آیا تو دوران مدرسه فرار کردید؟

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام الهام:)
آواتارشو خخخخخخخ

من قصد فرار نداشتم آخه تو مدرسه بیشتر از بیرون خوش میگذشت، یه معلمای باحالی داشتیم که وقتی حرصشونو در میاوردیم بیشتر کیف میکردیم:D
ولی یه بار با یکی از دوستام موفق شدیم بریم سر دیوار بشینیم داشتیم تخمه میخوردیم میخندیدم که یهو از تو کوچه یکی از معلمامون مارو دید و تا یه هفته اخراج شدیم از مدرسه، آآآآی حال داد اون یه هفته:w15:
سوم راهنمایی بودم، کلا انضباط اون سالم شد 8.5
:w15: میدونی خندم واسه چیه، اینکه ناظممون فک میکرد خیلی من از منفیایی که بهم میده ناراحت میشم، وقتی میخندیدم قیافش دیدنی میشد:D
اااااااااااااای ولاااااااااااااا
میخوامت اساسی
واای که چقد باحالی تو
فرار میخاین فقط فرار از راهپیماییها
آره.........خخخخخخخخخخخخخ به بهانه های مختلف:biggrin:
چه کیفی میداد :D
شما هم آره؟؟؟:biggrin:
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز



 

sevda66

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از جرئتا نداشتم و ندارم که هیچ قانونی رو دور بزنم:D
 

Elmira2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه فرارنکردم امابچه های کلاسمون فرارمیکردن ازمدرسه و...بدجوراصن یه وضی یبارهم تیم ما(16نفردوستامون)جوگیرشدیم نرفتیم سرکلاس فیزیک واین بودنهایت دل وجرئت فرارما(بچه هامون به چیمون افتخارکنن آخه):D
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه فرارنکردم امابچه های کلاسمون فرارمیکردن ازمدرسه و...بدجوراصن یه وضی یبارهم تیم ما(16نفردوستامون)جوگیرشدیم نرفتیم سرکلاس فیزیک واین بودنهایت دل وجرئت فرارما(بچه هامون به چیمون افتخارکنن آخه):D
:w15::w15::w15::w15:
 

Arch-sr

عضو جدید
من که اصلا اصلا فرار نمیکردم چون همیشه مدرسه رو دوست داشتم :):d
 

حافظ CRAZY

عضو جدید
آره زياد آخرين بارم همين چند ماه پيش بود كه از ديوار پريديم (4تايي)افتاديم توي يه باغي و نگو كه براي شهرداري بود و گياهاي خاصي اونجا نگهداري مي كردن نگهبان اومد و ما رو ديد و چند نفر و صدا كرد كار داشت به بازداشگاه ميكشيد كه ما شروع كرديم به التماس آقا ببخشيد ........ خورديم ما اشتباهي اومديم به خدا(البته من نبودما اون سه نفر ديگه رو ميگم) آخر شم نفري يه جارو دادن و گفتن بريد اون سمت و جارو كنيد ما هم از ترسمون يه جوري جارو زديم كه اون ناحيه از باغ داشت برق مي زد بعد يه مدير خوش اخلاق اومد و گفت كه بريد ولي ديگه اينورا نياين آخ كه چه دويديم (البته من آروم راه رفتمااا) آخ يادش به خير
 
آخرین ویرایش:

mona-70

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آره زياد آخرين بارم همين چند ماه پيش بود كه از ديوار پريديم (4تايي)افتاديم توي يه باغي و نگو كه براي شهرداري بود و گياهاي خاصي اونجا نگهداري مي كردن نگهبان اومد و ما رو ديد و چند نفر و صدا كرد كار داشت به بازداشگاه ميكشيد كه ما شروع كرديم به التماس آقا ببخشيد ........ خورديم ما اشتباهي اومديم به خدا(البته من نبودما اون سه نفر ديگه رو ميگم) آخر شم نفري يه جارو دادن و گفتن بريد اون سمت و جارو كنيد ما هم از ترسمون يه جوري جارو زديم كه اون ناحيه از باغ داشت برق مي زد بعد يه مدير خوش اخلاق اومد و گفت كه بريد ولي ديگه اينورا نياين آخ كه چه دويديم (البته من آروم راه رفتمااا) آخ يادش به خير

yadesh bekhri pir shodim man dame eyd....:biggrin:
....:biggrin:
 

shiva-21

عضو جدید
منم خیلی فرار کردم
چه از سر کلاس یه درس خاص و چه از مدرسه...
اخرین بارش ولی لو رفتم چشمتون روز بد نبینه...:biggrin:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با توجه به اینکه درسم خیلی عالی بود و شاگرد اول مدرسه بودم و همه از چشماشون بیشتر به من اعتماد داشتن...:redface: تا اینجا را گفتم که ریا نشه... :biggrin:خلاصه با اجازه خودم و رضایت کامل مدیر مدرسه و معلمان عزیز دو زنگ آخر را برا خودم مرخصی تشویقی رد میکردم تا یه جورایی به دوستانم با ضریب هوشی بالایشان لطفی کرده باشم ... و الی کی دلش میاد از مدرسه دل بکنه:D
 

MINA 73

عضو جدید
فرار که نه.....ولی پیش که بودم از عمد خواب میموندم که آزمون صبح رو بپیچونم!:Dکه اونم بعد 4بار فهمیدن گیر دادن!منم گفتم خب خونمون دوره تا بیام دیرمیشه!!:D
اونم نامردی نکردن.....از فردا سرویس رایگان گذاشتن برام که دیگه بهانه ای نداشته باشم!!!:razz:
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
تازشم اصلامعلممون نفهمیدماسرکلاس نیستیم میدونی تعدادمتواریاکم بودنفهمید:D
:w15::w15:
yadesh bekhri pir shodim man dame eyd
;)
آره زياد آخرين بارم همين چند ماه پيش بود كه از ديوار پريديم (4تايي)افتاديم توي يه باغي و نگو كه براي شهرداري بود و گياهاي خاصي اونجا نگهداري مي كردن نگهبان اومد و ما رو ديد و چند نفر و صدا كرد كار داشت به بازداشگاه ميكشيد كه ما شروع كرديم به التماس آقا ببخشيد ........ خورديم ما اشتباهي اومديم به خدا(البته من نبودما اون سه نفر ديگه رو ميگم) آخر شم نفري يه جارو دادن و گفتن بريد اون سمت و جارو كنيد ما هم از ترسمون يه جوري جارو زديم كه اون ناحيه از باغ داشت برق مي زد بعد يه مدير خوش اخلاق اومد و گفت كه بريد ولي ديگه اينورا نياين آخ كه چه دويديم (البته من آروم راه رفتمااا) آخ يادش به خير
:w15::w15::w15:
منم خیلی فرار کردم
چه از سر کلاس یه درس خاص و چه از مدرسه...
اخرین بارش ولی لو رفتم چشمتون روز بد نبینه...:biggrin:
:biggrin:
با توجه به اینکه درسم خیلی عالی بود و شاگرد اول مدرسه بودم و همه از چشماشون بیشتر به من اعتماد داشتن...:redface: تا اینجا را گفتم که ریا نشه... :biggrin:خلاصه با اجازه خودم و رضایت کامل مدیر مدرسه و معلمان عزیز دو زنگ آخر را برا خودم مرخصی تشویقی رد میکردم تا یه جورایی به دوستانم با ضریب هوشی بالایشان لطفی کرده باشم ... و الی کی دلش میاد از مدرسه دل بکنه:D
:w15::w15::w25:
تا جایی که یادم میاد نه هیچوقت فرار نکردم
:D
فرار که نه.....ولی پیش که بودم از عمد خواب میموندم که آزمون صبح رو بپیچونم!:Dکه اونم بعد 4بار فهمیدن گیر دادن!منم گفتم خب خونمون دوره تا بیام دیرمیشه!!:D
اونم نامردی نکردن.....از فردا سرویس رایگان گذاشتن برام که دیگه بهانه ای نداشته باشم!!!:razz:
:biggrin:
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگه گفتن یاداوری خاطرات قدیمی خیلی شیرین بید ولی دیگه نه تا این حد...:D پس خواهشا مراقب سلامتی خود باشید.:redface: چون از این خاطرات بسیار دارم که شنیدنش خالی از لطف نیست.:smile:
کلا خندیدن رو دوس دارم
خخخخخخخخخخخ:D
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:child::child: خب تعریف کنید:D

من از انجایی که درسم خیلی خوب بود و در جریان هستید.دیگه دیدن حرفها و چهره ها و تکالیف برایم تکراری شده بود. تا اینکه سال دوم دبستان با هوشی که داشتم کل مدرسه را پیچاندم امدم خانه که دفترم را مثلا بیارم... وقتی دیدم دفتره داخل کیفم تو مدرسه بید چه کاریه که دوباره برگردم مدرسه... امروز کلا استراحت کنیم.... خلاصه دیگه مسئولین محترم هر وقت میخواستم برم دفترم را بیاورم منو تنهایی نمیفرستادن... اخه من که اهل فرار نبودم... میرفتم دفترم را بیارم خسته میشدم.... همین کارها باعث شد تا در دوران دبیرستان به پختگی کامل در انجام نقشه های فرار از مدرسه برسم...داستان زیاده... ولی در دبیرستان خیلی خوش گذشت.. بطوریکه النم نه مدرسه نه خانواده ابهامشون برطرف نشده که من در اون لحظات دقیقا کجا بودم.:D
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از انجایی که درسم خیلی خوب بود و در جریان هستید.دیگه دیدن حرفها و چهره ها و تکالیف برایم تکراری شده بود. تا اینکه سال دوم دبستان با هوشی که داشتم کل مدرسه را پیچاندم امدم خانه که دفترم را مثلا بیارم... وقتی دیدم دفتره داخل کیفم تو مدرسه بید چه کاریه که دوباره برگردم مدرسه... امروز کلا استراحت کنیم.... خلاصه دیگه مسئولین محترم هر وقت میخواستم برم دفترم را بیاورم منو تنهایی نمیفرستادن... اخه من که اهل فرار نبودم... میرفتم دفترم را بیارم خسته میشدم.... همین کارها باعث شد تا در دوران دبیرستان به پختگی کامل در انجام نقشه های فرار از مدرسه برسم...داستان زیاده... ولی در دبیرستان خیلی خوش گذشت.. بطوریکه النم نه مدرسه نه خانواده ابهامشون برطرف نشده که من در اون لحظات دقیقا کجا بودم.:D
:w15::w15::w15: ای ولاااا
 

Takesh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اوفففففففففف تخصص من فراری دادن زندانیان از مرررررسه بوده

ولی روحیه فرار لامصب از ذهن آدم نمیره! کسی که مرسه فرار میکرده از خدمت و سرکار و... هم در میره
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
اوفففففففففف تخصص من فراری دادن زندانیان از مرررررسه بوده

ولی روحیه فرار لامصب از ذهن آدم نمیره! کسی که مرسه فرار میکرده از خدمت و سرکار و... هم در میره
:biggrin:;)
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

میینم که سریال من چقدر هیجان داره که بر چهره شنونده خنده و شادی میاره:D اگه خاطراتم را کتاب کنم فروش خوبی داره:Dاز این داستانهای جالب برام زیاداتفاق افتاده... ;)
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
میینم که سریال من چقدر هیجان داره که بر چهره شنونده خنده و شادی میاره:D اگه خاطراتم را کتاب کنم فروش خوبی داره:Dاز این داستانهای جالب برام زیاداتفاق افتاده... ;)
آخه خیلی جالب تعریف میکنید .....:smile:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اوفففففففففف تخصص من فراری دادن زندانیان از مرررررسه بوده

ولی روحیه فرار لامصب از ذهن آدم نمیره! کسی که مرسه فرار میکرده از خدمت و سرکار و... هم در میره

بزرگوار درقسمت اخر صحبتهایت کمی تجدید نظر کن... ;) مگه همیشه باید شرایط بر وفق مراد ما باشه:D
 

Similar threads

بالا