با اجازه شما غم دلم رو میگذارم.....

nayyerr

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته‌ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام‌هایشان
جلد کهنه‌ی شناسنامه‌هایشان
درد می‌کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه‌های ساده‌ی سرودنم
درد می‌کند
انحنای روح من
شانه‌های خسته‌ی غرور من
تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است
کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه‌ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه‌ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگ‌های تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می‌زند ورق
شعر تازه‌ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می‌زنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟

قیصر امین‌پور
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی شطرنج دنيا و دل است ، قصه ی پررنج صدها مشکل است


شاه دل کيش هوسها می شود ، پای اسب آرزوها در گل است

فيل بخت ما عجب کج می رود ، در سر ما بس خيالی باطل است

ما نسنجيده پی فرزين او ، غافل از اينکه حريفی قابل است

مهره های عمر من نيمش برفت ، مهره های او تمامش کامل است

با دل صدیق ما او حیله ها ، دارد و از بازیش دل غافل است
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
غم دل رو بگذارید اینور ...خوبه که گذاشتینش ...ایشالا تو سال جدید با خود نبریدش.
 
بالا