تو می روی
و من صدای قدم های تو را می شنوم ...
اما تو
صدای فریاد مرا
که تو را صدا می زنم
نمی شنوی !
افسوس ...و من صدای قدم های تو را می شنوم ...
اما تو
صدای فریاد مرا
که تو را صدا می زنم
نمی شنوی !
دیر است
ناله های من در باد گم می شوند
و تو
گوشهایت را به نوای کوچه می سپاری
آری
تو می روی
و من ضربان قلبم را
با صدای گامهایت تنظیم می کنم ...
سایه ات
در انتهای کوچه محو می شود
ولی صدای قدمهایت
تا وقتی هستم
در کوچه خواهد پیچید ...