succulent
عضو جدید
دلم خواهد که امشب با تو از دیدار بنویسم/ مجال دوست بگزینم دم از گفتار بنویسم
عدم گردم اگر گوید برو مشکل گشا باشی/ وصال دوست آسان است اگر اسرار بنویسم
چو کلک یار مجنونی نویسد نغمه شوقش/ نمی ترسم، نمی لرزم که بر دلدار بنویسم
همای غیب را صورت بکار عیب نتوان بست/ اگر من راز دل بر دختر بازار بنویسم
محیا می کند غم را ندای خواب دوشینم/ که یاران غرق شادیند اگر افکار بنویسم
قلم خونش بجوش آید اگر داند نویسد عشق/ مرکب در قلم ماند اگر افکار بنویسم
سروش از پرده می خواند برو مردانه مردی کن/ که شنگولان نمی خوانند اگر بسیار بنویسم
عدم گردم اگر گوید برو مشکل گشا باشی/ وصال دوست آسان است اگر اسرار بنویسم
چو کلک یار مجنونی نویسد نغمه شوقش/ نمی ترسم، نمی لرزم که بر دلدار بنویسم
همای غیب را صورت بکار عیب نتوان بست/ اگر من راز دل بر دختر بازار بنویسم
محیا می کند غم را ندای خواب دوشینم/ که یاران غرق شادیند اگر افکار بنویسم
قلم خونش بجوش آید اگر داند نویسد عشق/ مرکب در قلم ماند اگر افکار بنویسم
سروش از پرده می خواند برو مردانه مردی کن/ که شنگولان نمی خوانند اگر بسیار بنویسم