نتایح جستجو

  1. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    نه آدمی که اگر آهنین بود شخصی در آفتاب جمالت چو موم بگدازد
  2. *زهره*

    كوي دوست

    ون پرده ي حرير بلندي خوابيده مخمل شب ، تاريك مثل شب آيينه ي سياهش چون آينه عميق سقف رفيع گنبد بشكوهش لبريز از خموشي ،‌ وز خويش لب به لب امشب بياد مخمل زلف نجيب تو شب را چو گربه اي كه بخوابد به دامنم من ناز مي كنم چون مشتري درخشان ،‌ چون زهره آشنا امشب دگر به نام صدا مي زنم تو را نام ترا...
  3. *زهره*

    شعر نو

    منزلي در دوردستي هست بي شك هر مسافر را اينچنين دانسته بودم، وين چنين دانم ليك اي ندانم چون و چند! اي دور تو بسا كاراسته باشي به آييني كه دلخواه ست دانم اين كه بايدم سوي تو آمد، ليك كاش اين را نيز مي‌دانستم، اي نشناخته منزل كه از اين بيغوله تا آنجا كدامين راه يا كدام است آن كه بيراه...
  4. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    امروز مبارک است فالم کافتاد نظر بر آن جمالم الحمد خدای آسمان را کاختر به در آمد از وبالم
  5. *زهره*

    كوي دوست

    اي بر سر بالينم، افسانه سرا دريا ! افسانه عمري تو، باري به سرآ دريا . *** اي اشك شبانگاهت، آئينه صد اندوه، وي ناله شبگيرت، آهنگ عزا دريا . *** با كوكبه خورشيد، در پاي تو مي ميرم بردار به بالينم ، دستي به دعا دريا ! *** امواج تو، نعشم را افكنده درين ساحل، درياب مرا، دريا؛ درياب مرا، دريا . *** ز...
  6. *زهره*

    ماه من، غصه چرا؟ آسمان را بنگر، که هنوز بعد صدها شب و روز، مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از...

    ماه من، غصه چرا؟ آسمان را بنگر، که هنوز بعد صدها شب و روز، مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می‌خندد! غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید یا دل شیشه‌ایت از لب پنجره عشق زمین خورد و شکست، با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن، و بگو با دل خود: "که خدا هست هنوز" ماه من! غصه چرا؟
  7. *زهره*

    شعر انگلیسی

    To his Coy Mistress Had we but world enough, and time, This coyness, lady, were no crime. We would sit down and think which way To walk, and pass our long love's day; Thou by the Indian Ganges' side Shouldst rubies find; I by the tide Of Humber would complain. I would Love you ten years...
  8. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد
  9. *زهره*

    كوي دوست

    با تو ديشب تا كجا رفتم تا خدا وانسوي صحراي خدا رفتم من نمي گويم ملايك بال در بالم شنا كردند من نمي گويم كه باران طلا آمد ليك اي عطر سبز سايه پرورده اي پري كه باد مي بردت از چمنزار حرير پر گل پرده تا حريم سايه هاي سبز تا بهار سبزه هاي عطر تا دياري كه غريبيهاش مي آمد به چشم آشنا ، رفتم...
  10. *زهره*

    شعر نو

    نگاه ‌کن که غم درون ديده ام چگونه قطره قطره آب مي شود چگونه سايه سياه سر کشم -اسير دست آفتاب مي شود نگاه کن تمام هستيم خراب مي شود شراره‌اي مرا بکام مي شود مرا به اوج مي برد مرا به دام مي کشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب مي شود تو‌آمدي ز دورها و دورها زسرزمين عطر و نورها نشانده...
  11. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    دی کوزه گری بدیدم اندر بازار بر پاره گلی لگد همی‌زد بسیار وان گل به زبان حال با او می‌گفت من همچو تو بوده‌ام مرا نیکو دار
  12. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  13. *زهره*

    كوي دوست

    اي عشق، شكسته ايم، مشكن ما را اينگونه به خاك ره ميفكن ما را ما در تو به چشم دوستي مي بينيم اي دوست مبين به چشم دشمن ما را
  14. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
  15. *زهره*

    شعر نو

    پنچره باز است و آسمان پيداست گل به گل ابر سترون در زلال آبي روشن رفته تا بام برين، چون آبگينه پلكان، پيداست من نگاهم مثل نو پرواز گنجشك سحرخيزي پله پله رفته بي روا به اوجي دور و زين پرواز لذتم چون لذت مرد كبوترباز پنجره باز است و آسمان در چارچوب ديدگه پيدا مثل دريا ژرف آبهايش ناز و خواب...
  16. *زهره*

    غزل و قصیده

    ساقی قدحی شراب در دست آمد ز شراب خانه سرمست آن توبه‌ی نادرست ما را همچون سر زلف خویش بشکست از مجلسیان خروش برخاست کان فتنه‌ی روزگار بنشست ماییم کنون و نیم جانی و آن نیز نهاده بر کف دست آن دل، که ازو خبر نداریم هم در سر زلف اوست گر هست دیوانه‌ی روی اوست دایم...
  17. *زهره*

    شعر نو

    خواهش می‌کنم. ****** در گذرگاهی چنين باريک در شبی اين گونه دل افسرده و تاريک کز هزاران غنچه لب بسته اميد جز گل يخ هيچ گل در برف و در سرما نمی رويد من چه گويم تا پذيرای کسان گردد من چه آرم تا پسند بلبلان گردد...
  18. *زهره*

    كوي دوست

    گوش کن، یک نفر آن طرف پنجره‌ی بسته تو را می‌خواند و نسیم لای این پرده‌ی آویخته را می‌کاود تا تو را دریابد نور خورشید که از منزل پر مهر خدا آمده است لب درگاه تو در یک قدمی می‌ماند قلب این پنجره از دست غم این پرده به تنگ آمده است پرده را برداریم دل این پنجره را باز کنیم...
  19. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    یکباره به ترک ما بگفتی زنهار نگویی این نه نکویی‌ست
  20. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
بالا