عشرت خانم دیگه عضوی از خانواده ی ما شده بود برام استانبولی با ماهیچه درست کرده بود. گرچه منتظر ناگت مرغ مامان بودم ولی استانبولی خیلی چسبید. مامان سرش حسابی با دانشگاه و کارهاش گرم بود. دو تا امتحان دیگه و من هم آزاد می شدم. ای خدا دوازده سال درس خونده بودم. خودم هم باورم نمی شد.
تا شب آتل و...