نتایح جستجو

  1. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    یک امروز است ما را نقد ایام مرا کی صبر فردای تو باشد؟؟ خوش است اندر سر دیوانه سودا به شرط آن که سودای تو باشد برای خود نشاید در تو پیوست همی سازیم تا رای تو باشد..
  2. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو رفتی و من تنها به انتهای زمین رسیدم و همه ی شهر مرد با دیروز و من غریب ترین مرد این جهان یک عمر اگر تمام جهان می شد آشنا دیروز.. :gol:
  3. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده ی عشق را زیارت کرد
  4. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    من نیستم ار کسی دگر هست از دوست به "یاد" دوست خرسند
  5. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو چه مظهری که ز جلوه ی تو،صدای صیحه ی قدسیان گذرد ز ذُروه ی لامکان،که:خوشا جمال ازل خوشا!
  6. باران بهاری

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    یکی از هزاران شعری که خیلی دوستش دارم،این چند بیت از محمد علی بهمنی ست: ببخشید اگه تکراریه در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را برای این همه ناباور خیال پرست؟! به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟...
  7. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دل از دیار خلایق،بشد به شهر حقایق خدای داند کاین دل در آن دیار چه می شد! ز های و هوی حریفان،ز نای و نوش ظریفان هوای نور صبوح و شراب نار چه می شد!
  8. باران بهاری

    سلام! شب شما هم بخیر.گویا شما تازه واردید.. با گذشت چند وقتی و با خواندن پستها خواه ناخواه بیشتر...

    سلام! شب شما هم بخیر.گویا شما تازه واردید.. با گذشت چند وقتی و با خواندن پستها خواه ناخواه بیشتر با هم آشنا خواهیم شد.موفق باشید
  9. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    هر که نداند سپاس نعمت امروز حیف خورد بر نصیب رحمت فردا
  10. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تشویش هزار آیا،وسواس هزار اما کوریم و نمی بینیم،ور نه همه بیماریم حسین منزوی
  11. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل در پی اش مشعلی از چهره بر افروخته بود
  12. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    نهادم اینه ای پیش روی آینه ات جهان پر از تو و من شد،پر از خدا که تویی
  13. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را نادیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد من از دست تو در عالم نهم روی ولیکن چون تو در عالم نباشد!
  14. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    نسیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟ همیشه در سفر!از بوی پیرهن چه خبر؟
  15. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو دانایی حقایق را تو بینایی دقایق را تو رویانی شقایق را به زیر صخره ی صمّا
  16. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    نه فرشته ام نه شیطان کی ام و چی ام؟همینم! نه ز بادم و نه آتش که نواده ی زمینم نه حق حقم نه ناحق نه بدم نه خوب مطلق سیه و سپیدم:ابلق،که به نیک و بد عجینم نه برانمش نه در بر کشمش،غم است دیگر! چه بگویم از حریفی که منش نمی گزینم؟
  17. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    بوسه ای دادن به من ای سرو قامت!جنگ چه؟ گر پشیمان گشته ای باز آورم جایش نهم!
  18. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ما را سری ست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من از خاک بیشتر نه،که از خاک کمتریم!
  19. باران بهاری

    حسین وارث خوبان

    خدا پرست عزیز! چه زیبا گفتی..بدی هایی که در وجود ما انسان هاست،اگر مهار نشوند و افسار گسیخته رها شوند،نتیجه شاید همان شود که در کربلا اتفاق افتاد..آن ها جهاد اکبر را رها کردند و در نتیجه ی آن به نقطه ای از پلیدی رسیدند که در مقابل برترین آفریده ی خدا قرار گرفتند و بزگترین ستم را به او و به...
  20. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ماییم و می و مطرب و این کنج خراب دین و دل و جان و جامه در رهن شراب فارغ ز امید جنت و بیم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
بالا