mina_1367
عضو جدید
نه دمدمی مزاج یه چیز دیگه است ، من اینو نگفتم که آدم هر لحظه یه تصمیمی میگیره ، اینو گفتم که الان نمی دونم مثلا برحسب یه اتفاقی توی خانواده باعث میشه که یه سری چیزا از نظرت مشکلی نداشته باشه و انجامش بدی ولی ممکنه یه مدت بعد یه اتفاق دیگه باعث بشه نتونی همون کارو انجام بدی ، تو واسش تصمیم نگرفتی متاسفانه این شرایطه که برای تو تصمیم گرفته و مجبورت می کنه ، طوری که ممکنه عقیدت رو به شدت عوض کنه !درسته شرایط روی افراد تاثر میزارن اما فکر نمی کنی ادم باید طوری مقاوم باشه که شرایط محیط روی اون به راحتی اثر نزاره
به این ادم ها به نظرت دمدمی مزاج نمی گن
این دقیقا همون شرایطی هست که من گفتم دیگه ، ببین اون بالا ردش کردی اینجا تازه دوزاریت افتاد چی میگماون حرف های روشن فکرانه هم که زده شده بود به نظر من تا حدود 90% شعاری بیش نبوده
به نظر من باید یاد میدادن از دوارن مدرسه تا اینکه خودمون این مسائل رو از کوچه و بازار یاد بگیریم به روش غیر علمی
یادمه چند وقت پیش لرد کبیر باشگاه یه کتاب زده بود تو باشگاه مربوط به المانی ها بود که بچه ها رو از دوران دبستانی با مسائل....................... (که سر همون هم یه مدت کوچولو رفت هوا خوری)(به مزاق بعضی ها خوش نیومد)
اما در مورد باورت به نظر من اینده و شهر و.......... رو همه رو شرایط محیطی هست که می سازه و باور به نظر من نقش کمی داره
الان مثلا تو یونی خودمون بچه هایی که از تهران میان کلی با بقیه بچه ها فرق دارن (باید قبول کنیم متاسفانه)
حالا هر چی ما فکر کنیم(و باور روشنفکرانه داشته باشییییییم) و........... باز هم داریم جاییی زندگی میکنیم که محیط اون با تهران فرق داره و....................
ادم اینده خودش رو خودش میسازه اما باید با ساختن اینده از توی محیط زندگی هم پیشرفت باشه که متاسفانه اینجا ها نیست مثل شهر هاییی مثل نهران و اصفهان

خب من الان مدتی هست که دارم با این مساله می جنگم ، و نتیجه ای که بدست آوردم و دوسش هم دارم اینه که الان فوق العاده به نظر دیگران احترام میزارم و معتقدم همونقدر که من می تونم نظر خود رو داشته باشم و براش ارزش قائلم یکی دیگه هم می تونه نظر خودش رو داشته باشه و من باز هم براش ارزش قائلم ، اما ، نمی تونه جای نظر منو بگیره !!!الان مثلا تو به عنوان یه دختر جرئت داری مثلا ساعت9 شب به بعد تنها بری بیرون کل همایسه ها پشت سرت میگن چه دختر ...........
حالا همون دختر تو یه شهر بزرگ ساعت 9 شب به بعد بره بیرون.............
دیدی باور اینجا هیچ کارس
چون هیچ وقت نمیشه با زندگی سر جنگ داشت و باید با زندگی ساخت وگرنه زندگی نابودت میکنه
اگه من باور داشته باشم که به دیگران ربطی نداره اونا هم بلاخره باور می کنن که کارای دیگران بهشون ربطی نداره ،
من اینو میگم که من باید از خودم شروع کنم ،
برای اینکه یه چیزی بخواد فرهنگ بشه و جا بیفته ما نباید همش بگیم که دیگران این کارو نمی کنن و این کار نمیشه نهایت ، ما باید از خودمون شروع کنیم ،
مثل اون حرفی که میگن اگه می خوای جامعه خودت رو تغییر بدی اول خودت رو تغییر بده !
الان معلوم شد در مورد باور چی میگم ؟

وقتی من میدونم حرف همسایه هام تو زندگی من تاثیری نداره اصلا دیگه اونا رو نمی شنوم !

اون گذشته هم که گفتی من هم با اون موافققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققققم![]()
