نتایح جستجو

  1. *زهره*

    شرمنده بابت اون روز رامین جان واقعا هیچ عذری ندارم [IMG] ببخشید

    شرمنده بابت اون روز رامین جان واقعا هیچ عذری ندارم [IMG] ببخشید
  2. *زهره*

    كوي دوست

    تنها درخت کوچه ما در ميان شهر تيري است بي چراغ اهل محله مردم زحمتکش صبور از صبح تا غروب در انتظار نعجزه اي شايد در کار برق و آب امضاي اين و آن را طومار مي کنند شب ها ميان طلمت مطلق سکوت محض بر خود هجوم دغدغه...
  3. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    سايه دراز لنگر ساعت روي بيابان بي پايان در نوسان بود مي آمد مي رفت مي آمد مي رفت و من روي شن هاي روشن بيابان تصوير خواب كوتاهم را مي كشيدم خوابي كه گرمي دوزخ را نوشيده بود و در هوايش زندگي ام آب شد خوابي كه چون پايان يافت من به پايان...
  4. *زهره*

    شعر نو

    قفسي بايد ساخت هرچه در دنيا گنجشک و قناري هست با پرستوها و کبوترها همه را بايد يکجا به قفس انداخت روزگاري است که پرواز کبوترها در فضا ممنوع است که چرا به حريم جت ها خصمانه تجاوز شده است...
  5. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    تا ماه‌رویم از من رخ در حجیب دارد نه دیده خواب یابد نه دل شکیب دارد هم دست کامرانی دل از عنان گسسته هم پای زندگانی جان در رکیب دارد پندار درد گشتم گویی که در دو عالم هرجا که هست دردی با من حسیب دارد بفریفت آن شکر لب ما را به عشوه آری بس عشوه‌های شیرین کان دلفریب دارد
  6. *زهره*

    می‌گم گفتن پریچهر و مهداد با همن، و غیره! مهداده خدایی خیلی خنگه...امید هم که اصلا هیچ هیچ خدا...

    می‌گم گفتن پریچهر و مهداد با همن، و غیره! مهداده خدایی خیلی خنگه...امید هم که اصلا هیچ هیچ خدا به دادمون برسه تا آخر.........
  7. *زهره*

    غزل و قصیده

    شبی به ترک سر خویشتن بخواهم گفت حکایت تو به مرد و به زن بخواهم گفت حدیث چهره و قد و رخ تو سر تاسر به پیش سوسن و سرو و سمن بخواهم گفت ز چین زلف تو رمزی چو نافه سربسته درین دو روز به مشک ختن بخواهم گفت حکایت زقن و زلف و عارضت، یعنی حدیث یوسف و جاه و رسن بخواهم گفت به...
  8. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    عطار عطار چون لوح دل از دو کون بستردم من دو کون به زیر پای بسپردم من ای بس سخنی را که سرم کردی گوی آمد به گلویم و فرو بردم من
  9. *زهره*

    سعدی

    آخر ای سنگ دل سیم زنخدان تا چند تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند خار در پای گل از دور به حسرت دیدن تشنه بازآمدن از چشمه حیوان تا چند گوش در گفتن شیرین تو واله تا کی چشم در منظر مطبوع تو حیران تا چند بیم آنست دمادم که برآرم فریاد صبر پیدا و جگر خوردن پنهان تا چند...
  10. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    سبز پوشان خطت بر گرد لب همچو مورانند گرد سلسبیل
  11. *زهره*

    سرمد چیزی نگفته به من بچه‌ها آمار دادن. هم تو و اون و هم پریچهر و مهداد ولی خواستی به ما سر بزن...

    سرمد چیزی نگفته به من بچه‌ها آمار دادن. هم تو و اون و هم پریچهر و مهداد ولی خواستی به ما سر بزن سکشن ما خیلی داغونن آدماش، صداشون در نمیاد اصلا
  12. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    از ره مرو به عشوه‌ی دنیا که این عجوز مکار می‌نشیند و محتاله می‌رود
  13. *زهره*

    شعر نو

    چندين هزار قرن از سر گذشت عالم و آدم است وين کهنه آٍسياي گرانسنگ است بي اعتنا به ناله قربانيان خويش آسوده گشته است در طول قرنها فرياد دردناک اسيران خسته جان بر ميشد از زمين شايد که از دريچه زرين آفتاب يا...
  14. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    باباطاهر باباطاهر بشو یاد تو ای مه پاره هستم بروز از درد و غم بیچاره هستم تو داری در مقام خود قراری مویم که در جهان آواره هستم
  15. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند وین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زند عالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شود آدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زند دودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملک زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان شوری درافتد...
  16. *زهره*

    غزل و قصیده

    سحرم دولت بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد ناله فریادرس عاشق مسکین آمد مرغ دل باز هوادار کمان...
  17. *زهره*

    سعدی

    نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید ملامت‌ها که بر من رفت و سختی‌ها که پیش آمد گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید چه پروای سخن گفتن بود مشتاق خدمت...
  18. *زهره*

    فراق یار

    اسیر جلوه‌ی هر حسن عشقبازی هست میان هر دو حقیقت نیاز و نازی هست ز هر دری که نهد حسن پای ناز برون بر آستانه‌ی آن در سر نیازی هست اگر مکلف عشقی سر نیاز بنه که هر که هست به کیش خودش نمازی هست چو نیک درنگری عشق ما مجازی نیست حقیقتی پس هر پرده‌ی مجازی هست میان عاشق و معشوق...
  19. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    عشق تو نهال حیرت آمد وصل تو کمال حیرت آمد بس غرقه حال وصل کآخر هم بر سر حال حیرت آمد یک دل بنما که در ره او بر چهره نه خال حیرت آمد نه وصل بماند و نه واصل آن جا که خیال حیرت آمد از هر طرفی که گوش کردم آواز سؤال حیرت آمد شد منهزم از کمال عزت آن را که جلال حیرت...
  20. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    عاشق یکرنگ را یار وفادار هست بنده شایسته نیست ورنه خریدارهست می‌رسدت ای پسر بر همه کس ناز کن حسن و جمال ترا ناز تو در کارهست گر چه لبت می‌دهد مژده حلوای صبح مانده همان زهر چشم تلخی گفتار هست لازمه‌ی عاشقیست رفتن و دیدن ز دور ورنه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست وحشی اگر رحم...
بالا