بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
آرامش با 120 كيلو وزن مي گي لاغري :biggrin::confused:

رفيق بيا پيش خودم برات جا باز كردم :eek:
خسته نباشی!!من با اینهمه پذایرایی و کار و زحمتی که می کشم اصلا می تونم 120 کیلو باشم؟؟دیگه وزن خودت رو که به ما نسبت نده!!مردم چشم دارن میبینن!!
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام به همه بچه هاي چندتايي ا;)
همه خوبن دماغا چاقه ؟
من ديشب يه دفعه از سايت افتادم بيرون بعدش ديگه هر كاري كردم نتونستم بيام شما به برزگي خودتون ببخشيد
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
سلام به همه بچه هاي چندتايي ا;)
همه خوبن دماغا چاقه ؟
من ديشب يه دفعه از سايت افتادم بيرون بعدش ديگه هر كاري كردم نتونستم بيام شما به برزگي خودتون ببخشيد
سلام محمد حسین جون خوبی
ما خوبیم خدا رو شکر شما که خوبی
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایوالله شما درست گفتید
ما تو این دنیا از همه چیزی خسته میشیم
غیر از نفس کشیدن



آره والا فقط از این 2 تا خسته نمیشیم .
چون اگه خسته بشیم دیگه نمتونیم زنده باشیم .
والا اگه غیر این بود این موجود 2 پا از این 2 تا هم خسته میشد
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام
آرامش خانوم عزيز(مي خواستم ببينم چقدر مكافات ميكشين تا اينو بنويسين):w15:
تنهايي جان
فروردين گلم
محمد حسين جان
بارون آرامش
ديگه كسي نيست كه.چرا ديگه كسي نيست؟
خوبين؟

سحر قصه تو بگو
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام سلام سلام
خوبین؟
چه خبرا؟
کسی قصه گفته؟
راستی شرمنده من دیشب پی سی قاط زد یهو رفتم
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
سلللللللللللللللللللللللللللللام آبجی کوچیکه خوبی
سلام ملودی خانوم عزیز تنها کسی که طرفدار ارامش خانوم عزیز
چی تو دستته ها
ها
یاواشکی چی خریدی
ها
دیدی بچه ها ملودی رفته قهوه خریده
ههههههه
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
امتحان زبان برگه به من نرسید امتحان ندادم
بفرمایید داستانو شروع کنید
یعنی چی برگه نرسید امتحان ندادم!!
مگه الکیه؟؟
 

فروردین

عضو جدید
بهشت و جهنم...

روزی یک مرد روحانیبا خداوند مکالمه ای داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشتو جهنم چه شکلی هستند؟"، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکیاز آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگوجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آبافتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حالبودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلندداشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتیمی توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آنجایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانندو قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
 

Civil Boy

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلام
آرامش خانوم عزيز(مي خواستم ببينم چقدر مكافات ميكشين تا اينو بنويسين):w15:
تنهايي جان
فروردين گلم
محمد حسين جان
بارون آرامش
ديگه كسي نيست كه.چرا ديگه كسي نيست؟
خوبين؟

سحر قصه تو بگو

سلام سلام سلام
خوبین؟
چه خبرا؟
کسی قصه گفته؟
راستی شرمنده من دیشب پی سی قاط زد یهو رفتم

سلام به هردوتون بيان زير كرسي تا سرما نخوردين
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
چیه چرا خشن بازی در میاری
بچه ها من نمیخواستم بگم
ولی قهوه هر شبو ملودی خانوم عزیز می آورد
میبینی آرامش خانوم عزیز
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
سلام
آرامش خانوم عزيز(مي خواستم ببينم چقدر مكافات ميكشين تا اينو بنويسين):w15:
تنهايي جان
فروردين گلم
محمد حسين جان
بارون آرامش
ديگه كسي نيست كه.چرا ديگه كسي نيست؟
خوبين؟

سحر قصه تو بگو
به به!!سلام ملودی خانم شیطون خودم!!!مدافع!!خوبی؟؟:D:gol::gol:

سلام سلام سلام
خوبین؟
چه خبرا؟
کسی قصه گفته؟
راستی شرمنده من دیشب پی سی قاط زد یهو رفتم

سلام نگارخانم گل.خوبی؟؟عیبی نداره دیشب خبری نبود.:D;)
 

Similar threads

بالا