منم از خدا خواسته با ناز و آه و ناله سرم را گذاشتم روی پاش. دستش را کشید روی موهام و گفت:
ـ حالا چشمات رو بذار روی هم.
گذاشتم و تا اومدم ذوق کنم خوابم برد . با نوازش های آرام و یکنواخت و آهنگ صدای مردونه ی امیر محمد چشم هایم را باز کردم و توی چشم هاش غرق شدم. نمی دونم چقدر گذشت که با صدای عشرت...