شب شکوه ستوه
مرا به باد سپردی؛
به بادهای غریب.
سپردن آسان است!
شب شکوه ستوه
مرا چو کودک بی باوری به همهمه ها،
به خون دلمه بسته ی یاران سپردی و رفتی
به خویش سپردی،
گذاشتی رفتی
گذشتن آسان است!
شب شکوه ستوه
نه اشک بود نه باران
تداوم خون بود.
چه بارشی که زمین را به آسمان می دوخت!
ز پشت پنجره ی...