نتایح جستجو

Boreas Boreas Boreas was closely associated with horses. He was said to have fathered twelve colts after taking the form of a stallion, to the mares of Erichthonius, king of Troy. These were said to be able to run across a field of grain without trampling the plants. PlinyNatural History...

Boreas Boreas The Greek god of the North Wind who lived in Thrace. He is depicted as being winged, extremely strong, bearded and normally clad in a short pleated tunic. He is the son of Eos and Astraeus, and the brother of Zephyrus, Eurus and Notus. Boreas has two sons, two daughters and...

Atropos Atropos In Greek mythology, Atropos was one of the three Moirae, the Fates, the female deities who supervised fate rather than determine it. Atropos was the fate who cut the thread or web of life. She was known as the "inflexible" or "inevitable" and cut this thread with the...

Asclepius Asclepius Asclepius was a Greek hero who later become the Greek god of medicine and healing. The son of Apollo and Coronis, Asclepius had five daughters, Aceso, Iaso, Panacea, Aglaea and Hygieia. He was worshipped throughout the Greek world but his most famous sanctuary was located...

گریبان چاک از مجلس میا بیرون، که می‌ترسم گل خورشید خود را در گریبان تو اندازد

به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است به شمع، نامهٔ پروانه، بال پروانه است

شب زلف سیه افسانهٔ خوابم شده بود ساخت بیدار دل آن صبح بناگوش مرا

خوش می‌سازی مرا و خوش می‌سوزی خوش پرده همی دری و خوش می‌دوزی آموختیم جوانی اندر پیری از بخت جوان صلای پیرآموزی

هم نور دل منی و هم راحت جان هم فتنه برانگیزی و هم فتنه نشان ما را گوئی چه داری از دوست نشان ما را از دوست بی‌نشانیست نشان

مطرب خواهم که عاشق مست بود در کوی خرابات تو پابست بود گر نیست بود شاه و گر هست بود یارب بده آن کس که از دست بود

ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام پرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب گوشمالی دیدم از هجران...

شرم تان باد اي خداوندان قدرت بس کنيد بس کنيد از اينهمه ظلم و قساوت بس کنيد اي نگهبانان آزادي نگهداران صلح اي جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون سرب داغ است اينکه مي باريد بر دلهاي مردم سرب داغ موج خون است اين که مي...

چه توفان درين باغ بگشودد ست که سرو بلند تناور شکست ؟ چه شوري در آن جان والا فتاد که آن مرد چون کوه از پا فتاد چه نيرو سر راه بر او گرفت که نيرو از آن چنگ و بازو گرفت ؟ چه خشکي در آن کام آتش فشاند که آن تشنه جان را به آتش کشاند ؟...

اي ره گشوده در دل دروازه هاي ماه با توسن گسسته عنان از هزار راه رفتن به اوج قله مريخ و زهره را تدبير مي کني آخر به ما بگو کي قله بلند محبت را تسخير مي کني ؟

پشت اين نقاب خنده پشت اين نگاه شاد چهره خموش مرد ديگري است مردديگري که سالهاي سال در سکوت و انزواي محض بي اميد بي اميد بي اميد زيسته مرد ديگري که پشت اين نقاب خنده هر زمان به هر بهانه با تمام قلب خود گريسته مرد ديگري...

Poverty is the parent of revolution and crime Aristotle

There never was a good war or a bad peace Benjamin Franklin

God helps those that help themselves Benjamin Franklin

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زوز شده‌ام بی‌سروسامان که مپرس

ديدم صداي هلهله هايي كه آشنا مي خواندم به جاده پيكار زندگي گفتم نفير ني لبك من آواز مردم است گفتم كه واژههاي تراويده از وجود دمساز مردم است اما اين گوژپشت رنج كشيده يعني من اين ز خويش بريده آ?ا ز نو ترانه از ياد رفته را آغاز...