اشعار و نوشته هاي عاشقانه

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
1

صبح

عاشقی‌ست

که از کوچه‌باغ منتهی به نگاه تو

گذشته است



2

فرشتگان

در آسمان نگاهت چادر زده اند

که این‌گونه خواب‌هایم

سرشار از ترنّم ماهی‌هاست.



3

ابرها در خیابان راه می‌روند،

واژه‌هایم خیس می‌شوند

و"سبزقبا" یعنی

تولّد بهار!



4

همیشه باد آرزوها را می‌برد،

رؤیا‌ها را می‌خورد،

امروز ولی

عطر اردیبهشتی تو را آورد.



5

213 بار صدایت زدم

از حال رفتم

چشم که باز کردم

تو نبودی، امّا

پیشانی‌ام بوی بهار می‌داد.
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم...

که بهانه نزدیک تر نشستن مان می شود...

و من ...

روبه روی تو ...

می توانم تمام شعر های نگفته دنیا را یک جا بگویم!......!
 

hit boy

عضو جدید
چكه ناوداني،زوزه سكوت در سرم
خيالي كمرنگ از چشمانت ربوده خواب از سرم
تر شد كوچه و خشكيد چشم ترم
ميرقصد خواب آن سوي ديوار خيال
مي كند دل تمناي صد آرزوي محال
مي وزد باد،سايه ها بي معني از شدت شب
تب همه تنم را سوزاند
ميان سكوت شب و جنجال روز حبث شدم
بايد رفت...
به كجا بايد رفت از دست خودم؟!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هوا بارانی ست

بیا زیر چتر خیالم

می رسانمت تا عشق.
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
عشق خیس شدن دودلداردرزیرباران نیست،عشق اینست که من چترم راروی دلداربگیرم و اونبیند،نبیندوهرگزنداندکه چرادرزیرباران خیس نشد.:biggrin:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صدای شرشر باران و احساست در هم می پیچد ...

و من از همین دورها آن را می شنوم ...

آن قدر که در گوش هایم را محکم میگیرم و فشار می دهم !

و تو برای اینکه دلم نسوزد به من نمی گویی !

من می خندم و تو هم ...

قرارمان که یادت نرود برای من کافیست !

یادت که هست ؟!

برای هر باران ...

دست هایت را به جای من خیس کن ...!

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دیگر شبها به خوابم نمی آیی... نمی خواهم فكر كنم به خواب دیگری می روی ... دستانش را می گیری و ...
نه، سخت است به خدا... خیلی وقتها نمی خواهم باور كنم ... این چیزها كه باور كردنی نیست ... نمی گنجد در كت احساسم ...
من آرام آرام تمام می شوم... به آرزوی آغاز هر روزه ی تو ... چه فرقی می كند در آغوش من یا دیگری ... خوشبختی از آن توست ...
و من ... در كنج این تفاوت تلخ می سوزم... خاكستر می شوم... در خاطره های تو گم می شوم ... و باور می كنم این چیزهای باور نكردنی را
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]... [/FONT][/FONT]
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
لبخند تو
اب نباتی قرمز بود
با طعم چسبناک شادی
یعنی
هدیه ای کشدار و بی روبان
اب نباتت
به کوچکی لبخندی بود
اما
دهان جهان را شیرین کرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


دیشب دوباره آمده بودی به خواب من،
دیدار خوب تو،
تا کوچه های کودکیم برد پا به پا،
شاد و شکفته اما،
فارغ ز هست و نیست،
یک لحظه دست تو از دست من رها شد و خواب از سرم پرید.
 
  • Like
واکنش ها: noom

shalizeh-0123

عضو جدید
باید فراموشت کنم / چندیست تمرین می کنم

من می توانم ! می شود !

آرام تلقین می کنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود ....

فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم

من می پذیرم رفته ای و بر نمی گردی همین !

خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست !

این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم.
 
  • Like
واکنش ها: noom

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
تو فرشته آسا رسیدی و مرا در
گستره ی نیلی خود به آغوش
کشیدی.
تا نبودی دنیا گلی از
جنس عاطفه کم داشت و
من نگاری ازجنس تو.
تا نبودی این حیران سرگشته
روزهای سیاه خود را در شب
حل میکرد و شبهای ظلمات
راغریبانه به اندوه سپید
میرساند.
تو نبودی و من انگار هیچ وقت
زنده نبودم.
من زندگی نکردم تا تو نبودی
 

TELLI

عضو جدید
در تمام لحظه های بی کسی هیچ کس تنهاییم را حس نکرد

باد وحشی برکه ی طوفانی ام را حس نکرد

هيچ کس ویرانی ام را حس نکرد وسعت تنهاییم را حس نکرد

در میان خنده های تلخ من گریه پنهانی ام را حس نکرد

در هجوم لحظه های بی کسی درد بی کس ماندنم را حس نکرد

آن که با آغاز من ماًنوس بود لحظه پایانیم را حس نکرد

او که سامان غزل هایم از اوست 
بی سرو سامانی ام را یک نظر باور نکرد...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
در وجودم چيزي هست که تو را نجوا مي کند ...

و تنها عشق مرا رها مي کند ... و نور آن نگاهي که تو به من روا مي کني ...

پس عشق و نور را از من دريغ نکن و بر من بتاب که بي عشق تو ؛ بي نگاه تو ؛ بي تو رو به غروب رهسپارم ....

مرا به طلوعي ديگر برسان ....
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا ببخــــش اگر به تو پیـــــله ام ،
قــــدری . . .
قدری تحمل کن !!
پروانه میشوم . . .
.
 
  • Like
واکنش ها: noom

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
این جهان با "تو" خوش است و آن جهان با "تو" خوش است...
این جهان بی من مباش و آن جهان بی مرو...
 
  • Like
واکنش ها: noom

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
چرا تو جلوه سازه ای بهار من نمیشوی
چه بوده آن گناه من که یار من نمیشوی بهار من گذشته شاید
شکوفه ی جمال تو شکفته در خیال من
چرا نمیکنی نظر به زردی جمال من بهار من گذشته شاید
تو را چه حاجت نشانه ی من
تویی که پا نمینهی به خانه ی من
چه بهتر آن که نشنوی ترانه ی من
نه قاصدی که از من آرد گهی به سوی تو سلامی
نه رهگذاری از تو آرد برای من گهی پیامی بهار من گذشته شاید
غمت چو کوهی به شانه ی من
ولی تو بی غم از غم شبانه ی من
چو نشنوی فغان عاشقانه ی من
خدا تو را از من نگیرد ندیدم از تو گرچه خیری
به یاد عمر رفته گریم کنون که شمع بزم غیری بهار من گذشته شاید
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
نامه ای در جیبم

و گلی در مشتم پنهانست!
قصه ای دارم با نی لبکی،
سر کوهی گر نیست
ته چاهی بدهید تا برای دل خود بنوازم؛

عشق جایش تنگ است
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
فکر بلبل همه ان است که گل شد یارش

گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دل ربایی همه ان نیست که عاشق بکشد

خواجه ان است که باشد غم خدمتکارش
 

shalizeh-0123

عضو جدید
با تو میخندم ...
در خودم / می ریزم ........

گوشت / بدهکارِ اشک‌های من نباشد .....

این حرف‌ها / برای نگفتن است

من هوای آبرویت را / بارانی هم که باشم دارم
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
انگار دوباره کرده جادو دستت

خامت شده ام گرفته هر رو دستت
گیسوی تو مانند سلاحی سرد است
گر خون به دلم نکرده ای کو دستت....؟
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
بی خانه، اثاث خوب می خواهد چه؟
دل باخته تاس خوب می خواهد چه؟
من خاطره خواستم گلت را بردار

یک کور لباس خوب می خواهد چه؟؟؟

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
در تور من افتاد ولی صید نشد

نامی که کنار نام من قید نشد
هر روز بدون او دلم می لرزد
این خانه تکان خورد ولی... عید نشد
 

mehryas

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان

... با هر چه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان

ای زندگی تــن و توانــم همه تـــو
جانی و دلی، ای دل و جانـــم همه تو

تو هستی من شدی، از آنــی همه من
من نیست شدم در تو، از آنم همه تو

باز آی که تا به خود نیازم بینی
بیداری شبهای درازم بینی

نی نی غلطم که خود فراق تو مرا
کی زنده رها کند که بازم بینی؟

هر روز دلم در غم تو زار تر است
وز من دل بی رحم تو بی زار تر است

بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است!
 

mehryas

عضو جدید
کاربر ممتاز
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود / ندانستم که این دریا چه موج خون فشان
دارد

عاشق شدم من در
زندگانی
بر جان زد آتش عشق نهانی
يک سو غم او يک سو دل من در تار مويي
در اين ميانه دل ميکشاند ما را به سويي...


تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

بسیار فتاده بود اندر غم عشق
...
اما نه چنین زار که این بار افتاد

سودای تورا زمانه می بس باشد

هرگوش تو را ترانه می بس باشد

در کشتن ما چه می زنی تیغ جفا

ما را سر تازیانه ای بس باشد
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
نون و پنیروفندق رخت عزا تو صندق
نون بیات وحلوا سوخته حریر دریا

نون و پنیر و گردو قصه شهرجادو
نون و پنیروبادوم یه قصه نا تموم

نون وپنیروسبزی تو بیش از این می ارزی
پای همه گل دسته ها دوباره اعدام صدا

دوباره مرگ گل سرخ دوباره ها دوباره ها
حریق سبز جنگلا به دست کبریت جنون

از کاشی های آبیمون سر زده فواره خون
نون و پنیروسبزی تو بیش از این می ارزی

قصه جادوگر بد که از کتابا می اومد
نشسته بر منبر خون عاشقاروگردن میزد

کنار شهر ایینه جنگل سبز شیشه بود
برای گیس گلابتون اون روز مثل همیشه بود

پونه میریخت تو دامنش تا مادرش چادر کنه
می رفت که از بوی علف تمام شهروپر کنه

غافل از اینکه راهشو جادوگره دزدیده بود
رو صورت خورشید خانم خط سیاه کشیده بود

آهای آهای یکی بیاد یه شعر تازه تر بگه
برای گیس گلابتون از مرگ جادوگر بگه

از مرگ جادوگر بد که از کتابا میاومد
نون وپنیرو بادوم یه قصه نا تموم

نون وپنیروسبزی تو بیش از این میارزی
چشای گیس گلابتون چیزی به جز شب نمیدید

هوا نبود نفس نبود قصه به آخر نرسید
قصه های مادر بزرگ ایینه خود منه

طلسم جادوگر باید با دستای تو بشکنه
تا دستای رفاقته تاریکی وحشت نداره

نوری که حرف اخره به قصمون پا میزاره
حیف که شهر آیینه سیاه بشه حروم بشه

قصه تو قصه من اینجوری نا تموم بشه
آهای آهای یکی بیاد یه شعر تازه تر بگه

برای گیس گلابتون از مرگ جادوگر بگه
از مرگ جادوگر بد که از کتابا می اومد
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
شیرین لبی، شیرین تبار

مست و می آلود و خمار

مه پاره ای بی بند و بار

با عشوه های بی شمار

هم کرده یاران را ملول، هم برده از دلها قرار

مجنون مه رویان کنار، تو یار بی همتا کنار

زلفت چو افشان می کنی، ما را پریشان می کنی، آخر من از گیسوی تو...
خود را بیاویزم به دار

...

یاران هوار، مردم هوار...

از دست این بی بند و بار...

از دست این دیوانه یار...

از کف بدادم اعتبار

می میزنم، جام پیاپی میزنم، هی میزنم، هی میزنم بی اختیار

کندوی کامت را بیار، بر کام بیمارم بزار

تا جان فزاید کام تو، بر جان این دل خسته بشکسته پا



شیرین لبی، شیرین تبار

مست و می آلود و خمار

مه پاره ای بی بند و بار

با عشوه های بی شمار

هم کرده یاران را ملول، هم برده از دلها قرار

مجنون مه رویان کنار، تو یار بی همتا کنار

زلفت چو افشان می کنی، ما را پریشان می کنی، آخر من از گیسوی تو...
خود را بیاویزم به دار

شعر از همای
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
چرا وقتی که آدم تنها میشه غم و غصه ش قد یک دنیا میشه
میره یک گوشه پنهون میشینه اونجا رو مثل یه زندون میدونه
غم تنهایی اسیرت میکنه تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
وقتی که تنها میشم اشک تو چشم پر میزنه غم میا د یواش یواش خونه دل در میزنه
یاد اون شبها میفتم زیر مهتاب بهار توی جنگل لب چشمه مینشستیم منو یار
غم تنهایی اسیرت میکنه تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
میگن این دنیا دیگه مثله قدیما نمیشه دل این آدما زشته دیگه زیبا نمیشه
اون بالا باد داره زاغ ابرارو چوب میزنه اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمیشه
غم تنهایی اسیرت میکنه تا بخوای بجنبی پیرت میکنه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا چند می شود
از آسمان برید افق را
از ساقه برگ را
از قلب عشق را
از من تو را ؛تو را ؟


 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
دستانم را محكــم تر بگيـر،
من هنوز هم نـمي خواهم تــو را
به دسـت خاطرات لعنتي بسپـارم.:heart:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



در گلوی من
ابر کوچکی ست
می شود مرا بغل کنی ؟
قول میدهم
گریه
کم کنم ....!!
 

Similar threads

بالا