برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
چون شب خاکستری سر در گریبانت نبینم
ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادی
همچو ابر سوگوار این گونه گریانت نبینم
ای پر از شوق رهایی رفته تا اوج ستاره
در میان کوچه ها افتان و خیزانت نبینم

مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت
در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبینم
تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفری رنگ
تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم

قصه دلتنگیت را خوب من بگذار و بگذر
گریه دریاچه ها را تا به دامانت نبینم
کاشکی قسمت کنی غمهای خود را با دل من
تا که سیل اشک را زین بیش مهمانت نبینم
تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفری رنگ
تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم
تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفری رنگ
تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=&quot]يه روز حتي اگه باورم بشه كه [/FONT][FONT=&quot]
روياي تو يه سرابه.
باز دلخوشم...چون اين سراب.. روياي توست
روياي تويي كه با مني
يه روز اگه باورم بشه كه حتي راه رو اشتباه ميرم
بازم دلخوشم كه راهي رو رفتم
كه تو توش قدم گذاشته بودي
فقط
فقط ..بايد باورت كنم كه با مني
كه روياي مني
حتي اگه يه روز تنهام بذاري[/FONT]
[FONT=&quot]

سايه
[/FONT]​
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
حبس شده نفس تو سینه ، فرصت پلک زدنم نیست
دل آسمون گرفته ، چاره جز دل کندنم نیست
از غم یه لحظه بی تو ، چشم من از گریه رد شد
دست تو ، تو دستای من ، زیر آه جاده سرد شد

سفرت به خیر مسافر ، هر جا دلتنگی و تنها (تنها،تنها)
اسم تو زیر لبامه ، وقتی می گذری رو ابرها
کوله بارتو بغل کن ، بگذری از دور چشمام (چشمام،چشمام)
راه من با تو یکی نیست ، برو می رسی به حرفام

جاده تا خدا نشسته ، یاد تو ، تو گریه ی من
هر قدم خاطره داره ، قلم ترانه ی من
قدم آخر رو بردار ، گریه منتظر نشسته
تا که این غروب احساس ، راه رفتن رو نبسته

سفرت به خیر مسافر ، هر جا دلتنگی و تنها (تنها،تنها)
اسم تو زیر لبامه ، وقتی می گذری رو ابرها
کوله بارتو بغل کن ، بگذری از دور چشمام (چشمام،چشمام)
راه من با تو یکی نیست ، برو می رسی به حرفام

الیاس صالحی ...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بانوی بی قرار

بانوی بی قرار من
یاغی قصه ها نشو
کنار دست حادثه
میون باد رها نشو
ساده بشو ساده بشو
گوش فلک رو کر نکن
به شهر قصه ها نرو
شباتو در به در نکن
بانوی بی قرار من
توای عزیز بی پناه
بمون درون قاب من
تویی دریچه نگاه
بانوی بی قرار من
توای عزیز بی پناه
بمون درون قاب من
تویی دریچه نگاه

تو شب یلدای سکوت
شبی شبی شبیه شبنم
دلت رو باز رها نکن
از تو هیاهو بگذره
نشکون سکوتو با تو نیز
نرو به دره سقوط
بمونو فریادی بزن
اگر چه تلخه این سکوت
بانوی بی قرار من
تو ای عزیز بی پناه
بمون درون قاب من
تویی دریچه نگاه
بانوی بی قرار من
توای عزیز بی پناه
بمون درون قاب من
تویی دریچه نگاه
 

lili 68

عضو جدید
کاربر ممتاز
من میگم بهم نگاه کن

تو میگی که جون فدا کن

من میگم چشات قشنگه

تو میگی دنیا دو رنگه

من میگم دلم اسیره

تو میگی که خیلی دیره

من میگم چشاتو وا کن

تو میگی منو رها کن

من میگم قلبمو نشکن

تو میگی من میشکنم من؟

من میگم دلم رو بردی

تو میگی به من سپردی؟

من میگم دلم شکسته است

تو میگی خوب میشه خسته است

من میگم بمون همیشه

تو میگی ببین نمشه

من میگم تنهام میذاری

تو میگی طاقت نداری

من میگم تنهایی سخته

تو میگی این دسته بخته

من میگم خدا به همرات

تو میگی چه تلخه حرفات

من میگم که تا قیامت

تو میگی برو سلامت
 

@spacechild@

عضو جدید
یه هفته از اون روزگذشته تقریبا!
واسه من 5شنبه ها...
بهترین روزدنیاست!
شایدم بود!
نمی دونم...
همیشه پاهام موقع اومدن جمعه سست میشد!
اما این هفته!

تمام توانم و جمع می کنم
که نشکنم!
اگه شد!
نمی گم دیگه عاشق نمی شم...
نمی گم ازت حتمی حتمی متنفر میشم...
نه!
فقط یه تجربه به تجربه های کم وزیادم اضافه میشه!
وتو میشی مثل یه خاطره زنده...
که هرجمعه آپدیت میشه!
ولی خوب اگه جمعه مطمئن شدم...
همه چی تمومه.
باید یه بار دیگه...
آخه باورش یه کم...
بماند!
 

دزيره

عضو جدید
براي تو مي نويسم تو كه نيستي و از دنياي من بي خبري
براي عشقي مي نويسم كه در كوچه تنهايي ام بي ثمر مانده
براي كسي كه دنيا را به پايش نخواهم ريخت چرا كه آسمانها را برايش آذين بسته ام
مي نويسم تا بداني كه يادت هميشه بامن است:gol:
 

دزيره

عضو جدید
براي تو مي نويسم تويي كه در ميانه راه يافتمت
براي تو مي نويسم كه هنوز گرمي دستانت را حس نكرده بودم
براي تو كه با تمام عشقي كه در وجودت داشتي از كنارم گذشتي
مي نويسم براي آنكه يادت باشد در اين دنياي بي احساس من پر از احساسم :gol:
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
براي تو مي نويسم. يك دوست. يك هموطن ايراني.
اينجا چه خبر است!!! چرا ديگر نمي توانيد يكديگر را دوست داشته باشيد.
امروز براي تو مي نويسم. براي تو كه افكارت بسيار از افكار من دور است، اما من عاشقانه دوستت دارم. چون تو خوبي، خوب و زيبا و متفاوت با من.
امروز براي تو مي نويسم كه هميشه با مهرباني با تو سخن گفتم، نه براي اينكه حرفم تاثير در تو داشته باشد، نه براي نفوذ در تو، نه براي اينكه حرف هايم را بپذيري و يا مرا سپاس گويي، نه! چون تو را دوست دارم، چون تو لايق محبتي. چون زيبايي و من عاشق زيبايي. چون مي دانم خدا تو را دوست دارد و من نيز، ام تو با تمام بي مهري پاسخم را گفتي. و چه بد گفتي.
امروز براي تو مي نويسم. براي تو. به حرف هايم گوش مي كني؟!
امروز دلشكسته ام. از اين فضاي به ابتذال كشيده شده، كه به جاي مهر و محبت .... اين سياهي ها چيست كه جايگزين شده!! برايم بگو.
تو انساني و برتري تو به موجودات ديگر توانايي عاشق شدنت است. چرا عشق نمي ورزي!
..
من هنوز براي تو مي نويسم كه مهرباني را بياد آوري.
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
براي تو مي نويسم. يك دوست. يك هموطن ايراني.
اينجا چه خبر است!!! چرا ديگر نمي توانيد يكديگر را دوست داشته باشيد.
امروز براي تو مي نويسم. براي تو كه افكارت بسيار از افكار من دور است، اما من عاشقانه دوستت دارم. چون تو خوبي، خوب و زيبا و متفاوت با من.
امروز براي تو مي نويسم كه هميشه با مهرباني با تو سخن گفتم، نه براي اينكه حرفم تاثير در تو داشته باشد، نه براي نفوذ در تو، نه براي اينكه حرف هايم را بپذيري و يا مرا سپاس گويي، نه! چون تو را دوست دارم، چون تو لايق محبتي. چون زيبايي و من عاشق زيبايي. چون مي دانم خدا تو را دوست دارد و من نيز، ام تو با تمام بي مهري پاسخم را گفتي. و چه بد گفتي.
امروز براي تو مي نويسم. براي تو. به حرف هايم گوش مي كني؟!
امروز دلشكسته ام. از اين فضاي به ابتذال كشيده شده، كه به جاي مهر و محبت .... اين سياهي ها چيست كه جايگزين شده!! برايم بگو.
تو انساني و برتري تو به موجودات ديگر توانايي عاشق شدنت است. چرا عشق نمي ورزي!
..
من هنوز براي تو مي نويسم كه مهرباني را بياد آوري.

:gol:
 

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم

برای مهربانی چشمهایت
برای صمیمیتی که در کلامت موج می زند
برای تو می نویسم
برای لبخند شیرینی که روی لبانت نقش می بندد
و برای نهال مهری که در سینه ی پر مهرت می روید
فقط برای تو می نویسم
که صدایت زیباترین ترانه ی هستی ست
و برای نامت که پر از راز و رمز زیبایی ست
و
فقط برای تو می نویسم...
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای تو می‌نویسم، که امروز نوشته هایم بی روح است، امروز تنها نوشتم و فردا را، به هم خواهیم نوشت، و با هم خواهیم خواند
امروز را برای تو می‌نویسم و امیدوارم فردا، فردا پایان روزهای من نباشد :gol:
 

samira zibafar

عضو جدید
طنین شعر نگاه تو در ترانه ی من


تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری ست !
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست !
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است !
هنوز پنجره باز است.
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری.
درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند.

تمام گنجشکان
که در نبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند;
ترا به نام صدا می کنند!
هنوز نقش تورا از فراز گنبد کاج
کنار باغچه
زیر درخت ها
لب حوض
درون آینه ی پاک آب می نگرند

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده ست.
طنین شعر نگاه تو در ترانه ی من.
تو نیستی که ببینی چگونه می گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه ی من.

چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید
به روی لوح سپهر
تو را چنان که دلم خواسته است ساخته ام!

چه نیمه شب ها - وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر
به چشم همزدنی
میان آن همه صورت تو را شناخته ام !

به خواب می ماند
تنها به خواب می ماند
چراغ آینه دیوار بی تو غمگینند
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو می گویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می شنوم.

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هر چه درین خانه ست
غبار سر بی اندوه بال گسترده ست
تو نیستی که ببینی دل رمیده ی من
به جزتو یاد همه چیز را رها کرده ست.

غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته ی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
فریدون مشیری
 

nimaparham

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم دلم برایت تنگ می شود. با اینکه آدمهای هیچکدامشان به من تو نمی مانند و سرگذشت هیچ کدامشان آنجا نمی رود که ما رفته ایم .. به قدر من عاشق نیستند و به قدر تو دلدار و عقل مدار! در آن واحد- ... درانتهااما اشک به چشمانم می آورند. در همه ی این قیل و قال ها که اینجا ازشان دورماندهام. درتنگنای بی معنی این زندگی خنثای منطقی که در آن هیچ چیزی آنقدر اهمیت نداردکه مرااز خودم بیخود کند و مرا از آنجا که هستم بیرون بکشد و بیاندازدم درهیچ.
هیچ چیز نمی تواند و نباید که عاصی ام کند دلم برای تو تنگ میشود یا برای دوست داشتنت یا برای آزاردادنتو آزاردیدنت و برای دلخوری ها و دلسنگی ها و دلتنگی ها و دل به هم خوردگی ها ودل آشوبه ها و دلربایی ها و دلزدگی ها و دلشکستن ها و دل دل زدن ها ... و هر چه وهرچه که از دل می آمد و هیچ کدامشان نمی توانستند دلیلشان را و تکرارشان را وشدت شا ن رابفهمند و همه شان به تاسف برایمان سر تکان می دادند، تنگ می شودبه تومی گویم که بعد از رفتنت معنای همه چیز گم شد. تلخی گم شد. حال گم شد و محال گم شد. حالا شاید فقط دردماند. که ّانهم سالها بعد بالاخره آرام می گیرد
 

nazanin narges

عضو جدید
انگاه که غرور کسی را له می کنی
انگاه که کاخ ارزوهای کسی را ویران می کنی
انگاه که شمع امیدش را خاموش می کنی
انگاه که گوشت را می گیری تا صدای شکستن غرورش رانشنوی
و انگاه که خدا را میبینی وبنده اش را نادیده می گیری
می خواهم بدانم............
دستهایت را به سوی کدام اسمان دراز میکنی
وبرای خوشبختی خودت دعا می کنی:gol:
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
براي تو مي نويسم، بعد از مدتها...
چرا تو را دور از وجودم خواستم!!! برگرد...
اينجا ديگر كسي مثل تو يافت نمي شود. اينجا آدمها به راحتي از احساس دروغ مي گويند.
جز تو كسي از عشق راست نمي گويد.
از وقتي تو رفتي ديگر بهار سراغ دلم نيامد. غم در دلم ساكن شده، رهايم نمي كند.
چرا تو را دور از وجودم خواستم!!!!!!!
 

دزيره

عضو جدید
براي تو مينويسم
اي نسلي كه پس از من و امثال من مي آيي
تويي كه نمي دانم برايت چه به جاي خواهم گذارد
خوبي يا بدي را!
براي تو مي نويسم كه گاه انديشه ام از برايت در پس پرده هاي اندوه مي ماند
براي تويي كه نمي دانم چه از ما خواهي شنيد
براي تو مي نويسم كه با هزاران اميد پا به اين عالم خواهي گذارد و..
وشايد تمامي اميد هايت را نسل ما برباد داده باشد
براي تو مي نويسم گرچه نيستي تا بخواني اش:gol:
 

hilari

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
براي تو مي نويسم. يك دوست. يك هموطن ايراني.
اينجا چه خبر است!!! چرا ديگر نمي توانيد يكديگر را دوست داشته باشيد.
امروز براي تو مي نويسم. براي تو كه افكارت بسيار از افكار من دور است، اما من عاشقانه دوستت دارم. چون تو خوبي، خوب و زيبا و متفاوت با من.
امروز براي تو مي نويسم كه هميشه با مهرباني با تو سخن گفتم، نه براي اينكه حرفم تاثير در تو داشته باشد، نه براي نفوذ در تو، نه براي اينكه حرف هايم را بپذيري و يا مرا سپاس گويي، نه! چون تو را دوست دارم، چون تو لايق محبتي. چون زيبايي و من عاشق زيبايي. چون مي دانم خدا تو را دوست دارد و من نيز، ام تو با تمام بي مهري پاسخم را گفتي. و چه بد گفتي.
امروز براي تو مي نويسم. براي تو. به حرف هايم گوش مي كني؟!
امروز دلشكسته ام. از اين فضاي به ابتذال كشيده شده، كه به جاي مهر و محبت .... اين سياهي ها چيست كه جايگزين شده!! برايم بگو.
تو انساني و برتري تو به موجودات ديگر توانايي عاشق شدنت است. چرا عشق نمي ورزي!
..
من هنوز براي تو مي نويسم كه مهرباني را بياد آوري.


نه تو می ما نی , نه اندوه
..................... و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
....................و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذ شت
غصه هم خواهد رفت
آن چنان که فقط خاطره ای خواهد ماند ... گرچه اما تلخ !
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشا ن هرگز
توبه آیینه , نه , آیینه به توخیره شده است
تواگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
................... و اگر بغض کنی
!!!!!!!!!! آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد ! :gol:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه تو می ما نی , نه اندوه
..................... و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
....................و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذ شت
غصه هم خواهد رفت
آن چنان که فقط خاطره ای خواهد ماند ... گرچه اما تلخ !
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشا ن هرگز
توبه آیینه , نه , آیینه به توخیره شده است
تواگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
................... و اگر بغض کنی
!!!!!!!!!! آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد ! :gol:


:gol::gol::gol::gol::gol:

امشب ميان کوچه های دلم راه ميروم
تا لحظه ای هوای دلم را عوض کنم

تا در ميان لحظه های غريبانه ی دلم
فکری به حال روشنی کوچه ها کنم

تا در ميان آسمان دل بی ستاره ام
خورشيد را برای دلم آشنا کنم

رنگ شب از ميان دلم باک ميکنم
تا لحظه ای به وقت سحر من دعا کنم

هر شب دلم برای خدا تنگ ميشود
امشب ميان دل همه جا من خدا خدا کنم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا