نتایح جستجو

  1. eksir

    شعر نو

    تو غمت را با من قسمت کن علف سبز چشمانت را با خاک تا مداد من در سبخ زار کویر کاغذ باغی از شعر برانگیزد تا از این ورطه بی ایمانی بیشه ای انبوه از خنجر برخیزد
  2. eksir

    داستان هاي كوتاه

    لوئیز ردن ،زنی بود با لباس های کهنه و مندرس ونگاهی مغموم. وارد خوار و بار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خوار و بار به او بدهد .با نرمی به او گفت که شوهرش مریض است و نمی تواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند. جان لانگ هاوس ،صاحب مغازه ، با بی اعتنایی ،محلش نذاشت و با...
  3. eksir

    نظر بديد!!!!

    بله من هم موافقم كه اين حق به طرف مقابل داده بشه ... منتها كارشناسي شده بندي هم كه اشاره شده بسيار معقول ميباشد ....البته از نظر بنده....
  4. eksir

    شعر نو

    روزی خواهم امد،و پیامی خواهم آورد. در رگ ها نور خواهم ریخت. و صدا خواهم در داد:ای سبدهاتان پر خواب!سیب آوردم،سیب سرخ خورشید.
  5. eksir

    زندگی در شعر

    من اینجا ریشه در خاکم، من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم من اینجا تا نفس باقی است می مانم من از اینجا چه می خواهم؟ نمی دانم امید روشنایی گرچه در این تیرگی‌ها نیست من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می‌رانم من اینجا روزی آخر از دل این خاک، با دست تهی گل بر می‌افشانم .
  6. eksir

    شعرهای تنهایی و مرگ

    ديشب از بام جنون ديوانه اي افتاد و مرد پيش چشم شمع ها پروانه اي افتاد و مرد از لطافت ياد تو چون صبح گل ها خيس بود شبنمي از پشت بام خانه اي افتاد و مرد موي شبگوني كه چنگش ميزدي شب تا سحر از سپيدي لا به لاي شانه اي افتاد و مرد ازدياد پنجره جان قناري را گرفت در قفس از نغمه ي مستانه اي افتاد و...
  7. eksir

    درد دل...

    گفته بودم چوبیایی غم دل باتو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی گربیایی دهمت جان،ور نیایی کشدم غم من که بایست بمیرم چه بیایی،چه نیایی
  8. eksir

    **مشاعره با اشعار سهراب سپهری**

    دیگران را هم غم هست به دل غم من,لیک,غمی غمناک است.
  9. eksir

    ترانه ها و تصنیف ها...

    دیدی ای مه که ناگه رمیدی و رفتی پیوند الفت بریدی و رفتی گرچه خواری به یاری کشیدم و دیدم دامن ز دستم کشیدی و رفتی بس ناله‌ها کردم به امیدی که رحم آری به فریاد من ای گل فریاد از دل تو کز جفا فریاد من نشنیدی و رفتی جانا گرچه بردی از یادم جان در کوی عاشقی دادم ز پا فکندی به سر دویدم، گوهر فشاندم به...
  10. eksir

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    وای ؛ باران باران شیشه ی پنجره را بَاران شست. از دل من اما ، چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ آسمان سربی رنگ ، من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ. می پرد مرغ نگاهم تا دور وای باران باران پرمرغان نگاهم را شست
  11. eksir

    اشعار و نوشته هایِ طنز‍😀

    گفتم غم تو دارم گفتا چشت درآيد! گفتم که ماه من شو گفتا دلم نخواهد! گفتم خوشا هوايي کزباد صبح خيزد گفتا هواي گرميست! اَه اَه! عرق درآمد! گفتم دل رحيمت کي عزم صلح دارد گفتا برو به سويي، تا گلّ ني درآيد! گفتم زمان عشرت ديدي که چون سرآمد گفتا که اي واي ديرشد! داد مامان درآمد
  12. eksir

    مناظره(گفتگو با اشعار)

    ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه بر این بام برآیید آن خانه لطیفست نشان‌هاش...
  13. eksir

    قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

    سكوت را مي شكنم .......... با دستي بر لبان خويش. خط مي كشم به سرخي شفق..... با قلمي بر ابروان خويش. پاي مي گذارم در خلوت آشنا ......... با گرمي بر چشمان خويش. ................................... .....................................
  14. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    بلبلی بر گل نشست و برگ گل را باد برد بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد __________________
  15. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    ما در همه زندگی میکنیم و همه در ما زنده اند در قلب هر انسانی ،شاعری است و در قلب هر انسانی، گنهکاری قلب تو شاعری است و قلب من گنهکاری که شعر نمیفهمد
  16. eksir

    شو ي سگها

    برگزاری مراسم شوی سگ ها در مانیل
  17. eksir

    رباعی و دو بیتی

    این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست در بنــد ســر زلـف نـگــاری بوده ست این دستــه که بر گــردن او می بیـــنی دستی است که بر گردن یاری بوده ست
  18. eksir

    غزل و قصیده

    خوش است خلوت اگر يار يار من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد من آن نگين سليمان به هيچ نستانم که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد روا مدار خدايا که در حريم وصال رقيب محرم و حرمان نصيب من باشد
  19. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    تو نخواهی فهمید من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم در آب آب یعنی همه خوبیها..
  20. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    از لب نگو که وسوسه انگیز دیگری ست لبخند عاشقانه تو چیز دیگری ست لبریز شد هر آن چه تو را ریخت در خودش مثل غزل که حجم طرب خیز دیگری ست
بالا