به طرف مهیا که خیلی آرام مشغول تست زدن بود رفتم. از دیدن من تعجب کرد و گفت:
ـ به به خوب دل دائیم رو می بری....آ.
ـ مهیا جون پاشو بریم پیشش که اصلاً حوصله ی شوخی ندارم.
ـ وا پس راسته که می گن کمال همنشین در تو هم اثر کرده ،تو هم که مثل دایی امروز بد اخلاقی.
ـ ای وای خاک بر سرم بد اخلاق بود.
ـ کم...