نتایح جستجو

  1. باران بهاری

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    آن عهد یاد باد که از بام و در،مرا هر دم پیام یار و خط دلبر آمدی.. :gol:
  2. باران بهاری

    شفیعی کدکنی

    غزل برای گل آفتابگردان غزل برای گل آفتابگردان نفست شکفته بادا وُ ترانه ات شنیدم گل آفتابگردان! نگهت خجسته بادا وُ شکفتن تو دیدم گل آفتابگردان! به سَحَر که خفته در باغ،صنوبر و ستاره، تو به آب ها سپاری همه صبر و خواب خود را و رَصَد کنی زهر سو،ره آفتاب ِ خود را. نه بنفشه داند این راز،نه بید...
  3. باران بهاری

    شفیعی کدکنی

    کتاب شناسی _مجموعه اشعار 1_شبخوانی:نشر توس،1344 2_زمزمه ها:امیر کبیر1344 3_از زبان برگ:توس،1347 4_در کوچه باغ های نشابور:توس،1350 5_هزاره ی دوم آهوی کوهی 6_از بودن و سرودن:توس،1356 7_مثل درخت در شب باران: توس،1356 8_بوی جوی مولیان:توس1356 _آثار نظری و انتقادی و تصحیح و ترجمه 1_صور خیال...
  4. باران بهاری

    شفیعی کدکنی

    محمد رضا شفیعی کدکنی (م.سرشک)،در 19 مهر 1318در کدکن_روستایی پیرامون تربت حیدریه_ استان خراسان چشم به جهان گشود.در کودکی به دبستان و دبیرستان نرفت؛اما به جای آن به فراگیری زبان و ادبیات عرب،فقه،کلام و اصول پرداخت و یک دوره ی کامل درس طلبگی را آموخت.در سال 1344از دانشکده ی ادبیات دانشگاه فردوسی...
  5. باران بهاری

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    نام من رفته ست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز :gol:
  6. باران بهاری

    محفل ادبی.....موضوع بحث((ادبیات تطبیقی))

    در دوران مشروطه شاعرانی پیدا شدند که به خاطر آشنایی با ادبیات غرب و زبان های اروپایی،مضامین یا واژگانی را از شاعران غربی الهام گرفتند و برخی از آن ها اگر دقیق تر بگوییم،شاید صرفا" تقلید کردند..یعنی به صورت خودآگاه؛نه این که الهام گرفته باشند.مثلا" در اشاره ای که شاعران دوره ی مشروطه و بعد از آن...
  7. باران بهاری

    محفل ادبی.....موضوع بحث((ادبیات تطبیقی))

    از همگی عذر می خوام که یک باره اومدم وسط بحث..شرمنده..اما من دو سه مورد موضوعی و کاملا" جزئی سراغ دارم از بعد ِدوران مشروطه که در آن،شاعران ایرانی به طور مستقیم مضامینی را از شاعران غربی گرفته اند.. نمی دونم به درد بحث شما می خوره یا نه..چون همون طور که گفتم کلی نیستند. :gol:
  8. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    برگیر شراب طرب انگیز و بیا پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا مشنو سخن خصم که: بنشین و مرو بشنو ز من این نکته که: برخیز و بیا :gol: "حافظ"
  9. باران بهاری

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    اگر دل از علایق کنده باشی به منزل بار خود افکنده باشی فلک ها را توانی پشت سر دید به نور عشق اگر دل زنده باشی "صائب"
  10. باران بهاری

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    همتم بدرقه ی راه کن ای طایر قدس! که دراز است ره مقصد و من نوسفرم :gol:
  11. باران بهاری

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است بیار باده که بنیاد عمر بر باد است چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروش عالم غیبم چه مژده ها داده ست که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین! نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است.. :gol: (راستی باران!من عاشق آواتار شمام!خیلی قشنگه!):gol:
  12. باران بهاری

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    غم زمانه خورم یا فراق یار کشم؟ به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟ :gol:
  13. باران بهاری

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    ای گل! تو دوش داغ صبوحی کشیده ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم :gol:
  14. باران بهاری

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    با این غروب از غم سبز چمن بگو اندوه سبزه های پریشان به من بگو شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر ای باد نو بهار! ز عهد کهن بگو :gol:
  15. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    روا مدار خدایا که در حریم وصال رقیب،محرم و حرمان نصیب من باشد :gol:
  16. باران بهاری

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    مگر این دشت شقایق دل خونین من است؟ که چنین در غم آن سرو روان می سوزد گریه ی ابر بهارش چه مدد خواهد کرد؟ دل سرگشته که چون برگ خزان می سوزد :gol:
  17. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    ای باد!حدیث من نهانش می گو سرّ دل من به صد زبانش می گو می گو؛نه بدان سان که ملالش گیرد می گو سخنیّ و در میانش می گو :gol: "مولانا"
  18. باران بهاری

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    من آن نیَم که دهم نقد دل به هرشوخی در خزانه به مهر تو و نشانه ی توست :gol:
  19. باران بهاری

    سعدی

    مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید گرت مشاهده ی خویش در خیال آید مجال صبر همین بود و منتهای شکیب دگر مپای که عمر این همه نمی پاید چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی؟ تو خود بیا که دگر هیچ در نمی باید اگر چه صاحب حسنند در جهان بسیار چو آفتاب بر آید، ستاره ننماید ز نقش ِ روی تو مشّاطه دست...
  20. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    امشب شب ِآن نیست که از خانه روند از یار ِ یگانه سوی بیگانه روند امشب شب آن است که جان های عزیز در آتش اشتیاق،مستانه روند :gol: "مولانا"
بالا