نتایح جستجو

  1. *زهره*

    كوي دوست

    در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد ای عروس...
  2. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    رندی آموز و کرم کن که نه چندین هنر است حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
  3. *زهره*

    افق تاريک دنيا تنگ نوميدي توان فرساست مي دانم وليکن ره سپردن در سياهي رو به...

    افق تاريک دنيا تنگ نوميدي توان فرساست مي دانم وليکن ره سپردن در سياهي رو به سوي روشني زيباست مي داني به شوق نور در ظلمت قدم بردار به اين غم هاي جان آزار دل مسپار که مرغان گلستان زاد که سرشارند از آواز آزادي نمي دانند هرگز لذت و...
  4. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    دولت فقر خدایا به من ارزانی دار کاین کرامت سبب حشمت و تمکین منست
  5. *زهره*

    كوي دوست

    اين درخت بارور که سالهاست بي هوا و نور مانده است بازوان هر طرف گشوده اش از نوازش پرندگان مهربان وزنواي دلپذيرشان دورمانده است آه اينک از نسيم تازه تبسمي ناگهان جوانه ميکند از ميان اين جوانه ها جان او چو مرغکي ترانه خوان...
  6. *زهره*

    مانده تا برف زمين آب شود مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر ناتمام است درخت...

    مانده تا برف زمين آب شود مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر ناتمام است درخت زير برف است تمناي شناكردن كاغذ در باد و فروغ تر چشم حشرات و طلوع سر غوك از افق درك حيات مانده تا سيني ما پرشود از صحبت سنبوسه و عيد در هوايي كه نه افزايش يك...
  7. *زهره*

    مانده تا برف زمين آب شود مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر ناتمام است درخت...

    مانده تا برف زمين آب شود مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر ناتمام است درخت زير برف است تمناي شناكردن كاغذ در باد و فروغ تر چشم حشرات و طلوع سر غوك از افق درك حيات مانده تا سيني ما پرشود از صحبت سنبوسه و عيد در هوايي كه نه افزايش يك...
  8. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    مرغ مهتاب مي خواند ابري در اتاقم ميگريد گلهاي چشم پشيماني مي شكفد درتابوت پنجره ام پيكر مشرق مي لولد مغرب جان مي كند مي ميرد گياه نارنجي خورشيد در مرداب اتاقم مي رويد كم كم بيدارم نپنداريم درخواب سايه شاخه اي بشكسته آهسته خوابم كرد...
  9. *زهره*

    فراق یار

    روزگاریست که سودای بتان دین من است غم این کار نشاط دل غمگین من است دیدن روی تو را دیده جان بین باید وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است یار من باش که زیب فلک و زینت دهر از مه روی تو و اشک چو پروین من است تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است...
  10. *زهره*

    كوي دوست

    درتاريكي بي آغاز و پايان دري در روشني انتظارم روييد خودم رادر پس در تنها نهادم و به درون نهادم اتاقي بي روزن تهي نگاهم را پر كرد سايه اي در من فرود آمد و همه شباهتم را در ناشناسي خود گم كرد پس من كجا بودم ؟ شايد زندگي ام در جاي گمشده اي نوسانداشت...
  11. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
  12. *زهره*

    قشنگ بود گفتم تو هم ببینی

    قشنگ بود گفتم تو هم ببینی
  13. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    قصه‌ی عشق تو چون بسیار شد قصه‌گویان را زبان از کار شد قصه‌ی هرکس چو نوعی نیز بود ره فراوان گشت و دین بسیار شد هر یکی چون مذهبی دیگر گرفت زین سبب ره سوی تو دشوار شد ره به خورشید است یک یک ذره را لاجرم هر ذره دعوی‌دار شد خیر و شر چون عکس روی و موی توست گشت نور افشان و...
  14. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    سنایی سنایی تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق تا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهان نام من بادا نوشته بر سر دیوان عشق خط قلاشی چو عشق نیکوان بر من کشند شرط باشد برنهم سر بر خط فرمان عشق در میان عشق حالی دارم اردانی چنانک جان برافشانم...
  15. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    ميان اين سنگ و آفتاب پژمردگي افسانه شد درخت نقشي در ابديت ريخت انگشتانم برنده ترين خار را مي نوازد لبانم به پرتو شوکران لبخند مي زند اين تو بودي که هر ورزشي هديه اي ناشناس به دامنت مي ريخت؟ و اينک هرهديه ابديتي است اين تو بودي که طرح عطش را بر...
  16. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در میکده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش دلدار که گفتا به توام دل نگران است گو می‌رسم اینک به سلامت نگران باش...
  17. *زهره*

    كوي دوست

    ترديد من برگ نگاه مي روي با موج خاموشي کجا ؟ ريشهام از هوشياري خورده آب من کجا فراموشي کجا دور بود از سبزه زار رنگ ها زورق بستر فراز موج خواب پرتويي آيينه را لبريز کرد طرح من آلوده شد با آفتاب اندوهي خم شد فراز شط نور چشم من در آب...
  18. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست عشقبازی دگر و نفس پرستی دگرست نه هر آن چشم که بیند سیاهست و سپید یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصرست هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز گو به نزدیک مرو کفت پروانه پرست گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست خبر از دوست ندارد که ز خود با خبرست آدمی...
  19. *زهره*

    سعدی

    آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شب‌ست وان نه بالای صنوبر که درخت رطب‌ست نه دهانیست که در وهم سخندان آید مگر اندر سخن آیی و بداند که لب‌ست آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت عجب از سوختگی نیست که خامی عجب‌ست آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب‌ست...
  20. *زهره*

    غزل و قصیده

    چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست طعم دهانت از شکر ناب خوشترست زنهار از آن تبسم شیرین که می‌کنی کز خنده شکوفه سیراب خوشترست شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشترست دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان امشب نظر به روی تو از خواب خوشترست در خوابگاه...
بالا