه داشتم ولی خوب امشب که نه، فردا شب ایشالله!
شب هم به خیر باز هم!
داستانت خوب بود اين اخريه خرابش كرد.زودباش بگو منظورت چي بود
نخیر لازم نکرده قصه بگی!!یه قصه گفتی کل کرسی سرش دارن قاتل و مقتول میشن!!شما برو درست رو بخون!!سلام،1.5 بعد از نصف شبتون به خیر!
من فردا امتحان آز ترمو دارم،تازه ساعت 10 شب شروع کردم خوندن!
حالا می بینم که بابام هی،چقده زیاده!
براتون قصه داشتم ولی خوب امشب که نه، فردا شب ایشالله!
شب هم به خیر باز هم!
سلام،1.5 بعد از نصف شبتون به خیر!
من فردا امتحان آز ترمو دارم،تازه ساعت 10 شب شروع کردم خوندن!
حالا می بینم که بابام هی،چقده زیاده!
براتون قصه داشتم ولی خوب امشب که نه، فردا شب ایشالله!
شب هم به خیر باز هم!
خدا تو رو نکشه دختر!!به به اسپارو جان خوش اومدي.
اِيعني الان مي خواي بري؟كجا؟هستيم درخدمتتون.
آرام اون درو قفل نكردي هنوز؟
سلامسلام خانوما و آقايون محترم...خوبيد؟
باز شماها داريد ميجنگيد با همديگه
زود تند سريع يكي بگه اينجا چه خبره؟
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان )) | ادبیات | 16 | ||
دلت برای قصه های بچگیت تنگ شده؟بیا تو کودک گذشته... | ادبیات | 2 | ||
P | آخرين قصه | ادبیات | 1 |